*کسانی که ادبیات داستانی را دنبال میکنند، نویسنده «سرزمین نوچ» را به خوبی میشناسند اما کمترکسی با گذشته ورزشی کیوان ارزاقی آشناست. ممکن است از حضورتان در تیم ملی والیبال نوجوانان بگویید؟
بله، من سابقه بازی در تیمهای آتشنشانی، سروستان، آب حیات و دانشگاه آزاد را داشتم و با سروستان به عنوان قهرمانی باشگاههای تهران در مقطع جوانان رسیدم. سال 1368 بود که افتخار حضور در اردوی تیم نوجوانان ایران را هم پیدا کردم. آنوقتها والیبال ایران اینقدر دم و دستگاه نداشت و تشکیلات فدراسیون والیبال به دو اتاق 5 متری در مجموعه ورزشی شهید شیرودی محدود میشد. البته من در آخرین اردوی تیم ملی نوجوانان خط خوردم و تیم ملی بدون من به عنوان چهارم جهان رسید.
به این ترتیب والیبالیست موفقی بودی، چرا والیبال را کنار گذاشـتی و به جهان ادبیات داستانی وارد شدی؟
متاسفانه آسیبدیدگیهای متعددی نصیبم شد و بعد از عمل جراحی روی دستم، از دنیای توپ و تور فاصله گرفتم. نویسنده شدن من هم داستان خودش را دارد. من مدتی در ایالات متحده آمریکا زندگی میکردم و پس از بازگشتم به ایران، از آنجا که در کارگاههای داستاننویسی هم شرکت کرده بودم، تصمیم گرفتم رمان «سرزمین نوچ» را بنویسم. بخشهایی از این رمان هم برگرفته از تجربیات شخصی من است.
این روزها در کنار جام جهانی فوتبال، لیگ جهانی والیبال هم داغ است و تیم ملی ایران هم به شگفتیسازیاش ادامه میدهد، بازیهای ایران را چگونه ارزیابی میکنی؟
من معتقدم نیستم که ایران شگفتیساز است. ببینید ما دوبار برزیل را شکست دادیم و سال قبل هم ایتالیا، آلمان و صربستان از ایران شکست خوردند. اینها قدرتهای درجه یک دنیا هستند. پس والیبال ایران دیگر پدیده نیست، بلکه قدرت جهانی به حساب میآید. نتایج تیم ایران، امسال هم درخشان بوده، ما برزیل، قهرمان 9 دوره لیگ جهانی را درخانهاش شکست دادیم، آنهم در سه گیم متوالی! هرچند در بازی دیشب، ایران مغلوب برزیل شد اما حالا همه دنیا به احترام والیبال ایران، کلاه از سر برمیدارند.
شما در چه پستی برای تیم ملی و تیمهای باشگاهیات توپ میزدی؟
خب من آن سالها یک جوان ترکهای قدبلند بودم و بیشتر در پست بلندزن به زمین میرفتم. البته این را هم باید بگویم الان شرایط والیبال خیلی تفاوت کرده و فکر میکنم حالا لیبرو (بازیکن آزاد) تیم ملی قد و قامت من را دارد. این هم از تحولاتی بود که والیبال ایران داشت.
منشاء این تغییرات کجاست و چرا والیبال ایران به چنین پیشرفتی رسید؟
ببینید در وهله اول، ثبات مدیریتی در فدراسیون والیبال، بزرگترین نقطه قوت این رشته ورزشی است. از سالی که من توپ میزدم تا امروز، این فدراسیون تنها دو رییس داشته و البته آنسالها هم داورزنی، رئیس فعلی کنار یزدانی خرم، رییس پیشین حضور داشت. والیبال ایران یک برنامهریزی مدون از سالها پیش داشت که سرمایهگذاریهای مناسب و به خدمت گرفتن مربیان نامدار جهان از ویژگیهای برجسته این برنامه بودند. نامهایی مانند بوگانیکف، پارک جی سونگ و ولاسکو که سرآمد همه آنها بود. ضمن اینکه فدراسیون والیبال از پرورش مربیان داخلی هم غافل نشد و مربیان مثل کارخانه و مدنی هم عملکرد بسیار خوبی در تیمهای پایه و بزرگسال داشتند. مجموعه این عوامل، والیبال ایران را در جاده پیشرفت قرار داد.
از توپ و تور کمی فاصله بگیریم و به دنیای کتاب بازگردیم. گویا «زندگی منفی یک» هم کتاب پرفروشی شده است.
بله، مسوولان نشر ققنوس به من گفتند «زندگی منفی یک» پرفروشترین کتابشان در نمایشگاه کتاب بوده، فکر میکنم بخشی از موفقیت این رمان مرهون اثر قبلیام، «سرزمین نوچ» است.
انگار شباهتهایی هم بین شخصیتهای این دو کتاب وجود دارد.
ببینید، هر یک از این آثار داستان خاص خودشان را دارند. «سرزمین نوچ» روایتگر مهاجرت از ایران و دغدغه رفتن و ماندن بود. شخصیتهای «زندگی منفی یک» هم چنین دغدغهای را دارند اما نه به شکلی که در سرزمین نوچ بود.
گفته میشود، کیوان ارزاقی نگارش سومین رمانش را هم به پایان رسانده است. به نظر میرسد اصولاً رماننویس هستی و علاقه چندانی به کوتاهنویسی نداری.
(میخندد) نه اینطور بیرحمانه که شما گفتید نیست! من داستان کوتاه را دوست دارم و مدتی هم برای رادیو، داستان کوتاه مینوشتم اما حس خوبی که نوشتن یک رمان به من میدهد، هرگز با نوشتن داستان در من به وجود نمیآید. من با شخصیتهای رمانهایم سالها زندگی میکنم. حتی تحقیق برای خلق آنها هم لذت عجیبی دارد. مثلاً من برای ساختن شخصیت کیان خاکسار و صابر شمیرانی در «زندگی منفی یک» ، مدتها با چهار پزشک صحبت کردم و از تجربیات و روحیاتشان الگوبرداری کردم. واقعاً از لحظه به لحظه تحقیق برای خلق کاراکتراهایم لذت میبرم. البته این را هم باید بگویم که هنوز نگارش رمان سومم را تمام نکردم و حدود 90 درصد آن را نوشتهام.
مدتی خارج از کشور زندگی کردی و تا جدودی با ادبیات داستانی روز دنیا هم آشنایی. به نظرت چرا ادبیات داستانی ایران با استانداردهای جهانی فاصله دارد؟
خب این مشکل دلایل متعددی دارد. به نظر من هنوز نگاه نویسنده ایرانی، بومی و محلی است و کمتر دیده میشود، داستاننویسان ایرانی دغدغههای جهانی داشته باشند. دنیای داستان نگاه محلی را خیلی برنمیتابد. وقتی یک نفر در کالیفرنیا داستانی از نویسندهای شرقی میخواند، دوست دارد، درد مشترکی در آن ببیند. ادبیات جهانی یعنی همین، یعنی زبان مشترک و تا وقتی داستانهای ما با این زبان نوشته نشوند، نباید انتظار جهانی شدن ادبیات داستانی ایران را داشته باشیم. این اتفاق در سینما افتاد و فیلم «جدایی نادر از سیمین» اسکار گرفت. هرچند داستان فیلم فرهادی هم بومی و محلی بود اما به گونهای بود که مردم نقاط مختلف جهان با آن رابطه برقرار کردند.
برخی معتقدند، جهانی نبودن ادبیات داستانی ایران، به نوعی مربوط به گستردگی زبان فارسی است و از آنجا که تنها در سه کشور تکلم میشود، امکان جهانی شدن را از ادبیات ما گرفته است. این نظریه را چطور ارزیابی میکنی؟
نه! اصلاً با این حرف موافق نیستم. ببینید ترکیه هم وضعیتی مشابه و حتی محدودتر از زبان فارسی دارد اما این کشور نویسندگان مطرحی در سطح جهان دارد و حتی «اورهان پاموک» از ترکیه جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص میدهد. خب وضعیت داستاننویسی در ترکیه با ایران خیلی متفاوت است. آنجا قراردهای کاملاً حرفهای با مبالغ قابل توجه بین نویسنده و ناشر منعقد میشود و داستاننویسی ترکها حالا کاملاً حرفهای شده است اما این اتفاقات در ایران نمیافتد. به هرحال دلیل فاصله ایران با سطح اول ادبیات داستانی دنیا را ظرفیتهای زبانی نمیدانم.
در برخی نقدهایی که روی «سرزمین نوچ» نوشته شده، منتقدان این کتاب را زیرمجموعه ژانر مهاجرت میدانند. نظر خودت در این باره چیست؟
راستش حس میکنم تعریف مشخصی از ژانر مهاجرت در ادبیات داستانی نداریم. مثلاً آیا میتوان داستانی را که درباره مهاجرت از تهران به اصفهان است، زیرمجموعه این ژانر به حساب آورد یا حتماً باید مهاجرت به خارج از کشور باشد تا داستان یا شعر را زیرمجموعه آن دانست؟ به نظرم تعریف چنین ژانری اگر وجود داشته باشد، کاملاً سلیقهای است.
یکسال از روی کار آمدن دولت یازدهم میگذرد. عملکرد دولت در حوزه فرهنگ را طی این مدت چگونه ارزیابی میکنی؟
به نظرم تغییراتی در حوزه فرهنگ به ویژه مقوله کتاب در وزارت ارشاد آغاز شده و خیلی هم مثبت بوده، نه به صرف اینکه برای چند کتاب مجوز نشر صادر شده، معتقدم دولت در حوزه فرهنگ، کارهای خوبی انجام داده است. مجوز «زندگی منفی یک» که سال گذشته منتشر شد، خیلی کمتر از «سرزمین نوچ» که دوسال پیش منتشر شد، زمان برد و در مجموع من خیلی خوشبینم که به زودی اتفاقات خوبی در حوزه فرهنگ بیفتد.
برنامهای برای بازگشت به دنیای توپ و تور نداری؟
راستش خیلی دوست دارم برگردم اما دعوتی از من نشده است. من مدتی پیش، مدرک درجه سه مربیگری والیبال را هم گرفتم و دوست دارم دستکم به عنوان آنالیزور تیمهای والیبال را همراهی کنم.
خب میتوانی این اتفاق را در دنیای داستان محقق کنی و رمانی درباره یک آنالیزور والیبال بنویسی.
(با خنده) بله میتوانم این کار را انجام دهم اما هنوز درباره آن فکر نکردهام. شاید روزی چنین داستانی هم بنویسم.
دوست دارم روزی ادبیات داستانی ما هم مثل والیبالمان بینالمللی شود و نویسندگان ایرانی، قلههای جهانی را یکی پس از دیگری فتح کنند. روزگاری والیبالیستهای ما غیر از والیبال کارهای دیگری هم برای گذران زندگی انجام میدانند اما حالا این ورزش کاملاً در ایران حرفهای شده و حتی رقمهایی که به برخی بازیکنان پرداخت میشود، از باشگاههای اروپایی هم بیشتر است. ما زمانی در ادبیات داستانی پیشرفت میکنیم که نویسنده ایرانی هم چنین وضعیتی پیدا کند.
نظر شما