فرشته نوبخت، داستاننویس در یادداشتی که درباره مجموعه داستان «سیاهی چسبناک شب» اثر محمود حسینیزاد برای ایبنا ارسال کرده، نوشته است: جذابیتِ داستانهای مجموعه «سیاهیِ چسبناک شب» از آن نظر است که راویِ قصهگویِ داستانها از دریچهای به جهان مینگرد که بیآنکه مبهم، تار و نامفهوم باشد، حیاتِ روح در جهانِ مادی را به نظاره مینشیند. این جهان با صداهایی بیکلام، در فضایی آغشته به بویِ باران یا خُنکایِ یک صبحِ مه آلود به حیاتِ خود ادامه میدهد.
این مرگ، فقدان به بارمیآورد و انسانِ نگونبخت را لبریز از حسرتی بیانتها میکند، با اینحال بیرحم و تند و خشن نیست و سایهاش از آدمها ابرهایِ آبستنِ آماده باریدن میسازد، انسانهایی سرشار از اندوه، اندوهی ناگریز که گاه با سخاوت، حسی از آرامش و امنیت میبخشد.
حسینیزاد بر خلاف آن دسته از نویسندگان که دنبال تجربه فضاهایِ متفاوت در داستاننویسی هستند، دارای سبکِ ثابت و منحصرِ به فردی است که تمایلی به تخطی از اصولِ آن ندارد. او چه در ساحتِ زبان که به شعر از نوعِ تغزلی که در نثر اتفاق میافتد و به کارگیریِ نثری ویژه که موجبِ روایتی نو از وقایع و آمیختنِ آنها با فضا، گفتوگوها و توصیفِ وضعیتِ شخصیت در صحنه و در لحظه میشود، و چه در انتخابِ مضامین و موضوعات، دلمشغولیهایی ویژه دارد که ضمن درونی بودن و روشنفکرانه بودن، همواره مسیری مشخص و فضایی یکسان را در آثار او میآفریند. او از «مرگ» مینویسد و با این همه درگیرِ پرسشِ بنیادینِ بشر پیرامونِ چیستی و چراییِ مرگ نیست، بلکه نگاهی فراتر از اینها به مفهومِ فقدان دارد که تن را و جسم را به چالش میکشاند. جذابیتِ داستانهای مجموعهسیاهیِ چسبناک شب از آن نظر است که راویِ قصهگویِ داستانها از دریچهای به جهان مینگرد که بیآنکه مبهم، تار و نامفهوم باشد، حیاتِ روح در جهانِ مادی را به نظاره مینشیند.
جهانی که حسینی زاد در داستانهایش میآفریند، به شکلِ وسواسگونهای کُند و بطئی در حرکت است. گویی در خود تکامل مییابد و از نو زاده میشود. این جهان با رنگهایی بیهیجان، با صداهایی آرام و تا حدِ امکان بیکلام، در فضایی آغشته به بویِ باران یا خُنکایِ یک صبحِ مه آلود به حیاتِ خود ادامه میدهد. این جهان که در مجموعههایِ بعدیِ حسینیزاد هم بازسازی شده یا بهتر است بگوییم زمینهای مشترک برای آثار بعدی فراهم آورده است، تداعیگرِ آرماگدونی خیالی و اغوابرانگیز است که افقِ فکر و اندیشه و جهان بینیِ نویسنده را به روشنی ترسیم میکند.
از منظر زیباشناختی، آنچه سیاهی شب را ویژه و متمایز میکند فضای اکسپرسیونیستیِ زیر پوستیِ داستانها است که بیشتر از هر چیز برآمده از فضاسازیِ قدرتمندی است که به تصویری مرکزی از کلِ مجموعه میدهد. تصویری کانسپچوآل، که با ابر و باران و سرمایی جانکاه (که زاییدهی شخصیتپردازیها است)، شکل میگیرد و بیشتر از آنکه به تکامل ساختار و فرم کمک کند در خدمت مفاهیمِ درونِ اثر است؛ ذهنیتی که با وجهِ رئالِ داستانها در جدال نیست و به نرمی و آرامی و در عینِ با قدرتی باورنکردنی در تک تکِ رگهایِ داستانها نفوذ میکند. این حرکتِ استراتژیک و درونی که برآمده از لایه فلسفیِ اثر است، بیتردید عیاری بالا و عمقی شگفتانگیز به داستانها بخشیده است. دستآوردی که به زیبایی و صداقت، در بسترِ داستانهایی در ظاهر ساده از روزمرگیِ شخصیتها حاصل آمده است.
حسینیزاد با چند شخصیت که بعدها در دو مجموعههای «این برف کی آمده» و «آسمان کیپ ابر» که با «سیاهی چسبناک شب»، سهگانه کاملی میسازند، قصههایش را روایت میکند. او به مرگ و زندگیِ توامان میپردازد، بی آنکه به پایان، به نقطهای که تمام کننده و جزمی باشد. نگاهِ او در جهانی که در سیاهی چسبناک دارد و به دو اثر بعدی هم تسری پیدا میکند، بیآنکه سلبی باشد، یا در پیِ فلسفهبافی و درافتادن به دامِ شعار باشد، به روشنی و شفافیتی بیاندازه، دریچهای رو به جهان میگشاید تا از منظری که خود به تماشا نشسته است، جهان را از نو روایت کند.
«سیاهی چسبناکِ شب»، اولین اثر از سهگانهی محمود حسینیزاد است که هفت داستانِ کوتاه دارد. داستانها درست مثلِ سیاهیِ شب، چسبناک، پر از تعلیق و جذابیت هستند که حقیقتِ مرگ را و در لایهای درونیتر و البته کمرنگتر، حیاتِ روح را در جهانِ مادی، به نظاره نشسته اند.
مجموعه داستان «سیاهی چسبناک شب» در سال 1384 از سوی انتشارات کاروان منتشر شد.
نظر شما