روزمرگی و شاخصه تکرار
سکوت اهرم نافذ و برنده در فیلم های بلندی است که زنده یاد شهید ثالث ساخته است. آدم های او همان حرفی هایی را می زنند که از آن انتظار داریم. روزمرگی و شاخصه مهم تکرار در یک رویه هارمونیک حداقل در سه فیلم نخست شهید ثالث آدم هایش را در سیکل بسته ای محبوس کرده است. برای او قصه آدم ها در فرع قضیه قرار داشت و مهم موقعیت های پرسه زنی آدم ها در اجتماع بود. شهید ثالث خود در این مورد گفته است: «سینما در حال حاضر نمی تواند همیشه قصه ساز باشد . مساله من در یک اتفاق ساده نشان دادن واقعیت است و نشان دادن زندگی آدم هایی که قهرمان نیستند. نه فقط قهرمان نیستند، بلکه خیلی هم عادی و ساده اند.»
کتاب «یک اتفاق ساده» در 4 بخش این فیلم را به عنوان یکی از مهم ترین فیلم های سینمای نوین ایران زیر ذره بین برده است. فیلمنامه کامل اثر در بخش آغازین کتاب کار شده است. سپس چند گفت و گو با شهید ثالث در دوره های متفاوت را می خوانیم. یکی از این مصاحبه ها را دکتر حمید رضا صدر – کارشناس این روزهای جام جهانی 2014 – با شهید ثالث در 26 اکتبر 1997 در شیکاگو انجام داده است. بخش پایانی کتاب به گفت و گوی مهرناز سعید وفا منتقد مقیم امریکا با شهید ثالث همراه با یادداشتی بر فیلم اختصاص دارد. همین چهار بخش در انتهای کتاب به زبان انگلیسی نیز کار شده است.
شهید ثالث بر خلاف فیلم های تلخ و به قول برخی منتقدان سیاهش با طنازی خاصی در سال 52 به پرسشگران سمج پاسخ داده است. در صفحه 40 کتاب درباره دستیابی به حقایق و نشان دادنشان در فیلم گفته است: «حقایق دم دست ماست. آن چیزی که جلوی پای ما افتاده و ما هم راحت می بینیم و راحت بالطبع ندیده می گیریم. ولی اگر خیلی لطف بکنیم و شعور به خرج دهیم همانطور که می بینیم تحویل دوربین می دهیم و دوربین تحویل لابراتوار می دهد و همینطور این سلسله مراتب طی می شود و بالاخره هم یک طوری می شود.»
آدم های کوچه و بازار در واقع هنرپیشه های آثار شهید ثالث بودند. او درباره نحوه گزینش پسربچه فیلم «یک اتفاق ساده» که نقش اصلی فیلم را ایفا می کرد گفت : «اما بزرگترین لطفی که در حق او کردیم این بود که تعادل زندگیش را به هم زدیم. چون بچه در خانه کوچک و تک اتاقیش با مادرش زندگی می کرد و پدرش هم 6 ماه از سال سر مزرعه حاجی خیری زراعت می کرد. این بچه بتدریج در شهر خود تبدیل به قهرمان ملی شد.»
در صفحه 43 کتاب در پاسخ به برخورد حسی تماشاگر با زندگی ملال آور و تکراری پسربچه از شهید ثالث می خوانیم: «از اینکه سرتاسر فیلم تکرار مکرات است باید بگویم که مطمئناً تعمدی در کار بوده است و اگر این عمد حس شود باعث خوشبختی سازنده است. در جاهای دیگر هم این مسئله مطرح شده که مرگ مادر احتمالاً همان اتفاق ساده نامبرده شده است. در حالی که به نظر من لباس خریدن هم می تواند اتفاق ساده باشد. یا مثلاً آبله کوبیدن بچه ها اتفاق ساده است. از طرف دیگر اگر تماشاچی آنطور که شما می گویید «حسی» با فیلم مواجه شود انگار که بهتر است تا اینکه بخواهد مسائل فیلم را از نظر روانی و جسمانی مورد مطالعه قرار دهد. فراموش نکنید که من یک گوشه از زندگی آدمی را نشان می دهم و بعد هم علاقه ای به ادامه زندگی و آنچه که باعث به دست دادن نتیجه عبرت انگیزش می شود، ندارم.»
همه ما گناهکاریم...
در نگاه نخست شهید ثالث در «یک اتفاق ساده» نقبی به زندگی در شهرهای کوچک زده است. او در صفحه 47 کتاب در پاسخ به تمثیلی بودن زندگی رتوش نشده آدم های معمولی فیلمش ادعا دارد: « زندگی در شهرهای کوچک به مراتب ملال آورتر از تهران است. یک مسئله دیگر را که مایلم به آن اشاره کنم مربوط به تمثیل و سمبل و نماد و غیره است که امیدوار بودم در این فیلم هیچ تمثیل هیچ چیز دیگر نباشد. خود زندگی به همان صورت که هست نشان داده شود. بدیهی است که در زندگی واقعی ممکن است چیزهایی وجود داشته باشد که در فیلم من به صورت دیگر بازگو شده است؛ ولی این زبان، زبان تمثیل نیست . ساده و خلاصه تر بگویم؛ این یک زندگی است.»
ساخت تعداد زیادی فیلم مستند در رسیدن شهید ثالث به سبک و سیاق مختص به خودش خیلی به وی مدد رساند. شهید ثالث در ارتباط با تجربه در قالب های تازه گفته است: «آن چیزی را که باید تجربه و تجربه کردن نامید با فیلم های مستند و کوتاهی که طی 5 سال ساخته ام پشت سر گذاشته ام. با این مطلب نمی خواهم بگویم ، سبکی پیدا کردم و کارم بی نقص و کامل است؛ ولی به نظر خودم این سبک کمتر کلیشه ای و قراردادی است و در چنین قالبی آدم مجبور نمی شود قهرمان و یا ضد قهرمان بیافریند؛ عشق های غیر ممکن اختراع کند و به خاطر این که سینما تجارت است داستان سرایی کند. من هم برا ی تماشاچی و گیشه، به زعم خودم فیلم می سازم ولی لابد فیلم های من عیبی دارند که نه مورد قبول تماشاچی می افتد و نه در گیشه موفقیتی دارند. من راه خودم را انتخاب کردم و به این راه هم معتقد هستم، اما به هیچ وجه نمی خواهم بگویم که این راه درست است. همه ما گناهکاریم.»
فیلم های شهید ثالث بخصوص 3 فیلم نخستش با اقبال عمومی جشنواره ها مواجه شد و برای سینمای ایران در دهه 50 اعتباری ویژه ای کسب کرد. در صفحه 50 کتاب از او درباره تاثیر جشنوارها بر روند کاریش می خوانیم: «غربی ها از آنجا که می خواهند مُهر نژادپرست بودن روی پیشانی شان جلب نظر نکند همه گونه کارگردان جهان سومی را در صدر مجلس نشانده و باد می زنند؛ بخصوص این که کارگردان جهان سومی فیلم اجتماعی- سیاسی ساخته باشد. وقتی که کارگردان جهان سومی در غرب ماندگار شود، ریشش را بزند و کت و شلوار تنش کند برای فیلمساز غربی حکم رقیب پیدا می کند و اینجاست که آدمیزاد بر خلاف تمایل قلبی اش مجبور می شود محافظه کارانه عمل کند و دست به عصا راه برود.
با تمام این اوصاف معتقدم هر فیلمسازی که از دستگاهی حمایت نمی شود، مانند طفل یتیمی بی کس و کار و بدون حمایت از دستگاه تبلیغاتی است و بی عدالتی در موردش اعمال می شود، بایستی به جشنواره ها فیلم دهد، چون جشنواره ها روی سومی هم دارند : روزنامه نویس های عادل.»
فقط مرگه که دردسر نداره ...
برخی منتقدان و روزنامه نگاران زمانی با ذره بین برای اکتشاف پیام های فیلم، سازندگان آثار را در منگنه قرار می دادند. شهید ثالث ضمن انکار پیام رسانی فیلم هایش، اعتقاد داشت: «پیام مخصوص پیامبران است و بس. اگر نجاری از روی ظرافت و سلیقه یک میز نهارخوری بسازد، به نظر شما پیام خاصی در این میز نهفته است؟ کار فیلمسازی هم کار معمولی و پیش پاافتاده ای شده است. کمتر کسی است که یک بار هوس فیلمسازی به سرش نزده باشد. کمتر کسی است که خودش را همپای هنرمندان فیلمساز و نوابغ نداند. به قول معروف عصر طلایی سینما عمرش به پایان رسیده است و همه فیلم می سازند ، پیامها هم تمام شده است. موقعی که نوبت فیلمسازی من رسید ، پیامها تمام شده بود و از این رو فیلم های من بدون پیام ماند. »
حمیدرضاصدر، منتقد قدیمی سینما در دیداری که با شهید ثالث در اوج بیماری با وی داشت شرایط روحی و روانی شهید ثالث در صفحه 56 کتاب این گونه تشریح می کند: «کماکان به نصایح پزشکان و نسخه های آنان بی اعتنا بود و تکرار می کرد که زندگی بسیار مهم و شیرین تر از توصیه های پزشکانی است که با اصرار می خواهند چند روز کسالت بار به زندگی آدم بیفزایند. صراحت غبطه برانگیزش در طرح مسئله مرگ می توانست هر شنونده دنیاداری را شرمنده سازد، که شرمنده هم می ساخت.
البته در دل شوخی ها ، نیش ها و طعنه های بی وقفه اش مایه های خودویرانگرانه ای هم موج می زد ، از نوع جمله های آنتونی کویین به آلن بیتس در فیلم زوربای یونانی: « ... ببین ارباب ، همه زندگی دردسره. فقط مرگه که دردسر نداره. زنده موندن یعنی کمربندتو سفت کنی و دنبال دردسر بگردی.»
فیلم هایی که شهید ثالث در خارج از ایران ساخت عبارت است از : «زمان بلوغ (1976) ، خاطرات یک عاشق ( 1977 )، تعطیلات طولانی ( 1978 ) ، نظم ( 1980 ) ، اخرین تابستان گرابه ( 1980 )، چخوف: یک زندگی ( 1981 ) ، اتوپیا ( 1982 ) ، گیرنده ناشناس ( 1983 ) ، هانس جوانی از آلمان ( 1983 ) ، درخت بید ( 1984 ) ، فرزند خوانده ویرانگر ( 1985 ) و گل های سرخ برای افریقا ( 1991 ) .
سهراب شهید ثالث پس از چندین سال زندگی در آلمان به آمریکا مهاجرت کرد و در شیکاگو مستقر شد. او خیلی تلاش کرد در مهد سینمای تجاری دنیا فیلمی بسازد ولی به توفیق نرسید. خالق فیلم تحسین شده «یک اتفاق ساده» در 10 تیرماه سال ۱۳۷۷ بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو درگذشت... یادش گرامی.
نظر شما