در بخشی از داستان «برکههای باد» در این مجموعه میخوانیم: «تمام هفته باران بارید. از زمین و زمان آب میچکید. باغچهها شده بود باتلاق. حوض پر شده بود از گل و خزه و قورباغههایی که معلوم نبود از کجا آمدهاند. از پدربزرگ هیچ خبری نبود تا نیمه شب هشتم که باز از خواب بیدار شدم و باز مادربزرگ را دیدم که با چهرهای نگران با کسی سخن میگفت. نوری آبی اتاق را پر کرده بود. به طرفی چرخیدم که مادربزرگ رویش به آن سمت بود. پدربزرگ روی صندلی نشسته بود. سر و صورتش زخمی بود و عینکش شکسته و یک آستین کتش پاره. گفت: نگفتم آهسته حرف بزن بچه بیدار میشود. و رو به من گفت: لاله شب عروسیمان است. زمان شاه صاحبقران. حالا بخواب باباجان. گفتم: چرا سر و صورتت زخمی شده؟ آقاجان. سرفهای کرد و گفت: پذیرایی قزاقهاست!»
رضا جولایی متولد 1329، داستاننویس و ویراستار است. از وی تا کنون آثاری مانند «جامه به خوناب»، «سیماب و کیمیای جان»، «باران های سبز»، «حکایت سلسله پشت کمانان»، «تاریخ طربخانه» و «سوء قصد به ذات همایونی» منتشر شده است.
نشست نقد مجموعه داستان «برکههای باد» ساعت 17 سهشنبه چهاردهم مرداد در فرهنگسرای فردوس برگزار میشود.
نظر شما