«... به روایت ناصر تقوایی» حاصل تلاش منتقد نایینی سینمای ایران احمد طالبی نژاد است که در آن بخشهایی از دیدگاهها این سینماگر از خلال گفتوگوهایش آشکار میشود که حائز نکات ارزشمندی است.
قصه های کارگری – صنعتی
جنگ تحمیلی نقطه عطفی در تاریخ کشور ما محسوب می شود. مهاجرت عده ای برای دوری از صدمات دشمن و حضور افراد دیگری از تمام نقاط کشور برای دفاع از مرز و بوم در جغرافیای جنوب به زعم تقوایی نوعی جابهجایی فرهنگی را رقم زد. از فیلمساز آبادانی در این باب در صفحه 17 کتاب می خوانیم: «مجموعه این جابهجایی ها باعث تداخل فرهنگی شد. من کاری به خوب و بدش ندارم. در حوزه مسائل فرهنگی گاهی این جابهجایی باعث می شود، ما حرف همدیگر را بخوبی نفهمیم. من گاهی حرف دوست منتقدی را نمی فهمم و او هم فیلم بنده را نمیفهمد. چون تفاوت و فاصله ای میان ماست. من راز ناهمزبانی را در الفبایی می دانم که مشترک نیست. ما برای درک حرف همدیگر به الفبایی مشترک احتیاج داریم. بخصوص در زمینه مسائل فرهنگی باید اصول و مبانی مشترک داشته باشیم . یعنی وقتی می گوییم فیلم خوب، ببینیم منظور چیست. چه اصولی دارد؟ قواعدش کدام است؟ اگر گاهی به قول سعدی مدعی حرف متکلم را نمی فهمد احتمالاً از ناتوانی متکلم نیست. در هوش و توانایی مدعی هم باید شک کنیم.»
ایران با ادبیات غنی و فرهنگ چند هزار ساله اش در هنرهفتم جایگاهی در حد هیچ دارد. تقوایی به تعبیر خودش هر چه دارد از ادبیات به سینما پیوند زده است. او درباره فعالیت های ادبی خود گفته است: «در کل 12 داستان کوتاه نوشتم. جلال آل احمد خیلی کارهایم را دوست داشت. او معتقد بود من اولین داستان های "کارگری – صنعتی" را در ادبیات ایران نوشته ام. پیش از من هر چه نوشته شده بود، درباره حرفه های سنتی مثل میراب باشی ، بقالی و... اینها بود. اما داستان های من در محیط های صنعتی مثل شرکت نفت و باراندازهای جنوب اتفاق می افتاد. من عاشق ادبیات بودم و هستم و برایش مقام بالاتری نسبت به سینما قائلم. اگر هم ادبیات را کنار گذاشتم و به سینما روی آوردم، علت های اجتماعی داشت. چون داستانهایم معمولا با سانسور روبرو می شدند. طوری که وقتی مجموعه داستان "تابستان همان سال" را در آوردم که زندگی 8 کارگر اسکله بود، این کتاب توقیف شد. سال گذشته هم قصه هایم را جمع و جور کردم و فرستادم برای چاپ اما کتاب چاپ شده من در محاق مانده است.»
از تقوایی درباره حد و حدود ارتباط با جلال آل احمد در صفحه 26 کتاب می خوانیم: «می دانید که بعضی از آدم ها، در مجالس حضور عجیبی دارند. وقتی وارد مجلس می شوند و در نقطه ای می نشینند، آن نقطه می شود صدر مجلس. آل احمد یکی از این افراد بود. هر جا می نشست صدر مجلس بود. گلستان هم دارای چنین جایگاهی بود . به دلیل توانایی هایی که در وجود این آدم ها بود. ما فقط نوشتن و فیلمسازی را از اینها یاد نگرفتیم. شخصیت هنری را هم از اینها آموختیم. نیما این چیزها را در نوشته هایش خوب توضیح می دهد.من هنوز فکر می کنم بزرگترین تحول فرهنگی – اجتماعی در ایران به همت آدم هایی مثل نیما، هدایت، آل احمد و دیگران به راه افتاد. »
موج نو و منتقدان کهنه ...
فیلمساز کارکشته جنوبی در باب تاثیر منتقدان در زایش سینمای موج نو ایران به طالبی نژاد منتقد وارد گود شده پس از انقلاب می گوید:« سینما هنر متنوعی است. نمی شود نظریه صادر کرد که هر فیلمی دارای این خصوصیت باشد، لزوماً فیلم خوبی است. تمام دلایلی که ممکن است برای خوب بودن یک فیلم بیان شود، ممکن است عامل ضعف یک فیلم دیگر محسوب شوند. آن دوستان منتقدی که ذکر کردید، در یک دوره باعث شکوفایی شدند. منکر فهیم بودن آنها هم نیستم ولی به دلیل اینکه اغلب با سلیقه غیر سینمایی با اثر روبرو شدند، من گمان می کنم نباید تاثیر آنها را جدی گرفت. منتقد باید توانایی تفکیک داشته باشد. او باید بتواند معیارهای خوب بودن یک اثر را از سلیقه شخصی اش جدا کند. نقد یک جور داوری است.»
از زاویه دید سازنده فیلم تحسین شده «آرامش در حضور دیگران»، درباره اقبال منتقدان نسبت به فیلم های موج نویی همچون «قیصر» در صفحه 92 کتاب می خوانیم: «منتقدان همیشه در مقابل سینمای روشنفکرانه ایران، جبهه منفی داشته اند. آن منتقد ریش و سبیل دار معروف اگر هم درباره قیصر نوشت، نقد فیلم نبود "مسعود جان قربانت بروم" بود. همین آقا چقدر بد و بیراه بار "فروغ فرخزاد" کرد بابت فیلم خانه سیاه است؟ چقدر به گلستان بد و بیراه گفت؟ چنین آدمی، چقدر سینما می داند؟ یا اگر می داند، چرا با هر جریان اصیلی دشمنی کرده است؟ امروز هم عده ای همین روش را دارند دنبال می کنند. در مورد سینمای اصیل ایران، جز بد و بیراه نمی نویسند. سینمای روشنفکرانه ایران از این بابت بسیار ضربه خورده است. کار اینها شده است تعبیر تراشی برای فیلم ها و ایجاد دردسر برای فیلمساز.»
به تعبیر طالبی نژاد نقش اخلاق در در مناسبات سینمایی به ویژه در فیلم هایی که ادعای فرهنگی بودن دارند اساسی به نظر می رسد، تقوایی موضوع اخلاق را در مناسبات سینمای حرفه ای را این گونه سبک و سنگین می کند:«مساله اخلاق اگر وسیع تر شناخته شود، در سینمای ایران به عنوان یک عامل کنترل کننده در سینمای ما حضور داشته و منجر به نوعی احاطه بر ارکان این سینما شده است. پیش از انقلاب، اخلاق بیشتر شکل سیاسی داشت تا شکل روانشناسانه. اگر اخلاق را به عنوان عامل محدود کننده آزادی عام نگاه کنیم، این عنصر نقش اساسی در زندگی و مناسبات اجتماعی انسان ها در جوامع دارد. اما اخلاق در سینما ، به ویژه در کشورهای جهان سوم شکل سیاسی دارد. یعنی سانسور، به عناون یک عامل بازدارنده، ابتدا از دریچه اخلاق عمل می کند و سپس سیاسی می شود.
همین اخلاق باعث می شد در سینمای قبل از انقلاب، به فیلم های خارجی آوانس داده شود. چون می گفتند که این مال فرهنگ دیگری است. ولی در مورد سینمای ایران، قضیه برعکس بود. به بهانه اخلاق اجتماعی، از پرداختن به زندگی واقعی مردم جلوگیری می شد.»
خالق فیلم استاندارد «ناخدا خورشید» طی 40 سال فعالیت در آوردگاه هنر هفتم همیشه از کج فهمی مدیران و اعمال نظرهای غیر کارشناسی آنها آسیب دیده و به خانه نشینی روی آورده است. تقوایی در صفحه 88 کتاب با تاسف می گوید: «هرگز نتوانستم آنچه را دوست دارم بسازم. آخرین فیلمنامه ای که به سید محمد بهشتی دادم، گفت اینکه زندگی خودتوست. گفتم من تف می کنم به فیلمی که زندگی خالقش نباشد. مگر فیلم باید غیر از این باشد. فیلم نامه من راجع به تاریخ سینما بود. نمی دانم به چه دلیل اجازه نداند. به هر حال این سوابق بنده است که حالا روزنامه کیهان می خواهد آن را رو کند. من اولین جوایز سینمایی را برای سینمای ایران بدست آوردم. بعد از انقالب هم همینطور. ناخداخورشید اولین جایزه معتبر را از لوکارنو گرفت و پای سینمای ایران را به خارج از کشور باز کرد.»
کتاب «... به روایت ناصر تقوایی» مجموعه چند گفتگوی احمد طالبی نژاد با تقوایی است که نخستین بار به همت انتشارات روزنه کار در شمارگان سههزار نسخه در تابستان سال 1375 به قیمت 480 تومان منتشر شد. ویرایش دوم همین کتاب در سال 1392 توسط انتشارات زواش به مبلغ 10 هزار تومان مقابل کتابخوان ها قرار گرفت. در چاپ دوم این کتاب، گفتوگوي احمد طالبي نژاد درباره آخرين اثر سينمايي تقوایی ، «كاغذ بي خط» اضافه شده است. «معرفی و نقد آثار ناصر تقوایی» کتاب دیگری است که به کوشش غلام حیدری چند سال قبل در کتابفروشی های مقابل داشنگاه تهران رویت شد و اکنون نایاب است.
نظر شما