کتاب «سیری در نمایش رادیو» نوشته «محمد مهاجر» یکی از نمونه های قابل اعتنا در این عرصه است که در آن نویسنده سراغ رسانه رادیو به عنوان دروازه ورود بسیاری از هنرمندان سینما و تلویزیون رفته است. هنرمندانی چون ثریا قاسمی، ژاله علو، منوچهر نوذری و... که با گذشت سال های بسیار طولانی، همچنان در این عرصه مشغول به فعالیت هستند.
رادیو، از تولد تا نمایش
رادیو در ایران ساعت هفت بعد از ظهر جمعه چهارم اردیهشت 1319 افتتاح شد. اولین بار در خرداد 1321 نمایش در فهرست برنامه های رادیویی وارد شد. از این منظر می توان دریافت که «نمایش رادیویی» یکی از گونه های قدیمی برنامه سازی در این رسانه بوده است. نمایش هایی که در ابتدا با حضور بازیگران تئاتر اجرا می شد، به مرور نقشی جدی پُر رنگ در میان برنامه های رادیویی برای خود باز کردند و در سال های بعد برنامه هایی همچون: قصه شب، جانی دالر، قصه ظهر جمعه و... به برنامه هایی محبوب برای شنوندگان رادیو تبدیل شدند. نقش این نمایش ها در دهه 30 در رادیو پُر رنگ تر شد.
نویسنده کتاب در دیباچه اثر به ذکر این مطلب می پردازد که کتاب حاضر نوعی نگاه به تاریخچه، دگرگونی ها و نظرات و خاطرات بازیگران، کارگردان ها و تهیه کنندگان، صدابرداران، نویسندگان و تنظیم کنندگان نمایش های رادیویی است. متن اصلی کتاب بر اساس گفت و گوهایی شکل گرفت که در برنامه رادیویی سیری در نمایش رادیو در فاصله سال های 1376 الی 1377 پخش و کامل شده است.
بخش های مختلف کتاب
این کتاب در شش بخش تدوین شده است. در بخش اول با عنوان «هنرمندان نمایش رادیو از زبان خودشان» نویسنده به سراغ هنرمندانی مانند عزیزالله حاتمی، نصرت الله محتشم، مهدی علی محمدی، مهین دیهیم، احمد قدکچیان، توران مهرزاد، پرویز بهرام، شمسی فضل اللهی، شهلا ریاحی، منوچهر نوذری، نیکو خردمند، ثریا قاسمی و... رفته است. این بخش در قالب مطالب دو تا سه صفحه ای و با نثری روان تنظیم شده که هر فرد ابتدا در چند خط نکاتی را درباره خودش می گوید و سپس به نحوه ورود به رادیو و اجرای نمایش در آن می پردازد.
در پانویس های این بخش اشاره ای هم به فعالیت های افراد شده و مثلا اگر هنرمندی تا زمان تدوین کتاب درگذشته است، به این موضوع اشاره شده است.
در بخش دوم با عنوان «گفت و گو با هنرمندان نمایش رادیو» چهره های چون ژاله علو، بهزاد فراهانی و خسرو فرخزادی، مریم معترف و عذرا وکیلی، صدرالدین شجره، مظفر مقدم و... مورد توجه قرار گرفته و با آنها گفت و گو شده است. بخش عمده ای از این گفت و گوها توسط «صدرالدین شجره» گوینده سرشناس رادیو صورت گرفته و برخی نیز توسط خود مولف انجام شده است.
در بخش سوم کتاب با عنوان « هنرمندان نمایش رادیو از زبان دوستان»، چهره های مختلف رادیویی به قلم دوستان و همکاران خود مورد بررسی قرار گرفته اند. برخی از این هنرمندان از زبان چند نفر مورد توجه واقع شده اند. مثلا اکبر مشکین از زبان تورج فرازمند، مهین بزرگی، تاجی احمدی از زبان پرویز خطیبی، هوشنگ بهشتی از زبان حیدر صارمی و پرویز خطیبی، عزت الله مقبلی از زبان حیدر صارمی و عباس مصدق از زبان رضا عبدی مورد بررسی قرار گرفته اند. این بخش کوتاه تر و مختصر تر از بخش های دیگر است و اغلب شامل یک صفحه مطلب می شود.
در بخش چهارم با عنوان «نمایش های رادیویی»، شناسنامه نمایش های پخش شده از رادیو طی سال های 1339 تا 1357 درج شده است. بخش مذکور یکی از بخش های مهم کتاب است و نمایه ای مفید از آثار رادیویی تولید شده را ارائه می کند.
در دو بخش پنجم و ششم کتاب نیز اسناد و تصاویر مرتبط با مباحث کتاب درج شده است.
سند پرداخت حقوق یک هنرمند، حکم بازنشستگی یک هنرمند دیگر، مصاحبه با یکی از دست اندرکاران رادیو در روزنامه ای قدیمی، وصیت نامه کوتاه یک هنرمند ـ رامین فرزاد ـ که وصیت کرده در امامزاده طاهر کرج در کنار بنان دفن شود؛ گواهی فوت مرحوم غلامرضا فرزاد نیا، حکم انتصاب احمد قمری شمسی به عنوان بازیگر رادیو در سال 40 و... از اسناد درج شده در این بخش است.
در بخش تصاویر نیز با هنرمندان فراوانی مواجه می شویم که دیگر در بین ما نیستند. از منصور والا مقام گرفته تا عطا الله زاهد و منوچهر نوذری. همچنین در این بخش عکس هایی از استدیوهای تولید برنامه های رادیویی و هنرمندان در حال اجرای برنامه مشاهده می شود.
مشخصات کتاب
این کتاب محصول انتشارات معین و راه مانا است. کتاب در 437 صفحه با قیمت 22 هزار تومان به بازار عرضه شده است. این کتاب همچنین شامل یک سی دی است که 35 نمایش کوتاه، و هشت آرم برنامه رادیویی با صدای گویندگان مختلف را در خود جای داده است. یک بحر طویل با صدای حمید عاملی و منوتونیسم با صدای نصرالله کریمی نیز از دیگر محتواهای موجود در این سی دی است.
فصلی از کتاب/ گفت و گو با رضا سید حسینی
در بخشی از این کتاب گفت و گوی «صدرالدین شجره» با «رضا سید حسینی» درج شده است که با هم بخش هایی از آن را می خوانیم. سیدحسینی در پاسخ به سوال مصاحبه کننده درباره نحوه ورود به رادیو می گوید: « آمدن من به رادیو، برای همکاری با گروه ادب بود. معمولاً برنامههای ادبی مینوشتم و در این بین برنامههای رادیو تهران و نمایشنامههای رادیو تهران را که ساعت دو بعدازظهر پخش میشد هم مینوشتم. مدتی به فرانسه رفتم. یعنی آنجا درس میخواندم، یک دوره تحصیل مخابرات داشتم، اصلاً به رادیو مربوط نبود. با وجود این، ماههای اول رفتم و رادیو ضبطی خریدم و نشستم مقداری از نمایشهای رادیو فرهنگی فرانسه را ضبط کردم، و با وجود این گفتم حالا با خود این رادیو تماسی بگیریم ببینم میشود نمایشنامهها را از آنها گرفت، رفتم آن ساختمان معروف مدور O.R.T.F گفتم: «من با نمایشنامهنویسهای رادیو کار دارم» و بالاخره یک آقایی، اسم کوچکاش یادم رفته است، آقای دومانا را به من معرفی کردند. رفتم به ایشان گفتم ما هم مثل شما یک همچین رادیوی فرهنگی داریم و دلم میخواهد نمایشنامههای شما را ترجمه کنم آنجا نمایش بدهیم. به ایشان هم گفتم من پولی آنچنانی نمیدهم و میخواهم کار فرهنگی کنم. ایشان هم سه ـ چهار تا نماشنامه به من داد. یکی از این نمایشنامهها که خیلی برای من جالب بود مهمانخانه جهان بود. مهمانخانه جهان را نمیدانم شاید از رادیو بارها شنیدهاید، ما از طرف مخابرات فرانسه به بروتانی برای بازدید میرفتیم. این نمایشنامه را تو قطار میخواندم. خلاصهاش این است که مهمانخانهای است و یکی در میزند و میرود تو، ولی پس از اینکه میرود تو دیگر در خروجی وجود ندارد. وقتی اقامتش آنجا تمام میشود باید از پنجرهای که رو به دریا است خارج شود، مثل اینکه آدم به دنیا میآید و از دنیا میرود. این را خواندم تمام کردم بعد رفتیم هتلی به ما دادند و اتاق من را تعیین کردند و رفتم بالا، خانمم هنوز نیامده بود بالا، تنها رفتم و پنجره را باز کردم دیدم زیر پایم دریاست. چنان تکانی خوردم و نشستم فکر کردم آخر مگر میشود؟ بعد پنهانی بلند شدم دوباره رفتم پائین. در را باز کردم نگاه کردم دیدم یک جادهای بین هتل، و دریا است، همان جادهای که ما آمدیم تو، البته شب خوابیدیم صبح بلند شدیم دیدیم که مد دریا بوده تا آنجا آمده بود، صبح بلند شدم دوباره آنجا را دیدم، دیدم دریا یکی دو کیلومتر رفته عقب و این یکی از خاطرات جالبم بود.
بعد نمایشنامههای دیگری که گرفتم، نمایشنامههای معروفی بود یا از روی کتابهای معروف نمایشنامهها تهیه شده بود. از جمله اثری از داستایوسکی بود، بعد اثری از استاندال بود و اینها را داده بودند من ترجمه کرده بودم.
اجراهای بعضی از اینها از جهاتی خیلی خوب بود یعنی اجرای همیشه شوهر را من هنوز هم فکر میکنم اجرای بینظیری است.
بچههای توانایی در رادیو بودند که خیلی خوب کار میکردند و پس از آن دیگر، دو ـ سه تا نمایشنامه دیگر هم به همین ترتیب ترجمه کردم. پنج تا شش نمایشنامه ترجمه کردم، و بعد دیگر مسئولیت اداری به من واگذار و کار رادیوییام کم شد و هم کار ادبی خودم که مدتها دیگر حتی از مطالعه کتاب محروم شدم. این بدبختی گرفتاریهاست. پس از انقلاب که خیالم راحت شد از این بابت، دیدم در ظرف یکی، دو سال هزار تا کتاب خواندم و جبران کردم.
نظر شما