جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۵
نمي‌توانيم باشعرهای قدیمی،جهان امروزمان را بسازیم

عبدالعلي دستغيب اين روزها كمتر مي‌نويسد و بيشتر مطالعه مي‌كند. او كه به قول خودش از زمان جواني متوجه شد عاشق مطالعه است، به بهانه سالروز تولدش، خاطراتي را درباره نویسندگی‌اش با ايبنا در ميان گذاشت. دستغیب گفت: با افسانه ها و شعرهای قدیمی نمی توانیم دنیای امروز و تاریخمان را بسازیم.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- فرشاد شيرزادي: عبدالعلي دستغيب متولد 16 آبان سال 1310 در آستانه هشتاد و چهار سالگي است. او بخشي از آثار نيچه، فيلسوف نامدار آلمان را در ايران ترجمه كرده و در زمينه نقد ادبي نيز آثار بسياري از شاعران و نويسندگان معاصر را نقد كرده است. از بين بهترين نقدهاي او مي‌توان به كتاب‌هاي «نقد آثار احمد شاملو» و «نقد آثار احمد محمود» اشاره كرد.

دستغيب درباره نقدهايش مي‌گويد «من به نقد موضوعي و اجتماعي مي‌پردازم و البته مخاطب هوشمند مي‌داند كه جاي چنين نقدي هنوز در ادبيات معاصر ما خالي است.»

جناب دستغيب، هنوز هم كتاب مي‌نويسيد؟

به هر حال كار نويسنده و مترجم نوشتن است. اين روزها بيشتر دوست دارم جايي آرام و خلوت استراحت كنم و رها از هر قيد و بندي- خودماني بگويم- زير آفتاب دراز بكشم. فكر كنم آن قدر كار كرده‌ام كه ديگر برايم كافي است. البته هنوز مطالعه مي‌كنم و شوق مطالعه هنوز مرا مانند جواني پر انرژي نگه داشته است.

ابتدا دوست داریم در سالروز تولدتان خاطره‌اي را برايمان نقل كنيد كه با نوشتن و كارتان بيش و كم ارتباط دارد.

وقتي جوان بودم كتاب‌هاي زيادي مي‌خواندم. همان روزهاي نخست كه كتاب دست گرفتم دريافتم كه از جمله آدم‌هايي‌ام كه حوصله مطالعه را دارند. بعضي از آدم‌ها حوصله مطالعه ندارند، اگر كتابي هم به آن‌ها بسپاري، گوشه و كناري گم و گورش مي‌كنند و خواندن كتاب فراموش مي‌شود.

چه شد كه خواندن كتاب شما را به نوشتن و نقد آثار ارزشمند ادبيات معاصر ترغيب كرد؟

اوايل كتاب مي‌خواندم. برخي دوستان سراغم مي‌آمدند و مي‌پرسيدند كه چه كتابي خوانده‌ام و نخوانده‌ام. در انجمن‌هاي ادبي آن روزگار شركت مي‌كردم و يكي دو نفر به من گفتند وقتي اين كتاب‌ها را مي‌خواني، مي‌تواني درباره‌شان حرف هم بزني و يادداشتي بنويسي. حتي به من سفارش كردند چند كتاب را بخوانم تا درباره‌شان نظر بدهم.
كتاب‌ها را با صبر و حوصله مي‌خواندم، در چند انجمن ادبي شركت مي‌كردم و قرار شد برايشان درباره آن كتاب‌ها حرف بزنم و مطلب بنويسيم. خيلي زود دريافتم قريحه نوشتن و صحبت كردن را درباره ادبيات و فلسفه دارم. از همان كساني كه برايشان سخنراني مي‌كردم و يادداشت، مقاله و نقد مي‌نوشتم، خواستم كه در عوض اين‌كار به من پول بدهند. رك و پوست كنده گفتم پولش چه مي‌شود؟ اگر پول مي‌دهيد هستم! آن‌ها هم قبول كردند و من گويي در مسير خودم قرار گرفتم.

خلاصه كتاب پشت كتاب مي‌خواندم و نقد مي‌كردم و درباره كتاب‌ها صحبت مي‌كردم. خيلي زود فهمیدم كه مي‌توانم روي اين موضوع به عنوان يك كار بلند مدت حساب كنم. راهم را ادامه دادم كه امروز حاصلش چاپ بيش از 40 عنوان كتاب است كه در زمينه ادبيات و فلسفه به چاپ رسانده‌ام.

نقد خودتان را چگونه نقدي مي‌دانيد؟ يعني در كدام دسته از نقدها مي‌گنجد؟

نقد من همان نقد اجتماعي است. بسياري از كتاب‌هايي را كه خوانده‌ام به همين شيوه نقد كرده‌ام. از اين ميان «نقد آثار احمد محمود» و «نقد آثار احمد شاملو» جزو همين دسته قرار مي‌گيرند.

به گمانم شما علاوه بر اين‌كه نقد موضوعي مي‌كنيد در بسياري از زمينه‌ها نيز صاحب نظريد. بسياري از منتقدان با استفاده از مفاهيم و اصطلاحات پست مدرنيسم به نقد مي‌پردازند. كمي درباره مدرنيسم برايمان بگوييد و اين‌كه اصلا واژه «مدرن» از كجا وارد نقد ما شد؟

كاربرد واژه «مدرن» سابقه‌اي ديرین دارد، اما «مدرنيسم» و «مدرنتيه» در همين يك قرن پيش رواج يافت. در بعضي از دبستان‌هاي فلسفي مانند ماركسيسم وقتي صحبت از سبك‌هاي ادبي مدرن و مدرنيسم مي‌شد، براي عده زيادي معناي ناپسندي داشت. به اشاره و كنايه مثلاً مي‌گفتند طرف فرماليست است و به فرم و ساختار داستان توجه بيشتري دارد. اين موضوع از هر فحشي به ديگري بدتر بود.

حتي به كنايه و طعنه مي‌گفتند كافكا و مارسل پروست و جيمز جويس پيرو مكتب مدرنيسم‌اند. دوست داشتند بگويند ما به فرد و دنياي دروني فرد توجه بيشتري داريم و تحولات اجتماعي را بازگو نمي‌كنيم.

آيا بازگو كردن درونيات آدم‌ها مستلزم اين نيست كه رفتار و كنش آن‌ها را به عاملي بيروني ربط بدهيم؟ مثلاً اگر قرار باشد در داستان بگوييم طرف غمگين يا شاد است بايد به عوامل و نشانه‌هاي بيروني‌اش اشاره شود.

آن‌ها حتي مبارزات و تحولات اجتماعي را نيز بازگو نمي‌كردند و آن دسته از نويسندگان را نويسندگان اشرافي مي‌شمردند. در تعريف آن‌ها ماكسيم گوركي نويسنده‌اي انقلابي و پيشرو و حتي بنا به اصطلاح خودشان «مدرن» بود، اما فرانتش كافكا نويسنده‌اي منحط و غير مردمي به شمار مي‌رفت، نويسنده‌اي كه وابسته به طيف سرمايه‌دار و اشراف است. برخي از جامعه شناسان كه اين‌گونه مي‌انديشيدند، چنين آثاري را بد و نارسا مي‌دانستند. در واقع سمبلي كه از آن‌ها در سبك مدرن بود، باعث مي‌شد كه بخش قابل توجهي از آثار داستاني را بد به حساب آورند. گرچه بعضي مواقع صناعت مارسل پروست و ويليام فاكنر را قبول داشتند، اما اين تيپ نويسندگان را وابسته به طبقه اشراف جامعه مي دانستند.

پس از اتفاقات پايان قرن بيستم و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اين جامعه شناسان در عقايد خود تجديد نظر كردند و كوشيدند «هنر مدرن» را بسنجند و خلق كنند و درباره‌اش قضاوت درستي داشته باشند.

چگونه اين باورها امروز به كلي تغيير كرده‌است؟

به باور ماركسيست‌هاي نوانديشي چون «فردريك جيمسون» مفاهيم ماركسيتي بايد بازسازي شود. چرا كه با رويكردي جز اين نمي‌توان قضاوت درستي درباره جامعه، هنر و ادبيات داشت.

جناب دستغيب، وضع كشورهاي در حال توسعه در اين بين چگونه است؟ اين مفاهيم و معاني در آن كشورها چه معنا و مفهومي دارد؟

مثلا در جوامعي مانند «برمه» يا بسياري از كشورهاي افريقايي در گير و دار با مقولاتي مانند مدرنيسم عاجرند و به كل در حل و فهم مؤلفه‌ها عاجرند. آن‌ها نمي‌توانند اين مباحث را از يكديگر تفكيك كنند و در عين حال هم مي‌خواهند با همان طرز تلقي و نوع انديشه و منظومه فكري جامعه‌شان، حيات اجتماعي داشته باشند. يك فرد در برمه خيالش از هر حيث راحت است اما هنگامي كه در يك رقابت علمي قرار مي‌گيرد، متوجه مي‌شود كه يك جاي كار هميشه لنگ مي‌زند. خودتان نگاه كنيد، مانند اين مي‌ماند كه كسي سوار بر موتور شده باشد و بخواهد با اتومبيل مگان جديد مسابقه دهد. نديده و نگفته همه مي‌دانند كه اين كار چقدر مسخره است و در عين حال اگر راكب شتر راننده مادرزاد باشد مكانيسم ساخت ماشين را نمي‌داند.
پس وقتي ما به شهرهاي كشوري مانند برمه مي‌نگريم درخواهيم يافت كه در آن‌جا گرچه به سبك‌ها و اسلوب جديد بيمارستان ساخته شده، اينترنت و ماهواره در آن‌جا نفوذ يافته و وسايل ارتباط جمعي در اختيار همه است اما در عين حال و در عمق موضوع همه اين‌ها به نوعي عاريه گرفته از جاي ديگر و كشورهاي توسعه يافته است. هيچ كدام از مردم برمه نمي‌توانند به يافته‌هاي علمي روز چيزي بيفزايند و دانشي نو به وجود آورند.

پس به قول شما به دليل اين است كه درك درستي از مدرنيسم ندارند.

براي ورود به دنياي جديد با وجود اين‌كه احترام ويژه‌اي براي حافظ، سعدي، فردوسي، مولانا و ديگر مشاهير بزرگ ادبيات كلاسيك قائليم، بايد بدانيم كه آن‌ها سياق زندگي دوره خود را دنبال مي‌كردند و با مجموع انديشه آن‌ها نمي‌توان در دنياي امروز گام برداشت. نمي‌توان انتظار داشت كه با تفسير خاورشناسان اروپايي از مولوي و حافظ بتوانيم نظم و نسقي به زندگي شخصي‌مان بدهيم. بايد قبول كرد كه آنچه قبلاً خوانده‌ايم و شنيده‌ايم جز قصه و اسطوره و افسانه چيز ديگري نيست و به علوم جديد ربطي ندارد. بايد الاهم فی الاهم كنيم و بدانيم كه چه چيز امروز به كارمان مي‌آيد و چه چيزي نمي‌آيد.

يعني در واقع به نوعي باید گذشته را نقد کنیم؟

اين فقط يكي از آن كارهايي است كه بايد انجام دهيم. در عين حال بايد تاريخمان را در حال حاضر بسازيم. اگر بخواهم به طور روشن‌تر بگويم، يعني دريابيم كه نوشته‌ها و سمرهاي قديمي وجه تاريخي دارند و اهميت كاربردي چنداني ندارند. عكس اين كار درست مانند اين مي‌ماند كه يك فروشگاه لوازم يدكي كالسكه و درشكه در وسط شهر تهران احداث كنيم و بخواهيم اين لوازم را با تبليغات روي بيلبوردهاي شهر به مردم بفروشيم.
البته اين موضوع سويه ديگري نيز دارد. از آن‌جا كه ميان روشنفكران بوده و هستم بايد گفت كه رفتار و واكنش ما نيز گاهي به كار عامه مردم نمي‌خورد. فرض كنيد كه در روستايي دور افتاده كه از قضا به هيچ آبادي و شهري نزديك نيست بخواهيم به زور سگك كمربند نجات هواپيما بفروشيم. اين در حالي است كه هيچ باند فرودي هم در آن روستا وجود ندارد. ما اسير اين گونه تناقض‌هاييم و پيش از هر چيز بايد به حل اين معضلات بپردازيم. معتقدم با وجه نو و مدرن بخشيدن به شهرهايمان دستكم تا ساليان آينده هيچ نتيجه‌اي به دست نخواهيم آورد و به اين شكل داريم خودمان را فريب مي‌دهيم، چون معادله‌اي كه بايد آن را حل كنيم در جاي ديگري وجود دارد. اگر هم بخواهيم چشممان را به روي اين معادله‌ها ببنديم كار عبثي انجام داده‌ايم.

شناختنامه‌اي كوتاه از عبدالعلي دستغيب
دستغیب متولد شیراز است. وی از سال 1326 در روزنامه‏‌های شیراز همچون پارس و بهار ایران، و سپس در مجله‌‏ها و روزنامه‏‌های تهران همچون اطلاعات، کیهان، سخن، فردوسی، نگین، روشنفکر، امید ایران، پیام نوین، راهنمای کتاب، آینده، آدینه، کلک، کیهان فرهنگی، نیستان و ادبیات داستانی، مقاله‌ها و مطالب متعددی در زمینه‏‌های تاریخ، فلسفه، جامعه‏‌شناسی و هنر نوشته است.

از وی تاکنون بیش از 40 عنوان کتاب منتشر شده است. دستغیب در سال 1382 طی مراسمی در صدا و سیما، به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه شد.

«نقد ادبی و نوعیت متن» از تازه‌ترین کتاب‌های این پژوهشگر صاحب‌نام است.

سال گذشته نیز مجموعه آثار  دستغيب در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها