کتاب «موسای میکل آنژ» زیگموند فروید شامل رساله ها و مقالاتی از این روانکاو انریشی است که با محوریت چند اثر هنری - ادبی و چند مفهوم وابسته به آن نوشته شده است. این کتاب را محمود بهفروزی ترجمه و نشر جامی آن را منتشر کرده است. دکتر امیرجلال حاتمی، استاد روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی در این یادداشت به این کتاب نگاهی انداخته است.
این جمله از زبان کسی است که بخش بزرگی از جامعه، هنر و ادبیات خود را مدیون نقدهای روانکاوانه وی میدانند، نقدهایی که جریانساز بوده و رویکرد و دیدگاه جدیدی را برای بررسی آثار هنری و ادبی به ارمغان آورده است. نقدهایی که علاوه بر اثر، بر خود خالق اثر نیز تسری داده شده و دامنه بررسی را گستردهتر کرده است. اینکه فروید وامدار ادبیات و هنر است یا ادبیات و هنر وامدار او قصهای پرماجراست که در این مقال زمان کافی برای پاسخدادن به آن نیست.
کتاب موسای میکل آنژ ترکیب هفت گفتار (سخنرانی و مقالات) از زیگموند فروید روانکاو ماجراجو بین سالهای 1901 تا 1922 است که شامل تحلیل هنری، ادبی و موردهای روانشناختی است. در بخش ابتدایی به مبانی تخیل و هنر از دیدگاه روانشناسی میپردازد و در بخش میانی، اثر ادبی را مبنی بر این دیدگاه روانکاوی تحلیل میکند و در بخشهای انتهایی به موردهای فردی تحلیل شخصیت میپردازد. در واقع ترکیبی است از تحلیلهای روانشناختی و واکاوی از نگاهی کاملا متفاوت اما همسو با دیگر آثار فروید.
برخلاف عنوان کتاب، مهمترین بخش کتاب به گفتار اول آن برمیگردد یعنی فصل خالق اثر ادبی و خیالپردازی. در فصول دیگر، نکتههای ارزشمند روانکاوی وجود دارد اما تقریبا در تمام آنها به موردی مصداقی پرداخته و تحلیل روانکاوانه خود را مبتنی بر همین مورد خاص ارایه داده است. اما در بخش خالق اثر ادبی و خیالپردازی رویکردی جامع دارد. به عبارت دیگر، تیغ جراحی به دست خواننده میدهد که از طریق آن میتواند هر متن و اثر مکتوبی را بشکافد. فروید در این بخش با برجستهکردن مثلثی از اثر ادبی، خلاقیت و خالق اثر به رابطه این سه عنصر میپردازد و ترکیب پیچیده از این سه عنصر در متون ادبی و هنری ارایه میدهد.
در این گفتار فروید تمثیلی از بازی کودکانه را در تبیین خلاقیت به کار میبرد و با برشمردن ارتباط بین خلاقیت و بازی کودکانه به واکاوی آن میپردازد. وی معتقد است کودکان در حین بازی به مانند یک شاعر رفتار میکنند با این معیار که دنیایی برای خود خلق میکنند و اشیایی دنیای اطراف خودشان را طبق نظم تازهای میچینند و برخلاف مفهوم بازی، آن را بسیار جدی تلقی میکنند و انبوهی از عواطف و تأثرات خود را در آن مینهند.
کودک دنیای بازی خود را با وجود هرگونه نظم و ترتیبهای احساسی به خوبی از واقعیت تمییز میدهد و اشیا و انتظامات خیالی خود را بر چیزهای ملموس و قابل رویت دنیای واقعی بنیانگذاری میکند. خالق اثر ادبی و هنری هم همان کاری را میکند که کودک هنگام بازی انجام میدهد. دنیای تخیلی بسیار جدی برای خود میسازد و انبوهی از تأثرات و احساسات خود را در آن میآراید در حالی که به وضوح از واقعیت جدا میکند. در واقع،زبان محاوره این قرابت میان بازی کودکانه و خلق اثر ادبی را حفظ میکند. به خصوص زمانی که اثر ادبی نیازمند اشیای قابل رویت و مشکوک به جلوههای بازی باشد و کسی که این نقشها را بازی میکند بازیگر است، بسیاری از وقایع نمیتوانند لذتی به همراه داشته باشند در حالی که بازیهای تخیلی میتوانند باعث لذت شوند و بسیاری از احساسات به خودی خود، رنجآور میتوانند برای شنونده یا تماشگر اثر ادبی جنبه منبع لذت و تفریح را پیدا کنند. علت اقبال مردم به نمایش و آثار ادبی را میتوان در لذتی که از بازیهای دوران کودکی خود داشتهاند جستوجو کرد.
به واقع فروید در این متن تخیل خالق را شاهرا واردشدن به دنیای خیالی کودکانه میپندارد. کلید تمام نقدهای روانکاوی را دنیای ازآود نهفته در درون انسان به دست میدهد. دنیایی تاریک و پرپیچ و خم درون خالق. دنیایی که انرژی خود را از لیبیدو میگیرد و به صورت تصعید شده و جامعهپسند به جامعه انتقال میدهد. فروید پا را فراتر از این مینهد و از طریق خلق اثر ادبی و هنری به واکاوی دنیای درونی خالق میرسد و شخصیت وی را بازسازی میکند. جلوه این تحلیل را میتوان در مقاله «موسای میکل آنژ» به خوبی مشاهده کرد یا حتی در مقاله «انگیزه یک صندوقچه» به راحتی میتوان دامه این نقد را به شخصیت و شرایط زمانه شکسپیر تسری داد و از بسیاری موارد آن سود جست.
با هم این مسایل باید نوشت که فروید به این نتیجه رسید که نیاز انسان به خلاقیت دارای رابطهای بسیار نزدیک بان انرژی جنسی وی است. از آن زمان تاکنون،رایجترین تئوریهای خلاقیت از نظریه فروید نسبت به پدیده تصعید سرچشمه میگیرد. فروید معتقد است خلاقیت عبارت است از دگرگونشدن نیروهای جنسی و تبدیل آنها به اثری که از لحاظ اجتماعی قابل قبول است. وی میگوید: «هنرمند با خلق آثار هنری از تنش روانی خود کاسته و بر آرامش خویش میافزاید.»
به نظر فروید، خلاقیت با رویا و مخصوصا با کشمکشهای بازیهای کودکانه اولیه و «عقده اودیپ» دارای رابطه بوده و این مشکلات به وسیله حقیقت پدیده خلاقیت حل میشوند. وی در ضمن معتقد است هنرمند با پناهبردن به خلاقیت، به طور موفقیتآمیز از دنیای واقعیت گریخته و با اتمای به لذت و آرامش حاصله از خلاقیت هنری، قادر به مواجهه با دنیای واقعیت میشود. فردی که از دنیای واقعیت ناراضی است، اگر دارای استعداد باشد، قادر است که نیروی جنسی خود را تبدیل به اثری هنری کند.
به طور کلی، در این کتاب اصولی از تحلیلهای روانشناختانه ارابه میشود که طیف گستردهای از موضوعات را دربرمیگیرد و به این منظور اشاره به یک نکته مفید است که بهتر آن است، تا آثار روانشناسانهای که طیف وسیعی از موضوعات را دربرمیگیرند هر کدام در مجلدی جداگانه ارایه شود تا شاید بررسی دقیقتری را در آن شاهد باشیم. با این همه نباید از این مسأله چشم پوشید که مطالب تأملبرانگیز و مقالههای بسیار دقیق انتخاب شده کتاب «موسای میکلآنژ» همراه شده با ترجمه روان و قابل درک مترجم که هم اصالت علمی اثر را حفظ کرده و هم روانی کلام را.
شاید تنها انتقاد بزرگی که بتوان از این اثر گرفت آن باشد که انتخاب مقالات و گفتارهای مجموعه برای آن که یک پژوهشگر بتواند پژوهشی جامع و همساز ارایه دهد، همگن و یکدست نیست. از این دیدگاه بهتر میبود که در تمام مقالات، رویکرد انتخاب مقالهها، طیف مشخصی مانند تحلیلهای ادبی – هنری را شامل میشد تا به این صورت میتوانستیم شناخت دقیقی از نگاه کلی فروید به این حوزه به دست آوریم.
نظر شما