وقتی بابا کوچیک بود...
داستان های کوتاه ایرانی چه آنها که در پیش از انقلاب به شکل پاورقی در می آمد و چه آنهایی که در مجلات ادبی و روزنامه ها منتشر می شد بیشتر رنگ و لعاب اجتماعی داشت. پس از انقلاب تا داستان نویسی در مسیر اهداف نظام و انقلاب به غلتک بیفتد، جنگ تحمیلی مسیر ادبیات را به حوزه های تازه تری بازکرد و نسل جدیدی از داستان نویسان وارد گود ادبیات شدند.
سینماگران ایرانی اغلب به تئوری فرسوده مولف در دهه 60 خیلی پایبند بودند و در زمینه نگارش فیلمنامه ترجیح می دادند از خودشان مایه بگذارند. مضاف بر این که مناسبات اهالی سینما با جامعه داستان نویس از پیش از انقلاب تا سال هایی پس از آن، زیاد در مسیر تعامل و بده بستان نبود. تنها حوزه ای که برخی فیلمسازان از شاخصه ادبی آن بهره می بردند حوزه ادبیات کودک بود که آن هم دلایل مختص بهخود داشت. داستان های کودک از سیاست و نقد پر رنگ مسایل اجتماعی با فاصله و با چراغ خاموش حرکت می کردند. وقتی کیومرث پوراحمد سراغ «قصه های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی رفت، نویسنده بدون هیچ گاردی و از در تعامل با فیلمساز اصفهانی وارد شد. توفیق «قصه های مجید» سبب شد فیلمساز فعال در حوزه کودک سراغ سایر داستان های مرادی کرمانی بروند و از بستر مناسب روایی داستانهای او در سینما بهره برداری کنند.
این نویسنده کرمانی در اغلب داستان هایش به نوعی خاطرات کودکی خود را از دریچه یک نوجوان به روی مخاطبش می گشاید. شاید بتوان اذعان کرد، یک نوع ادبیات روستایی و صاف و ساده در نوشته های کرمانی ساری و جاری است؛ ادبیاتی بدون پیچش های گفتاری و پُرتکلف با تصویر سازی و جزیی نگری های ملموس که فیلمسازان را برای مصور کردن قصه هایش ترغیب می کرد.
البته به این نکته باید اشاره کرد که در اغلب قصه های مرادی کرمانی نوعی فقر فرهنگی و اقتصادی در بستر روایت و مناسبات آدم های آن حضور پر رنگی داشته و دارند. اما این نویسنده با زیرکی و توانمندی نوشتاری خود این تلخی و سیاهی قصه ها را با رگه طنزی که به رخدادهای داستان رسوب می دهد به نوعی تعدیل می کند.
داستان های مرادی کرمانی از منظر دیگر ظرفیت تغییر و تبدیل از یک موقعیت به موقعیت تازه تر زمانی و مکانی در آن نهفته است. با حذف و تعدیل چند شخصیت یا موقعیت اگر چارچوب داستان حفظ شود خللی در سازمان قصه مرجع اقتباس وارد نمی شود. داریوش مهرجویی در «مهمان مامان» موقعیت گم شدن امیر با ماشین را به شلوغ بازی بچه گانه تغییر داد، سرگذشت بزرگ شدن سرهنگ را با یک جمله جمع و جور و ماجرای قهر کردن بهاره و چالش های میان او و صدیقه و آشنایی خانواده با دکتر حاجی را به راحتی حذف کرد. پدر – عباس داستان و یدالله فیلم – از یک روستایی ساده به یک عشق فیلم بدل می شود. شخصیت دکتر با آن آزمایشگاه بامزه اش، همراه یوسف گردو فروش معتاد که شوهر صدیقه است به ماجرا افزوده می شوند تا قصه پر ملات تر به نظر رسد.
هوشنگ مرادی کرمانی تصاویری که از دوران کودکی و نوجوانی خود در ذهن ثبت کرده را بهخوبی در سازمان روایی قصه هایش رسوب می دهد. این تصاویر نوستالژیک با اهرم کلمات به ساده ترین شکل موقعیت های داستانی را شکل می دهند. همین شاخصه سادگی داستان ها زمینه اقتباس را برای فیلمسازان مهیا می کند.
صبح روز قبل ...
جغرافیا در قصه های مرادی کرمانی هم سنگ آدم ها و فراز و نشیب های پیش روی آنان اهمیت دارد. شهر و روستا به عنوان جغرافیای کلان قصه ها، خانه و مدرسه به عنوان جغرافیای دوم حضور پر رنگی در آثار این نویسنده ساعی دارد. از سوی دیگر از آنجا که خود مرادی به سینما تعلق خاطر داشته و ظرایف آن را می شناسد، در نوشتار خود فصول متنوعی را لحاظ می کند که معادل سکانس های سینمایی است. تنوع صحنه ها بخوبی در آثارش ملموس است. او تلاش دارد به قاعده در مکان های مختلف قهرمانان داستانش را متوقف و سپس به حرکت وا دارد. این داستان نویس حوزه کودکان و نوجوانان در تامل با فیلمسازان سابقه ای طولایی دارد و مانند برخی نویسندگان معاصر در برابر سینما هیچگاه گارد نگرفت. مرادی کرمانی خودش در حوزه نگارش فیلمنامه آستین بالا زد و برای 3 فیلم تیک تاک،کیسه برنج و کاکلی فیلمنامه نوشت که از 2 فیلم اول رضایت داشت و ماحصل تلاش سینمایی کارگردان فیلم کاکلی را نپسندید.
همانگونه که ادبیات به کمک سینما شتافت، سینما هم در رونق آثار ادبی هوشنگ مرادی تاثیر متقابل گذاشت. بعد از توفیق سریال «قصه های مجید» نزد مخاطبان انبوه تلویزیونی،چاپ مجدد کتاب با استقبال بی نظیری مواجه شد.کیومرث پوراحمد از سه داستان دیگر «قصه های مجید» فیلم سینمایی ساخت که از میان آن «شرم» به نوعی حدیث نفس پوراحمد در نگاهش به مدیوم سینما بود و میان منتقدان نیز این فیلم مورد توجه واقع شد. البته در فیلم «شرم» پوراحمد نگاه شخصی خود را به قصه رسوب داد و بیشترین تغییرات را در داستان مرادی کرمانی اعمال کرد. ساختن مهمان خانه در قصه به تعمیر سقف و گل اندود کردن پشت بام در فیلم تغییر ماهیت داد. انگیزه مجید در فیلم برای اخذ دستمزد، تهیه پول نگاتیو 8 میلی متری برای اتمام فیلم در حال ساخت خودش است. حاج ماشالله به آقای کیوان، تاجر با اعتبار بازار تغییر موقعیت داده و با اضافه کردن رگه عشقی، دختر کیوان جایگزین خدمتکار منزل شد. فصل پایانی فیلم هم که به شکل فیلم در فیلم برگزار شده و مجید از تکرار صحنه امتناع می کند. عصیان مجید در برابر پوراحمد در سکانس نهایی فیلم شاید مانیفست و بیانه ای باشد بر بی رحمی سینما که هم جذبه دارد و هم از آن سو فردیت و شخصیت انسان را در برابر دوربین و عوامل پشت صحنه و در ساحت داستان و سینما در برابر مخاطب عریان می کند.
سینما به مانایی و ماندگاری برخی قصه های هوشنگ مرادی کرمانی کمک فراوان کرده است. برخی از همین قصه هایی که در سینمای ایران به فیلم بدل شده اند به سبب شاخصه سادگی موضوعی و سبک بدون پیچش روایی در خوانش اول مخاطب را جذب کرده و چند وقت پس از اتمام خوانش از یادها می رود. تعداد جزئیاتی که از خوانش کتابهای مرادی کرمانی در یاد می ماند و تصویرهایی که در ذهن ثبت می شود معمولا زیاد نیست اما سکانس های شاخصی که سینماگران از قصه های او ساخته اند هیچگاه از ذهن مخاطبان پی گیر سینما پاک نمی شود و این یعنی جادوی سینما و برتری تصویر که بر کلمات حکمرانی بلامنازعی دارد. هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده ساعی و پرتلاش حوزه کودک و نوجوان بر این برتری هنر هفتم اذعان دارد و آن را می ستاید.-
نظر شما