جاناتان رز، در این کتاب به کنکاش درمورد حرفههای متفاوت چرچیل – گاه در نقش سیاستمدار و گاه در نقش نویسنده – پرداخته و ثابت کرده که در شخصیت چرچیل می توان تاثیرعمیق ادبیات و تئاتررا به وضوح دید.
به نوشته جاناتان رز، چرچیل (1874-1965) روزنامه نگار بی باکی بود که در تمام پستهای حکومتی خوش درخشید و به عنوان قهرمان مد روز شد!
به گفته نویسنده، نمی توان فرقی میان چرچیل سیاستمدار و چرچیل نویسنده و ادیب یافت.نویسنده با قرار دادن داستانهای بزرگ تاریخی در کنارتصمیمات سیاسی چرچیل، تاثیراین دو را روی هم بررسی کرده است.
جاناتان رز بر اساس مدارک دست اولی که در کتاب رو می کند، سه روایت مشترک از چرچیل را در نقشهایی مانند سرباز، نویسنده و سیاستمدارب ه تصویر می کشد و چرچیل را در پس زمینه تئوری «مردان بزرگ تاریخ» قرار می دهد.
جاناتان رز در این کتاب معتقد است شخصیت چرچیل بر اساس کتابهایی که خوانده شکل پیدا کرده است: در بخش تاریخ علاقه به خصوصی به کتب و نویسندگانی که در موضوع امپریالیست جهانی قلم زدهاند، داشت و در بخش رمان تحت تاثیر نویسنده انگلیسی هربرت جورج ولز خالق رمان های علمی-تخیلی قرن 20 بود و در بخش نمایشنامه کارهای جرج برنارد شاو را دوست داشت و از آنها تاثیر پذیرفت.
به نوشته جاناتان رز، چرچیل مادرزادی بدخلق بود و البته به همواره به هر نوع محدودیت لگد میزد و جلو می رفت. فردی مطلع و نویسنده ای سخت کوش بود که از راه نویسندگی هم امرار معاش می کرد و بعد از خواندن، آنچه از قبل در ذهن داشت را پالایش می کرد؛ به صورت غریزی در رفتار سیاسی به لیبرالیسم معتقد بود و مطابق آن رفتار میکرد.
دیدگاه سیاسی چرچیل را می توان از خروجی نوشته های سترگ پدیدآمده وی دنبال کرد و رمان ها، خاطرات، بیوگرافی و تاریخ، مکمل این موضوع است. او در همین رابطه در نامهای به مادرش می نویسد: «یک مرد برای مرد شدن با کاری که انجام میدهد خیلی موفق نمیشود، بلکه با آنچه که هست و آنهم از روی شخصیت و اصالتش قله های موفقیت را در مینوردد.»
قصه و واقعیت اغلب در نوشتههایش دیده می شود تا جایی که قلم توانایش وی را برنده جایزه ادبی نوبل 1953 میکند.
چرچیل اغلب زندانی شعارهای سیاسی خود بود و جاناتان رز روایت صریحی از چرچیل به عنوان ستاره پر سر و صدای درام سیاسی تاریخ امپراطوری بریتانیا در این کتاب ارائه داده است، فردی که روزگاری اسیر جنگی در افریقای جنوبی شد، فرار کرد، پس از مدتی ورود به حزب محافظه کار، به حزب لیبرال پیوست، در 65 سالگی نخست وزیر و وزیر دفاع شد، جنگ جهانی دوم را هدایت کرده و با روزولت رفاقت استواری برقرار کرد، بعد از جنگ جهانی دوم قدرت را از دست داده ولی رهبر مخالفان باقی ماند، علیه کمونیسم و شوروی جبهه متحدی با امریکا و غرب ایجاد کرد، دوباره در 1951 نخست وزیر شده و 1955 برکنار شد. در پارلمان تا زمان مرگ لقب پدر مجلس را داشت، مخالف استقلال هند بود، دخالت سلطنت در سیاست را کم کرد و در پایان در سال 1965 بعد از خونریزی مغزی در 90 سالگی در گذشت.
نظر شما