در ادامه مصاحبه ایندیپندنت با این نویسنده 81 ساله را میخوانیم.
چرا مینویسید؟
من برای احساس آزادیای که نوشتن به من میدهد مینویسم. 50 سال است که من هیچ فردی را رئیس یا استاد خطاب نکردهام. من هرگز نمیتوانستم با کار کردن برای یک نفر دیگر (رئیس) این میزان پولی را که از طریق نوشتن کسب کردهام به دست بیاورم. من 35 رمان دارم که به همه آنها افتخار میکنم.
شما پدر خود را به عنوان یک مرد ویکتوریایی که از نظر مالی در تنگنا قرارگرفته بود توصیف کردید. رابطه شما با او چگونه بود؟
او یک پدر فوقالعاده بود. همیشه راهنمای من بود و از من حمایت مالی میکرد. اما بعدها وقتی به دلیل چند تصمیم غیرعاقلانه مالی در تنگنا قرار گرفت، من از او و مادرم مواظبت کردم. برای آنها یک خانه و اتومبیل خریدم و مطمئن شدم که هیچ کمبودی ندارند.
شما گفتهاید که در مدرسه ناسازگار و متفاوت بودید. فکر میکنید این تفاوت به داستاننویسی شما کمک کرده است؟
اینچنین فکر نمیکنم. داستاننویسی دلایل دیگری دارد. من زمان خوشی در مدرسه نداشتم. در مدرسه شلاق و تنبیه بود و هرکسی که مستقل عمل میکرد، آشوبگر تلقی میشد و من کاملاً جزو آن دسته بودم. من پسر محبوبی در مدرسه نبودم چون متفاوت بودم و در مدارس شبانهروزی متفاوت بودن بد بود.
نظر شما درمورد بنیادهای ادبی چیست؟ مثلاً هرگز آرزو کردهاید که نامزد دریافت جایزه بوکر شوید؟
جایزه بوکر؟ مطمئناً برخی نویسندگان از دریافت آن خوشحال خواهند شد اما میدانید جایزه بوکر چیست؟ این جایزه یک تکه کاغذ و 50 هزار پوند است. اگر برای همه کتابهایم به من 50 هزار پوند پرداخت میشد در جایگاه مالی که اکنون هستم نبودم. چه جایگاهی؟ درآمد 5 هزار پوندی در ماه. احتمالاً قبل از اینکه بتوان یک جایزه بوکر دریافت کرد باید از گرسنگی در یک گاراژ مرد.
آیا در کنار نوشتن، کتاب هم میخوانید؟
من کتابهای زیادی خواندهام و اکنون در حال خواندن کتاب نویسنده محبوب خود «ویلبر اسمیت» هستم! بسیاری از کتابهایی که نوشتهام مربوط به 30 یا 40 سال پیش هستند و من داستان آنها را فراموش کردهام. در گفتگوهایی که مخصوصاً با نوجوانان دارم آنها درباره شخصیتها و رفتار آنها از من سؤال میکنند و من بسیاری از آنها را فراموش کردهام و باید دوباره برای خود یادآوری کنم.
شما زندگی شخصی پیچیدهای داشتهاید که احتمالاً کارتان را تحتتأثیر قرار داده است. چه چیزهایی از زندگی شخصی خود را در آثارتان آوردهاید؟
من تصور میکنم در کتابهایم خود را به تصویر میکشم اما اعتراف نمیکنم که او حتماً خود من است، البته رفتار افراد جوان در کتابهایم دقیقاً همان رفتاری است که من در جوانی داشتم. اما باید بگویم انسانها موجوداتی تشنه به خون هستند. وقتی به صد سال گذشته نگاه میکنید دو جنگ جهانی میبینید. اکنون هم جهان پر از خشونت است اما به هر حال جهان هم انسانهای خوب و پاکسرشت دارد و هم پلید و هیولا سرشت.
چه چیزی باعث شب بیداری شما میشود؟
من مانند یک کودک میخوابم. در طول روز نمیخوابم و وقتی ساعت 10 میشود زمان خوابم فرا میرسد. شاید فقط صدای ایبیسها (نوعی پرنده) در لانه بر روی درختی که بر فراز اتاقخوابم است مرا بیدار نگه میدارد.
نظر شما