سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۲
مرادی: اعتقاد «دیلتای» به تاریخ‌نویسی مردم حاشیه بود، نه مردان بزرگ

محمدعلی مرادی، پژوهشگر فلسفه در نشست نقد و بررسی کتاب «تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی» گفت: منظور از تاریخ فرهنگی مورد نظر دیلتای، تاریخ حاشیه‌هاست. وی برخلاف آگوست کنت و هگل به تاریخ‌نویسی مردم گوشه و کنار اعتقاد داشت، نه مردان بزرگ.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی» نوشته «ویلهلم دیلتای» با حضور دکتر محمدعلی مرادی (دانش‌آموخته فلسفه از برلین) و دکتر منوچهر صانعی دره‌بیدی (استاد فلسفه و مترجم اثر)، دوشنبه (پنجم آبان ماه) در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

«سنجش خرد ناب» تحولی در علوم انسانی است

دکتر محمدعلی مرادی سخنانش را درباره علوم انسانی و ریشه‌های آن آغاز کرد و گفت: اگر مبنای «علوم انسانی» را بر پایه «علوم اجتماعی» قرار دهیم، علوم انسانی از قرن 18 و با هگل آغاز می‌شود و بعد از آن، به مفهوم جدیدش، از طریق «هابز» شکل می‌گیرد که سعی کرد مدل فیزیک و ریاضی را به علوم اجتماعی بسط دهد و آن را وارد مسائل اجتماع کند تا این‌که «مونتسکیو» و بعد «کانت» که کتاب «سنجش خرد ناب» را می‌نویسد، تحولی در علوم انسانی ایجاد و علوم انسانی را از حالت «داده‌شده» به یک امر «برساخت‌شده» تعبیر می‌کنند.

وی افزود: بعد از این افراد، «جان استوارت میل» بود که سرنوشت علوم انسانی را رقم ‌زد و مدل‌های فیزیک و ریاضی را که «کانت» پیش از این در کتاب «سنجش خرد ناب» ‌آورده بود  بسط و گسترش می‌دهد. به همین دلیل دو گرایش در علوم انسانی در دوران جدید شکل می‌گیرد؛ کسانی‌که معتقدند جهان را «ذهن» می‌سازد و کسانی که غیر از این را قبول دارند.

دیلتای «تاریخ فرهنگی» را مطرح کرد

مرادی ادامه داد: تاریخ که مهم‌ترین علم انسانی است از رنسانس شکل می‌گیرد و از کانت آغاز می‌شود و جرقه‌های تاریخی‌گری ابتدا با این سوال شکل می‌گیرد که حقیقت کجاست؟ در قرون وسطی می‌پنداشتند که حقیقت در «کتاب مقدس» و در دوران جدید، حقیقت را در «طبیعت» می‌پنداشتند. به بیانی دیگر در دوران جدید، علوم طبیعی، اشرف علوم بود. کم کم کسانی مثل «فیشر» و «هگل» حقیقت را نه در کتاب مقدس و نه در طبیعت بلکه در تاریخ اعلام کردند و تاریخ را اشرف علوم دانستند.

این پژوهشگر فلسفه عنوان کرد: در واقع، «دیلتای» واضع مکتب بازل است که نیچه، بوکهارت نیز به آن اعتقاد داشتند و آنها در مباحث خود، بر «سنجش نیروی داوری» متمرکز ‌شدند و تاریخ هگلی را به شدت مورد انتقاد قرار دادند و آن را نقد کردند و حقیقت را در شعر و ادبیات دانستند.

وی در ادامه به تاریخ مورد نظر دیلتای اشاره و بیان کرد: دیلتای علوم انسانی را وارد مرحله جدید و «تاریخ فرهنگی» را مطرح کرد. منظور از تاریخ فرهنگی مورد نظر دیلتای، تاریخ حاشیه‌هاست. تاریخ خرد و تاریخی که متکی به روایت است و برخلاف تاریخ مدنظر آگوست کنت و هگل که «مدلی مفهومی» را برای تاریخ در نظر می‌گیرند و یا می‌خواهند مردان بزرگ را روایت کنند، قایل به تاریخ‌نویسی مردم گوشه و کنار است نه مردان بزرگ. 

ارسطو واژه سیاست را در کنار واژه علوم طبیعی به کار برد

سپس منوچهر صانعی دره‌بیدی درباره افکار دیلتای که در مجلدهای مختلف این کتاب منعکس شده، گفت: آنچه ما امروزه «علوم انسانی» می‌نامیم، ترجمه انگلیسی human sciences است که خود انگلیسی‌ها نیز این تعبیر را از زبان آلمانی که تحت الفظی آن به معنای علوم روحی (معنوی) است، گرفته‌اند. در واقع، این اصطلاحی است که «دیلتای» به کار برده است.

وی ادامه داد: اگر هم پیش از دیلتای، این واژه به کار رفته باشد، (که من اطلاعی از آن ندارم)، کاربرد آن بسیار محدود بوده و شاید بتوان گفت دیلتای واضع واژه «علوم انسانی» است. بنابراین از زمان دیلتای مبحثی به نام علوم انسانی مطرح شد اما به طور قطع، می‌توان گفت که پیشینه این بحث به زمان ارسطو برمی‌گردد. زمانی که ارسطو در کنار واژه «علوم طبیعی» از politic (به ترجمه انگلیسی) به معنای «دانش شهرنشینی» استفاده کرد.

نویسنده کتاب «تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی» در ادامه توضیحاتش درباره پیشینه واژه علوم انسانی عنوان کرد: بعد از آن کم کم در قرن نوزدهم «آگوست کنت» بود که مباحثی که ما به اسم علوم انسانی می‌شناسیم به نام «جامعه‌شناسی» معرفی کرد. در واقع، در مغرب زمین «آگوست کنت» نخستین کسی بود که این بحث را مستقل از علوم طبیعی به کار برد. وی یک نسل پیش از دیلتای بود و دیلتای ضمن انتقاداتی که بر کار وی کرده است، همین واژه علوم روحی را به کار برد و این مجموعه را از ابتدا تعریف و تفاوت‌های ذاتی این مفهوم را با علوم طبیعی به طور دقیق مشخص کرد. 

بنابراین آنچه ما امروزه از علوم انسانی در مغرب‌زمین می‌شناسیم، از دیلتای به بعد است که بر سر زبان‌ها افتاد و به عنوان مجموعه‌ای که شامل اقتصاد، حقوق، سیاست، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، دین‌شناسی، اسطوره‌شناسی و انواع هنرها و غیره می‌شود، شناخته شده است. از این‌رو، می‌توان گفت که دیلتای موسس و پایه‌گذار واژه علوم انسانی است.

ریشه‌های مباحث علوم انسانی به کجا برمی‌گردد؟

دره‌بیدی در بخش دیگری از سخنانش به بحث هرمنوتیک مورد نظر دیلتای در کتاب‌هایش پرداخت و گفت: تا زمان مرگ دیلتای (1991) نوشته‌هایی که متعلق به هرمنوتیک است، متعلق به اوست. البته قبل از دیلتای نیز «شلایر ماخر» بحث‌هایی را درباره هرمنوتیک مطرح کرده بود.

وی ادامه داد: بحث هرمنوتیک چنان که دیلتای می‌گوید و از منابع دیگر بر می‌آید به تفسیر کتاب مقدس (درباره ماهیت وحی و جایگاه حضرت عیسی و داستان تثلیث وی) شروع می‌شد اما تا وقتی که فرهنگ کلیسایی حاکم بود، این بحث به تفسیرهای کتاب مقدس مربوط بود اما دیلتای نخستین کسی بود (تا جایی که من اطلاع دارم) که «رسما» مطرح می‌کند به چه صورت ممکن است یک نوشته و اثر مکتوب فهم شود و «فهمیدن» را در مباحث هرمنوتیک خود جای داد. 

این مدرس دانشگاه ادامه داد: البته نسل‌های بعد از دیلتای این بحث را مفصل‌تر کردند و از «هایدگر» به بعد نحله‌های مختلف فکری در هرمنوتیک به وجود آمد اما آنچه به دیلتای مربوط می‌شود این است که اصولا آثار مکتوب که در واقع، پایه و جانمایه علوم انسانی هستند، چگونه باید فهمیده شوند و این گونه مسائل چگونه از پدیده‌های علوم انسانی متمایز می‌شوند.

درباره کتاب «تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی»
کتاب «تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی» نوشته «ویلهلم دیلتای» چگونگی شکل‌گیری ساختار جهان فرهنگی به موازات جهان طبیعی در نظام علوم انسانی را بررسی کرده است. دیلتای در جلد نخست این مجموعه که «مقدمه‌ای بر علوم انسانی» نام دارد، به بیان تعریف، هدف، منطق، ماهیت علوم انسانی پرداخته و آنها را در رشته‌های گوناگون حقوق، سیاست، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ، الهیات، اسطوره‌شناسی و هنرها و به تکوین تاریخی و ارتباطشان با یکدیگر طبقه‌بندی کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها