خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- داریوش بزرگ هخامنشی از پرآوازهترین پادشاهان ایرانزمین است؛ پادشاهی که آوازهاش از مرزهای امپراطوری ایران فراتر رفت و جهانگیر شد. جدای از امپراطوری باعظمتی که داریوش برقرار کرد، ماجرای به قدرت رسیدنش نیز روایت جالبی در تاریخ دارد. روایتی که هنوز هم در راست یا دروغ بودن آن در بین مورخان اختلاف است؛ روایت بردیای دروغین.
مورخان از بردیای دروغین چه میگویند؟
این واقعه را داریوش بزرگ در کتیبه بیستون خود به زبان پارسی قدیم و عیلامی و آسوری حک کرده و ترجمه نسخه پارسی آن در کتاب عباس اقبال آمده است. داریوش شاه ماجرای به قدرت رسیدنش را چنین آغاز میکند: «این است آنچه من کردم، پس از آنکه شاه شدم، بود کمبوجیه پسر کوروش از دودمان ما که پیش از این شاه بود. از این کمبوجیه برادری بود بردی نام از یک مادر، یک پدر با کمبوجیه، بعد کمبوجیه، بردیا را کشت. با اینکه کمبوجیه بردیا را کشت مردم نمیدانستند که او کشته شده. پس از آن کمبوجیه به مصر رفت. بعد از آن به مصر رفت. بعد از آنکه کمبوجیه به مصر رفت مردم بد دل شدند. اخبار دروغی در پارس و ماد و سایر ممالک منتشر شد.»
داریوش میگوید، پس از آن مردی، مغی گئومات نام از پیسییَ اووَدَه برخاست، کوهی است ارکادرِس نام، از آنجا در ماه ویخَن در روز چهاردهم برخاست، مردم را فریب داد که بردیا پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم، پس از آن تمام مردم بر کمبوجیه شوریدند و پارس و ماد و نیز سایر ایالات به طرف او رفتند، او تخت را تصرف کرد و در ماه گرمهپَدَ روز نهم بود که او تخت را تصرف کرد. پس از آن کمبوجیه مرد به دست خود کشته شد.
شاهنشاه هخامنشی یاری اهورامزدا را دلیل پیروزی خود بر بردیای دروغین میداند و بر کتیبهاش حک میکند: «کسی از پارس و ماد یا از خانواده ما پیدا نشد که این سلطنت را از گئوماتای مغ بازستاند، مردم از او میترسیدند، چه عده زیادی از اشخاصی که بردیا را میشناختند میکشت، از این نظر میکشت که (خیال میکرد) کسی مرا نشناسد، نداند من پسر کوروش نیستم. کسی جرات نمیکرد، چیزی درباره گئوماتای مغ بگوید، تا اینکه من آمدم. از اهورمزد یاری طلبیدم. اهورمزد مرا یاری کرد، در ماه باغَیادیش روز دهم من با کمی از مردم این گئوماتای مغ را با کسانی که سردسته همراهان او بودند کشتم. در ما قلعهای هست که اسمش سیکَیَ هُواتیش و در بلوک نیسای است، آنجا من او را کشتم، پادشاهی را از او بازستاندم، به فضل اهورمزد شاه شدم...»
داریوششاه کتیبه را با اقداماتی که پس از تاجگذاری برای برقراری آرامش و امنیت امپراطوری انجام داد به پایان میبرد: «معابدی را که گئوماتای مغ خراب کرده بود برای مردم مرمت کردم. بازار و حشم و مساکنی را که گئوماتای مغ از طوایف گرفته بود به آنها رد نمودم، مردم پارس و ماد و سایر ممالک را به حال پیش برگردانم. به فضل اهورمزد این کارها را کردم. آنقدر رنج بردم تا طایفه خود را به مقامی که پیش داشت رسانیدم.»
روایت پدر تاریخ از تاجگذاری شاه هخامنشی
هرودوت، تاریخنگار یونانی در اثر مشهور خود به نام «تواریخ» ماجرای گئومات مغ و بر تخت نشستن داریوش کبیر را روایت میکند: «گئوماتای مغ پس از اینکه به تخت نشست، با مردمان ممالک تابعه بسیار به ملاطفت رفتار کرد و مالیات سه سال را بخشید. بعد از ترس اینکه مبادا کسی او را بشناسد با اقوام و خویشان خود بریده، کسی را به خود راه نداد.»
هرودوت مینویسد، این رفتار باعث بدگمانی پارسیها شد و اعضای هفت خانواده درجه اول پارسی توسط یکی از زنهای گئومات معلوم کردند که این شخص بردیا نیست و سابقا گوشش را بریدهاند. پس با داریوش که تازه از شام آمده بود همقسم شده، وارد عمارت او شدند. دربان و خواجهها نتوانستند مانع آنها شوند و داریوش خود را با یکی از همراهان به اندرون رسانیده، مغ را کشت.
روایت هرودوت به اینجا میرسد: «پس از آن هم قسمها جمع شدند تا درباره طرز حکومت مشورت کنند، بعضی طرفدار حکومت مردم بودند و برخی به حکومت الیگارشی عقیده داشتند. ولی داریوش میگفت، برای پارس با این وسعتی که دارد، حکومتی لازم است که تصمیمات آن افشا نشود و به سرعت مجری گردد. بالاخره طرفداران عقیده او اکثریت یافتند. بعد مذاکره شد چه کسی شاه شود. هوتانه که طرفدار حکومت ملی بود خود را کنار کشید و بین شش نفر دیگر قرار بر این شد که در طلیعه صبح از شهر خارج شوند و چون به محل معینی رسیدند، اسب هرکدام که شیهه کشید، شاه شود و داریوش شاه شد.»
ماجرای بردیای دروغین ساختگی است
اقبال، این روایت هرودوت را افسانه میخواند و معتقد است چون داریوش نزدیکترین شخص به تخت سلطنت است و نسبش به خشایارشا میرسد، سردسته اقدامکنندگان علیه بردیای دروغی بود و تقدم او مسلم بهشمار میرفت.
برخی محققان همچون آلبرت اومستد اعتقاد دارند، ماجرای بردیای دروغین ساختگی است. اومستد، آشورشناس آمریکایی و نویسنده کتاب «تاریخ هخامنشی» نظریه قابل تاملی درباره بردیای دروغین دارد که براساس مدارک تاریخی یونانی، کتیبه بیستون و کتیبههایی که در تخت جمشید و کاخ داریوش اول وجود دارد، نوشته شده است.
اومستد در این نظریه اثبات میکند که داریوش اول بر اساس یک کودتای سیاسی علیه فرزندان کوروش به پادشاهی میرسد. در واقع بردیا به دست کمبوجیه به قتل نمیرسد بلکه با حیله داریوش کشته میشود.
درهرحال دیدگاهها و نظریات درباره بردیای دروغین و تاجگذاری داریوش هخامنشی بسیار است. اما هرکدام از این دیدگاهها را که بپذیریم، چه صحت آن و چه ساختگی بودنش، نمیتواند دیگر اقدامات برجسته این شاه هخامنشی را تحت شعاع خود قرار دهد.
نظر شما