دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۷
از توطئه قتل سوگلی ناصرالدین شاه تا داستان گربه عمارت شازده/ مزینانی: جادوی داستان مهم است نه رئالیسم جادویی

خالق رمان «آه با شین» می گوید: هدفم به رخ کشیدن سبک رئالیسم جادویی نبوده است و انرژی‌ام را معطوف نوشتن رمانی کردم که ساده، خوش‌خوان و قابل درک برای عموم باشد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، یاسر سماوات: اهل دامغان است. خیلی‌ها هنوز او را به عنوان شاعر و نویسنده کودکان و نوجوانان می‌شناسند اما دوسالی است که نام محمدکاظم مزینانی در ادبیات داستانی بزرگسال هم مطرح شده است. خودش می‌گوید،‌ دو رمان در حوزه بزرگسال که در سه سال گذشته از او منتشر شده، بازخوردی بیش از چند دهه قلم‌زدنش برای کودکان داشته است. مزینانی پس از انتشار رمان «شاه بی‌شین» که از آ‌ثار پرفروش داستانی بود، رمان «آه با شین» را نوشت و آن را بخش دوم یک سه‌گانه دانست. او در گفت‌وگو با ایبنا از نوشتن ضلع‌ دوم تریلوژی‌اش سخن گفت.

نکته‌ای که در متن «آه با شین» دیده می‌شود فضای شعرگونه این رمان است و بعضاً حتی از تکنیک‌های شعر هم در نوشتن متن استفاده شده، قبول دارید طبع شاعرانه محمدکاظم مزینانی، در نگارش این اثر به کمک شما آمده است؟

بله، من از نگاه شاعرانه و تکنیک‌های شعر در نوشتن این رمان بهره برده‌ام اما سعی کردiه‌ام این نگاه به ماهیت داستان لطمه نزند. در نگارش این اثر به فضایی برای روان کردن توصیف‌ها نیاز داشتم که این موضوع با نگاهی شعر‌گونه محقق می‌شد و البته این اتفاق،‌ وحدت زمان و مکان داستان را با مخاطره روبه‌رو نکرده است. هر چند عموم نویسندگان از شعر به داستان نرسیده‌اند ولی اگر سرزمین شعر به دست نویسنده فتح شود، نگارش داستان برای او جنبه دیگری پیدا می‌کند. البته نباید این نکته را فراموش کنیم که زبان شعر اجمالی است و زبان داستان تفصیلی. به نظرم شعر مانند پادشاه است و داستان نقش وزیر را دارد. پادشاه همیشه تصمیمات مهم را می‌گیرد و این وزیر است که کارها را پیش می‌برد. 

در بخش‌هایی از «آه باشین» آیینه تمام‌نمایی از تشکیلات مخوف ساواک و شکنجه زندانیانی که علیه رژیم سابق مبارزه می‌کردند،‌ ترسیم شده،‌ آیا شما تجربه مستقیم و عینی از چنین وقایعی داشتید؟

من تجربه مستقیمی از بسیاری وقایع داستان نداشتم اما در نوشتن این رمان از منابع و امکانات متعددی استفاده کردم. وقتی بخواهید رمانی تاریخی بنویسید، باید مطالعه زیاد و تحقیقات گسترده‌ای داشته باشید. من سعی کردم تا آنجا که ممکن است از مدارک به جا مانده نهایت استفاده را ببرم. مثلاً برای نوشتن بخشی که مبارزان در زندان شکنجه می‌شدند، علاوه بر مطالعه اسناد به جامانده از ساواک و دیدن عکس‌ها و فیلم‌های انقلابی، سری به موزه عبرت زدم و  به قسمت‌های مختلف آن، به ویژه اتاق‌ها و ابزار شکنجه‌ توجه کردم.

پس دستتان برای تحقیق و مطالعه خیلی باز بود.

نه به هیچ‌وجه! همان‌طور که می‌دانید بخش زیادی از داستان مربوط به دوران قاجاریه می‌شد. متاسفانه رضاشاه پهلوی وقتی حکومت را در دست گرفت، ویرانی آثار به جامانده از قجر را در دستور کارش قرار داد. در دوران پهلوی اول، بسیاری از کاخ‌های قاجاریه با خاک یکسان شدند. انگار رضاشاه می‌خواست هرچه از قاجار به جا مانده، معدوم کند. به این ترتیب، منابع و مدارک اندکی از حکومت قاجاریه باقی مانده که کار تحقیق گسترده را مشکل می‌کند.  البته با وجود این تحقیقات گسترده‌ای انجام دادم و مثلاً برای بخشی از داستان که توطئه قتل سوگلی ناصرالدین شاه چیده می‌شود، متون زیادی درباره این قتل‌ها در خاندان قاجار مطالعه کردم یا برای خلق شخصیت الیجه، شاید باورتان نشود اما درباره گربه‌های ایرانی تحقیقات فراوانی انجام دادم و مطالعات متعددی در این زمینه داشتم. 
 
برخی منتقدان سبک نگارش «آه با شین» را رئالیسم جادویی* می‌دانند اما اگر بگوییم این سبک در رمان شما به کار رفته، باید قطعاً رابطه علی و معلولی غیر حقیقی در داستان به چشم بیاید که این اتفاق انگار در رمان نیفتاده است.

(بعد از کمی مکث) قبل از پاسخ به پرسش شما باید بگویم در نوشتن «آه با شین»‌ اصلاً دنبال القاء‌ سبک خاصی نبودم. من دوست داشتم داستانی بنویسم که ذهن مخاطب را درگیر کند و او همراه داستان در زمان سفر کند و با شخصیت‌های آن همذات‌پنداری کند،‌ که امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم اما درباره پرسش شما اگر امکان دارد کمی بیشتر توضیح بدهید. 
 
نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی، دروغ را طوری با جزییات می‌گویند که مخاطب ناخودآگاه آن را واقعی می‌پندارد. مثلاً مارکز در «صد سال تنهایی» می‌گوید چهار سال و هفت ماه و سه روز در ماکاندو باران بارید! اما این اتفاق در «آه با شین» نیفتاده است. مثلاً «جن» موجودی است که در فرهنگ و همچین مذهب ما، ماهیت دارد و نوشتن درباره آن مقوله‌ای فرا واقعیت نیست و اصطلاحاً اینجا شما به مخاطب دروغ نگفته‌اید.

بله، با احترام به نظر شما اما عناصر غیرطبیعی یا فراواقعیت، غیر از مثالی که زدید در داستان دیده می‌شود،‌ مثل حلول روح شازده بزرگ در کالبد الیجه (گربه‌ خانگی‌ عمارت شازده) اما گذشته از این، من باز هم تاکید می‌کنم، هدفم به رخ کشیدن سبک رئالیسم جادویی نبوده است و انرژی‌ام را معطوف نوشتن رمانی کردم که ساده، خوش‌خوان و قابل درک برای عموم باشد. من بیشتر به جادوی داستان توجه داشتم نه رئالیسم جادویی. دوست داشتم رمان میان مردم برود، خوانده شود و مخاطبش را پیدا کند. حالا در این زمینه عملکرد موفق یا ناموفقی داشتم، چیزی است که باید منتقدان به آن بپردازند. 

برخی هم می‌گویند «آه با شین» به نوعی «صد سال تنهایی»‌ وطنی است.

 این نظر لطف منتقدان است اما خودم چنین تصوری ندارم. همان‌طور که گفتم، بیشتر جادوی داستان را در نظر گرفته‌ام نه رئالیسم جادویی را. البته حاضرم درباره این رمان، بحث تکنیکی هم داشته باشیم.

فکر می‌کنید انتشار «آه باشین»‌ چه بازخوردی داشت؟


چاپ نخست این اثر مصادف با برگزاری بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بود و همان‌طور که می‌دانید «آه با شین» در کمتر از یک ماه به چاپ سوم رسید و خوشحالم که رمانم خیلی زود مخاطبش را پیدا کرد اما انتظار داشتم، نگاه جامع‌تری به این رمان بشود که متاسفانه این اتفاق هنوز نیفتاده است. تا امروز که با شما صحبت می‌کنم، جلسه نقدی برای «آه با شین»‌ برگزار نشده و تنها مراسمی که برای آن در نظر گرفته شد، رونمایی بود که پس از چند بار تعویق، بالاخره در حوزه هنری برگزار شد. 

نکته قابل توجه در دیالوگ‌ پردازی شما، یک‌دست نبودن زبان افراد است. برای نمونه وقتی شخصیت «سالاری» با همسرش «سودابه خانم» صحبت می‌کند، با زبان کتابی سخن می‌گوید اما سودابه خانم با گویش عامیانه امروزی حرف می‌زند. آیا در این نوع نگارش تعمدی داشتید؟

بله کاملاً آگاهانه این کار را انجام دادم. سالاری از نوادگان قجر است و خود را میراث‌دار شازده بزرگ می‌داند. اصولاً شاهزاده‌ها و خانواده اشراف قاجار به زبان محاوره امروز صحبت نمی‌کردند و با وفاداری به گویش کتابی، خود را بالاتر از دیگران می‌دانستند و سعی در القای نوعی تبختر به دیگران داشتند. شما به دیالوگ‌ دیگر مردان این خانواده نگاه کنید، همه آن‌ها همین‌طور سخن می‌گویند. این ابداع من نبود، بلکه به واقع شازده‌های قاجار این‌گونه سخن می‌گفتند. 

شخصیت اصلی داستان هم به ظاهر نام مشخصی ندارد و تنها وقتی در خانه تیمی حاضر می‌شود، با نام مسعود شناخته می‌شود که انگار این هم نام مستعار است. دلیل این بی‌نامی چیست؟

مطابق نظریه‌ای، در موقعیت استبداد آد‌م ها فردیت ندارند. در «آه با شین»‌ هم هر آدمی ذیل نام سالارها تعریف می‌شود و خودش هویت و شخصیت مستقلی ندارد. دلیل بی‌نام بودن شخصیت اصلی داستان هم همین است و نام واقعی او حتی تا واپسین لحظات زندگی‌اش هم فاش نمی‌شود. 
 
در برخی قسمت‌های کتاب انگار شما چند داستان کوتاه را در دل رمان جا داده‌اید.

کاملاً درست است. این اتفاق در فصل‌ «باغ‌های بی‌سیرت»‌ به خوبی نمود پیدا می‌کند و داستان پیرمردی که باغش ویران می‌شود و تنها به یک نهال کوچک که از دل آسفالت بیرون زده دل می‌بندد، از داستان‌های درون این رمان است. تکنیک روایت داستان در داستان، همان چیزی است که مادربزرگ‌های ایرانی برای کودکان تعریف می‌کنند. حتی وقتی از مارکز پرسیدند چگونه داستان‌ می‌نویسی،‌ او گفت من همان چیزی را می‌نویسم که مادربزرگم تعریفم کرده بود. 
 
هنوز هم خیلی‌ها محمدکاظم مزینانی را با ادبیات کودک و نوجوان می‌شناسند، هنوز هم برای این گروه‌های سنی قلم می‌زنید؟

راستش چند سال است که برای کودکان و نوجوانان چیزی ننوشته‌ام و روی ادبیات بزرگسال متمرکز شده‌ام. البته این را هم باید بگویم در ایران توجه زیادی به ادبیات کودک و نوجوان نمی‌شود. بازخورد دو رمان «شاه بی شین» و «آه با شین» برای من بیشتر از همه سال‌هایی بود که برای گروه سنی پایه شعر و داستان نوشتم.

*رئالیسم جادویی: سبکی است که نویسنده در آن می‌کوشد، داستانی واقعی را با برخی مولفه‌های مجازی روایت کند. مولفه‌هایی که در جریان این نوع داستان، وقتی در ذهن خواننده ترسیم می‌شوند، ماهیتی غیر واقعی ندارند و مخاطب داستان آن‌ها را مانند عناصر واقعی می‌پذیرد و در ضمیر ناخودآگاهش به عنوان واقعیت (نه حقیقت) ثبت می‌کند. به بیان دیگر این سبک در واقع بستر تلفیق جهان واقعی داستان با یک یا چند عنصر غیر واقعی است. عناصری که در ساختار رئالیسم داستان، استحاله می‌شوند و یک شِبه واقعیتِ باورپذیر را به ذهن متبادر می‌کنند. این سبک گاهی با داستان فانتزی هم اشتباه گرفته می‌شود، اما رئالیسم جادویی شاخصه‌هایی دارد که آن را از فانتزی ممتاز می‌سازد.

داستان فانتزی که به زعم برخی کارشناسان ادبیات داستانی زیر مجموعه ادبیات گمانه‌زن به حساب می‌آید، مبتنی بر درونمایه‌ای سوررئال است و خواننده خود را در جهانی با روابط علی و معلولی متفاوت با داستان‌های رئال می‌بیند. رئالیسم جادویی خاستگاه مشخصی هم ندارد. برخی آلخو کارپانتیه، رمان‌نویس نام‌دار کوبایی را مبدع آن می‌دانند و عده‌ای هم گسترش این سبک را مرهون نوشته‌های خوان رولفو، نویسنده بزرگ مکزیکی می‌دانند و «پدرو پارامو‌» به قلم این داستان‌نویس را شاخص‌ترین داستانی برمی‌شمارند که تاکنون به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. هرچند داستان مدرن ایرانی هم از این سبک بی‌بهره نمانده و رئالیسم جادویی به ویژه پس از مشروطه در آثار نویسندگان ایرانی به چشم می‌خورد، اما به گفته بسیاری کارشناسان ادبیات داستانی، رئالیسم جادویی،‌ جایگاه مشخصی در داستان ایرانی ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها