یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۶
دیوان شعر حافظ را می‌توان رساله عشق نامید/ گفت و گو با عبدالرضا رادفر به مناسبت روز بزرگداشت حافظ

عبدالرضا رادفر، شاعر و منتقد بر این باور است که عشق در شعر حافظ موج می‌زند و جاری است. به طوری که شعر و دفتر او را می‌توان رساله عشق نامید و گزافه نیست اگر بگویم در نود درصد غزل‌ها به صورت آشکار یا حاشیه، اصلی‌ترین موضوع شعر حافظ «عشق» است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فرهاد کریمی: بیستم مهر ماه روز بزرگداشت حافظ شیرین سخن است. دکتر عبدالرضا رادفر از جمله حافظ پژوهان معاصر است که تحقیقات ارجمندی درباره شعر خواجه شیراز به انجام رسانده است. او در گفت و گو با خبرگزاری کتاب ایران می‌گوید: عشق در شعر حافظ موج می زند و جاری است؛ به طوری که شعر و دفتر او را می‌توان دفتر یا رساله‌ عشق نامید.

آقای رادفر از غزل به عنوان قالب و زبانی عرشی و آسمانی یاد می‌کنند و این‌که حافظ هم انسانی عرشی است که زمانی هم که از زمین صحبت می‌کند ناظر به عرش است. در بین غزلسرایان نامدار، چرا این عنوان بیشتر وصف شعر حافظ است؟

چون بسیاری از مفاهیم و رویکردهای شعر حافظ به لحاظ اندیشگی عرشی است و او با نهایت توانایی و ظرافت در قالب غزل ودر نهایت زیبایی وایجاز نکات هستی‌شناسانه مربوط به جهان معنوی خلقت را بیان کرده است؛ مثلادر غزلی بامطلع «دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادند» یا «درازل پرتوحسنت زتجلی دم زد» و بسیاری دیگر دربین حافظ شناسان وشارحان. علامه در یادداشت‌هایش روی بعضی غزل‌ها واژه عرشی را نوشته‌اند.

ـ عشقی که حافظ از آن نام می‌برد مستی را به عنوان خاصیت آن ذکر می‌کند و جالب این‌که محبت و معرفت را موجب این عشق می‌داند. چرا حافظ هیچ عشقی را بدون معرفت قبول ندارد؟

عشق در شعر حافظ موج می‌زند و جاری است. به طوری که شعر و دفتر او را می‌توان دفتر و شعر و یا رساله عشق نامید. گزافه نیست اگر بگویم در نود درصد غزل‌ها به صورت آشکار  یا حاشیه، اصلی‌ترین موضوع شعر حافظ «عشق» است؛ عشقی که در جان هستی جریان دارد، داستان خلقت داستان عشق است و کلاً «طفیل هستی عشقند آدمی و پری» و «عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» و «بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست» وتنها منجی انسان اهل اعتقاد اهل قرآن فقط عشق است وآن هم عشقی که از معبر عنایت حضرت دوست باشد. زیرا «زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است/ عشق کاری است که موقوف عنایت باشد» و اگر مست عشق شدی، آنگاه بنده عشق شده ای و از هردو جهان آزاد «فاش می گویم و از گفته خود دلشادم/ بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم» بنابراین عشق در ذرات عالم چون خون، زندگی بخش است و حتی عشق‌های شریف انسانی و آرمانی در مسیر رشد و رسیدن به سر چشمه واقعی عشق است و مدعیان دروغین را به آن راه نیست. چون دست غیب بر سینه نامحرمان خواهد خورد و از حریم عشق به دور می‌کند.

ـ عرفان را هم که مملو و سرشار از شادی و شور و عشق و هیجان نسبت به معشوق می‌دانند.

با توجه به مشخص شدن عشق، می‌توان معشوق حافظ را هم بعد از عبور از کشش‌های معشوق‌های مادی و جلوه‌های معشوق ازلی وابدی برترین معشوق دانست که با استراتژی هنرمندانه ایهام و چند معنایی استعاری و در پرده گویی ویژه خودش هنرمندانه به صورت رمزآمیز از معشوق خویش نشانه‌هایی گفته است و در هیات ظرافت‌های زبانی و کنایی نکته‌هایی رازآمیز از معشوق خویش آفریده است که بین زمین و آسمان در حرکت است.
اما حافظ انسانی است با تمام ویژگی‌ها و امیال یک انسان سالم زمینی. مضافاً با نبوغی هنرمندانه و عبور کرده از ظواهر و توجه به رازهای بزرگ هستی شناسانه که خیلی از دلمشغولی‌های زودگذر را بعد از شناخت و تجربه رها کرده و وارد جهان ماورایی و عرفانی شده است و می‌گوید «من این دو حرف نوشتم چنانکه غیر ندانست/ تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی» بنابراین با صراحت نمی‌توان اشاره کرد که معشوق حافظ کیست. اما با توجه به تکرار در خوانش و رسیدن به نوعی شم النقد و شامه شناختی به طور کلی می‌توان ادعا کرد که دغدغه عشق و عاشق و معشوق و اتحاد آنها در گرایشی عمیق و فلسفی و فراتر از آن عرفانی از مساله‌های اصلی شاعر است.

ـ حافظ در بیتِ «دست از مس وجود چو مردان ره بشوی/ تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی» مس وجود انسان را وقتی طلا می‌بیند که اهل معرفت شود. این اهل معرفت شدن از نظر حافظ یعنی اهل چه چیزی؟

حافظ با بهره‌گیری از واژگان و ترکیبات شناخته شده در تاریخ و ادبیات و حوزه معرفت‌شناسی عرفانی و استعاره‌های پُر کاربرد رمزی در عرفان نظری، در جهان زیبایی شناسی شاعرانه خویش دست به خلق تعابیری چند جانبه وتاویل آفرین زده است که مخاطبان زیادی را با توجه به حدِ شناختی و معرفت حصولی و اجتهادی در آن حوزه‌ها با خود همراه می‌کند و هر کسی را از ظن خود با خویش به راه می‌برد. این نکته یکی از رموز و ویژگی‌های هنرمندانه و اوج نبوغ و خلاقیت هنری اوست که با قطعیت نمی‌توان راز گشایی کرد اما پایان سخن این‌که باید عرض کنم «حافظ از معتقدان است گرامی دارش/ زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها