جناب آقاي رسوليپور! شما به عنوان كارشناس تاريخ شفاهي فكر ميكنيد چه ناگفتههايي از شخصيت بني صدر وجود دارد كه تا كنون در آثار و كتابهاي تاريخي منعكس نشده است؟ و آيا روايتهاي غالبي كه درباره او در بيشتر كتابها و تأليفات بعد از انقلاب وجود دارد، همگي با واقعيتها مطابقت دارد يا خير؟
به لحاظ اينكه از نظر دسترسي به اسناد و مدارك در مضيقه هستيم، طبيعتا در موضوعهای مختلف از جمله درباره تحولات سالهاي نخستين انقلاب و بني صدر هنوز ناگفتههايي وجود دارد. شايد يكي از دلايل، ملاحظات و حساسيتهاي پيراموني باشد، به هرحال هنوز همه اسناد، منتشر نشده و در اختيار محققان قرار نگرفته است. از سوي ديگر، غالب افرادي كه در اين مورد اظهار نظر ميكنند و به قضاوت مي پردازند، لزوما محقق تاريخ نيستند. تاكنون تعدادي از نمايندگان مجلس آن زمان و اشخاص ديگر در اين باره اظهار نظرهايي كردهاند. در مدت پنج سال گذشته بني صدر نيز با امكاناتي كه رسانههاي فارسي زبان در بيرون مرزهاي ايران فراهم كردهاند حرفها و نظرات خود را بيان كرده با اين وصف هنوز افراد ديگري خاطرات و اظهاراتشان در مورد بني صدر در جايي درج نشده است، بنابراين نميتوان گفت همة آن چه درباره بني صدر و عملكرد وي گفته شده كاملاً منطبق بر واقعيت بوده است.
با توجه به اينكه بني صدر تأليفات و كتابهايي دارد، چگونه ميتوان از لابلاي كتابهايي كه نوشته شده،انديشهها و افكار او را بررسي كرد؟ يعني با توجه به شخصيت چندبعدي بني صدر انديشهها و فلسفه فكري وي چه بود كه در نهايت به شكستش انجاميد؟
ميدانيدكه بني صدر در رشته اقتصاد درس خوانده بود و با شاكلهاي از آموزههاي اقتصادي به عرصه سياست وارد شد و بر آن بود كه با منطقِ اقتصاد به سياست نگاه كند كما اينكه اغلب نوشتههاي او (به زعم خودش) آميزهاي از موضوعات اقتصادي بر پاية توحيد، يعني معجوني از ايدئولوژي اسلامي و امور اقتصادي بود. البته شناخت او از فلسفه و آموزههاي اسلام عميق نبود و آگاهي او از اقتصاد نيز با درنظر گرفتن فضاي فكري و اجتماعي دهههاي 1340 و 1350 خورشيدي بيشتر واكنشي در برابر انديشهها و نظريات اقتصادي ماركسيسم بود.
به لحاظ سياسي او به كاهش نفوذ روحانيون و حذف آنان از امور سياسي اعتقاد داشت و در اين مورد تندرويها، اشتباهات و حتي شيطنتهاي زيادي از خود نشان داد. اگر يادتان باشد پس از ديدار با حضرت امام خميني(ره) نامزدي خود را براي رياست جمهوري اعلام كرد و ميخواست اين طور القا كند كه امام از وي طرفداري كرده است تا با اين ترفند در انتخابات رأي بيشتري به دست آورد. در همان زمان با اين تصور كه سازمان مجاهدين(منافقين)، پيرواني دارد به منظور جلب حمايت آنان از خود، به نوعي اتحاد تاكتيكي با اين سازمان اقدام كرد كه براي كشور بسيار خطرناك بود و با اين كار سوءظن بسياري از مردم و مسوولان را عليه خود برانگيخت و در نهايت به نفع او تمام نشد.
اشتباه ديگر بني صدر آن بود كه تصور ميكرد همين كه آراي مردم را بهدست آورده كافيست، لذا هرگز با ديگر نهادهاي قدرت هماهنگ و همدل نشد. خودش هم فرصت كافي بهدست نياورد تا نيروهاي طرفدار خود را سازماندهي كند. اصولاً انقلاب خيلي سريع اتفاق افتاده بود و كسي تصور نميكرد كه امواج نارضايتيها با اين سرعت به ثمر بنشيند و به اين زودي رژيم پهلوي قدرت سركوب خود را از دست بدهد. گروههاي مختلف سياسي اعم از روحانيون، جبهه ملي، نهضت آزادي، كانون نويسندگان و... (به غير از حزب توده و گروههايي كه به روش مسلحانه اعتقاد داشتند)، از سازماندهي ضعيفي برخوردار بودند. بني صدر نيز در آن بحبوبه زماني به جهت دور بودن از فضاي ايران و اقامت چندين ساله در اروپا و همكاري كمرنگي كه از قبل با جبهه ملي داشت از تشكيلات منسجمي برخوردار نبود و به عبارتي مواضع فكري و سياسي او درقالب مانيفست شفافي به مردم ارایه نشده بود.
پس از پيروزي انقلاب نيز همين كه تعارضها در درون نيروهاي انقلاب آشكار شد، او تصور ميكرد تنها با تكيه بر آرایي كه در انتخابات رياست جمهوري بهدست آورده ميتواند در منازعه با كانونهاي قدرت مثل مجلس و قوه قضائيه، پيروز اين ميدان شود. شايد اگر او بهجاي مخالفت شديد با نمايندگان مجلس، رئيس قوه قضائيه و روحانيون و دامن زدن به اختلاف بيشتر، رويه ديگري كه متضمن مماشات با آنان بود را پيش ميگرفت، به راحتي از صحنه سياست حذف نميشد.
به نظر من عمدهترين دليل اين شكست او، مخالفت امام با احراز سمت رياست جمهوري از سوي ارباب عمائم بود. از يك سو انتساب بني صدر به خانوادهاي روحاني و خوشنام و از سوي ديگر رأي 11 ميليوني مردم به او موجب شد رهبر انقلاب به احترام رأي اكثريت تا حد ممكن از بني صدر به عنوان ریيس جمهور قانوني حمايت كند. حمايت رهبر از بني صدر درحالي بود كه سران حزب جمهوري اسلامي از هرجهت خود را به امام نزديكتر ميديدند. افزون بر اين نيروهاي مسلح ارتش و حتي بخشي از نيروهاي سپاه، حمايت از بني صدر را (حداقل تا پايان دوره چهارسال) به منزلة پيروي از امام قلمداد كرده و براي حفظ وحدت، بركناري او را از مقام رياست جمهوري براي جامعه زيان بارتر تشخيص ميدادند. متأسفانه بني صدر با خوش بيني و اتكاء به ارتش و اختياراتي كه امام در فرماندهي نيروهاي مسلح به وي داده بود، تصور ميكرد قادر است مخالفان و ساير نهادهاي قدرت را به تبعيت يا هماهنگي با خود وادارد، اما برخلاف تصور او چنين نشد و حتي نتوانست حداقل تا پايان مدت قانوني در مقام خود بماند.
از سوي ديگر علاوه بر اينكه حزب جمهوري اسلامي و ریيس مجلس وقت(اكبر هاشمي رفسنجاني) و ریيس قوه قضاييه (شهيد بهشتي) از همان ابتدا با رياست جمهوري بني صدر موافق نبودند حتي جريانهاي غير روحاني مانند نهضت آزادي و طرفداران مهندس بازرگان و دكتر سحابي و همچنين اعضا و طرفداران سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نيز با او زاويه داشتند. همان طوركه اشاره كردم نزديكي تاكتيكي بني صدر به سازمان مجاهدين خلق نشان ميداد كه اين قبيل يارگيريها او را هرچه بيشتر از روحانيون دور خواهد كرد. او عليرغم داشتن سوابق ديني، كشيده شدنش به سمت جريانهاي تند و راديكال مخالف جمهوري اسلامي در سالهاي نخست انقلاب درنهايت به ضررش تمام شد.
روايتهاي غالب كتابهاي به تاليف درآمده بعد از انقلاب در مورد بني صدر و اقداماتش به چه صورت است؟
بي گمان هر يك از اين كتابها، بخشي از واقعيت را بيان كرده اند البته نه تمام واقعيت را. مندرجات اين كتابها تا جايي كه اطلاعاتي درمورد بني صدر و اقداماتش بدهند، سازنده و خوب است اما هرگونه تحليل و داوري بايد با احتياط و با توجه به انبوه كدها و دادههاي ديگر انجام گيرد. لذا به غالب قضاوتهاي توام با شتاب زدگي مندرج در اين كتابها نبايد اعتناي زيادي كرد.
منظور شما از داوريها و قضاوتهاي اين نوع نوشتهها چيست؟
بيشتر داوريها بدون شائبه نبوده و همواره با اغراض همراه است. فعلاً بايد با صبر و حوصله روايتهاي گوناگون را بشنويم. زماني كه انباشتي از اطلاعات به وجود آيد ميتوان اظهار نظر و قضاوت درست کرد تا زماني كه اطلاعات متراكم نشود و اظهار نظرها از جوانب مختلف ثبت نشود، نبايد در مورد اشخاص و رخدادها با عجله قضاوت كرد.
بني صدر از چهرههاي زنده تاريخ معاصر ايران است، آيا تاريخ شفاهي درباره وي كاري انجام داده است؟
البته به ویژه در سالهاي اخير مصاحبههاي زيادي با او شده و كارهايي انجام گرفته اما همانطور كه گفته شد اين كارها بدون شائبه نبوده است. شرط نخست آن است كه محقق براي كارهاي تحقيقي خود هيچ منفعت خاصي را دنبال نكند، بي طرفانه بكوشد درباره موضوع و پيرامون آن اطلاعاتي را جمعآوري و در داوريها محتاطانه عمل كند و در صدد القاي شبهه به مردم نباشد و بالاخره نكتة مهمتر اين است كه فهم عمومي مردم هميشه به عدالت و درستي نزديكتر است.
نظر شما