دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۰
چرا ایرانی‌ها مارکز می‌خوانند؟/ شباهت تاریخی- سیاسی جامعه ایران با فضای رمان‌های گابو

می گوید آثار مارکز شباهت فروانی به جامعه ایرانی دارد. چرا؟ منتقد پیشکسوت و مترجم آثار نیچه در گفت وگو با خبرگزاری کتاب ایران به این پرسش پاسخ داده است.

عبدالعلی دستغیب، منتقد و  نویسنده پیسکشوت و مترجم آثار نیچه در ایران است.  از او تاکنون بیش از چهل عنوان کتاب منتشر شده است و نقد آثار اغلب شاعران و نویسندگانی چون احمد شاملو، محمود دولت‌آبادی و احمد محمود را در کارنامه خود دارد. این منتقد سال 1382 به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و از وی قدردانی شد. «نقد ادبی و نوعیت متن» از تازه‌ترین کتاب‌های دستغیب است. مجموعه آثار این پژوهشگر در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.

خبرگزاری کتاب ایران به بهانه درگذشت گابریل گارسیا ماکز با او گفت وگویی انجام داده است که حاصل آن را امروز( دوشنبه 1 اردیبهشت) به مناسبت روز تشییع مارکز می خوانید:

جناب دستغیب! آشنایی شما با آثار ماکز به چه زمانی برمی‌گردد؟ 
آشنایی‌ام با گابو به رمان «صد سال تنهایی» بازمی‌گردد. البته پیش از چاپ این رمان‏، چند داستان کوتاه از او در برخی مجلات به چاپ رسید اما به طور دقیق و حرفه‌ای ماکز را با ترجمه بهمن فرزانه از کتاب «صد سال تنهایی» می‌شناسم. منتقدان می‌گویند برگردان بهمن فرزانه از این کتاب، ترجمه‌ای پذیرفتنی است و برخی پا را فراتر گذاشته‌اند و معتقدند فرزانه بهترین مترجم آثار مارکز در ایران محسوب می‌شود. چون من اسپانیولی نمی‌دانم و حتی متن انگلیسی ترجمه‌های ماکز را هم ندیده‌ام با قطعیت نمی‌توانم در این باره اظهار نظر کنم. 40 سال پیش که «صد سال تنهایی» منتشر شد، علاقه‌مندان ادبیات نو این کتاب را خواندند و استقبال خوبی هم از رمان مارکز شد. سبک مارکز همان‌طور که می‌دانید به رئالیسم جادویی معروف است. با خواندن «صد سال تنهایی» که آن زمان در ایران رواج یافت، منیرو روانی‌پور و دیگران در همین سبک آثاری منتشر کردند.

آیا آثار مارکز در ادبیات داستانی تحت تأثیر جریان‌هایی قرار ‌گرفته یا خیر؟ 
«پاییز پدرسالار» و «صد سال تنهایی» را خوانده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که مارکز و رئالیسم جادویی او تحت تأثیر ویلیام فاکنر بود. مشکل عمده ذهنی فاکنر مساله زمان است و ما در آثار مارکز هم همین نکته را می‌بینیم. نویسنده زمان تقویمی را تغییر می‌دهد و زمان‌های متعددی را جایگزین آن می‌کند. ما اکنون در فضایی چهاربعدی زندگی می‌کنیم که سه بعدش مکانی است و یک بعدش زمانی. آثار بالزاک و تولستوی تقویمی نوشته شده‌اند. در این آثار معمولاً زن و مرد داستان تحولاتی را در خانواده‌ای از سرمی‌گذرانند. کتاب «خانه قانون زده» چارلز دیکنز یا رمان «آناکارنینا» اثر لئون تولستوی به همین شیوه نوشته شده. آنا در رمان «آناکارنینا» در آخر رمان خودش را زیر چرخ‌های قطار می‌اندازد و همه این وقایع به طور تقویمی روایت می‌شود.

چه تحولی سبب شد که زمان دیگری با تعریف‌ها و ساختار جدید جایگزین زمان تقویمی در رمان نو شود؟ 
با پیدا شدن فیزیک جدید و نظریه انیشتین و نظریه تعیین ناپذیری هایزن برگ، فیزیکدان آلمانی و پیدایش روانکاوی و کشفیات زیگموند فروید‏، ادبیات هم متحول و دوران مدرنیته آغاز شد. در دوران مدرنیته همه ارزش‌های قدیمی سر و ته شدند. به طور مثال در گذشته شاعر را پیام‌آور، غیب گو و به اصطلاح خودمان لسان الغیب می‌دانستند اما با ظهور بایرون و بودلر در عصر حاضر این مقام واژگونه شد. بودلر می‌گفت شاعران مطرود و ملعون‌اند. بایرون هم می‌گفت مدار کار به فرمان شیطان است. در واقع او شیطان را جایگزین خدا کرد. این را در واقع واژگونی ارزش‌ها می‌نامند. در مورد زمان هم همین گونه بود. ویرجینیا وولف و جیمز جویس گفتند آثاری که دارای زمان تقویمی‌اند هیچ گونه شباهتی با زندگی واقعی آدم‌ها ندارد؛ بلکه زندگی واقعی مثل قطرات بارانی است که به موازات هم می‌بارد، نه مانند رودخانه که در طول جریان دارد.

می‌توانید مثالی داستانی بزنید تا موضوع روشن‌تر شود؟ 
یکی ممکن است در اتاق پذیرایی بنشیند و قهوه بخورد و درباره عشق خودش فکر کند، درباره حوادث مختلف. یعنی حوادث در ذهن او طولی نیستند و در عرض می‌گذرند. فاکنر این شیوه را در «خشم و هیاهو» مطرح می‌کند. فاکنر در واقع این تم را از دوس پاسوس، نویسنده امریکایی وام گرفته است. همان طور که فاکنر یک ایالت خیالی(ایالت قطعه قطعه شده) در جنوب امریکا می‌سازد و ماکتی از شهر جفرسون –همان جایی که به دنیا آمده و بزرگ شده- است، در آثار ماکز هم چنین آفرینشی می‌بینیم. او برای گریز از سانسور مقامات کشورش دنیایی خیالی و خانه‌ای را مجسم می‌کند و سوابق آن را نه به صورت تقویمی، بلکه به شکل مدرن بیان می‌کند.

کدام صحنه از «صد سال تنهایی» برای شما از همه جالب‌تر  و به یاد ماندنی‌تر بود؟ 
در زمان وقوع قضایای جدید که در پایتخت کلمبیا اتفاق می‌افتد، آن‌جا که درباره زمان حال صحبت می‌کند؛ تعدادی از انقلابیون در میدان بزرگ شهر جمع می‌شوند و سخنان آتشین علیه دولت می گویند. پلیس به جمعیت حمله ور می‌شود و همه را به رگبار اسلحه می‌بندد. آن‌هایی که پای رفتن دارند، از جمله راوی فرار می‌کنند، ولی چندین هزار نفر کشته می‌شوند. راوی خودش را به وسیله قطاری به حومه شهر می‌رساند. او که زخمی شده در خانه‌ای مداوا و مخفی می‌شود. بعد از چند روز به طور مخفیانه به میدان بزرگ پایتخت که چند روز پیش در آن‌جا تظاهرات شده بود بازمی‌گردد. از افراد مختلف می‌پرسد چند روز پیش در این‌جا تظاهرات شده؟ اما همه اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و می‌گویند همه چیز در این‌جا امن و امان بوده است. راوی حتی می‌گوید شنیده است که عده‌ای کشته شده‌اند، اما مردم باز هم این موضوع را کتمان می‌کنند.

این موضوع چه چیزی را نشان می‌دهد؟ مارکز می‌خواهد به خواننده ریشخند بزند؟ 
این موضوع عمق استبداد حاکم بر کلمبیا را نشان می‌دهد و این‌که تبلیغات آن‌قدر قوی است که حتی ساکنان پایتخت را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد و آنان از موضوع تظاهرات اظهار بی اطلاعی می‌کنند. سرگذشت این خانواده که نخستین فردش هم کلنل بود به طور غیر تقویمی مجسم می‌شود. البته منتقدان می‌گویند «صد سال تنهایی» بهترین کار اوست.

جریان رئالیسم جادویی در آثار نویسندگان چه مؤلفه‌های مشخصی دارد؟ 
رئالیسم جادویی تنه به اسطوره‌های امریکای لاتین می‌زند و زیبایی‌ها، قدسی‌ها و عجایب و ناشدنی‌ها در آثار نویسندگان رئالیسم جادویی مانند بورخس و مارکز و یوسا که نمایندگان رئالیسم جادویی در ادبیات‌اند، جا به جا دیده می‌شود.

نویسندگان ایرانی در پیروی از این سبک چه‌قدر موفق بوده‌اند؟
 
عده‌ای از نویسندگان در ایران سعی کردند از این سبک پیروی کنند. در «طوبا و معنای شب» شهرنوش پارسی‌پور و «روزگار سپری شده مردم سالخورده» دولت‌آبادی که اصلاً در این ژانر موفق نیست، گرته‌برداری‌هایی دیده می‌شود. دولت‌آبادی در «روزگار سپری شده مردم سالخورده» همان «جای خالی سلوچ» را تکه تکه کرده و از زبان 17 نفر روایت می‌کند. یکی از ویژگی‌های رئالیسم جادویی ایجاد فضای وهم‌ناک و اسطوره‌ای (دوری از فضای واقعی و رئالیستی) است. گویی شما در هزار و یک شب سیر می‌کنید. بورخس در چنین فضایی داستان می‌نویسد.
در این آثار گویی انسان خواب می‌بیند یا در دنیای پریان و ارواح زندگی می‌کند. ویژگی دیگر سبک رئالیسم جادویی ماهیت شاعرانه‌اش است. در این آثار استعاره و مجاز زیاد به کار می‌رود و اثر در تحلیل آخر به شعر بیشتر شبیه است تا نثر. عناصر منطقی رمان کلاسیک جای خودشان را به عناصر غیر منطقی می‌دهند. داستان‌های سبک رئالیسم جادویی شدیداً بر خلاف آنچه نشان می‌دهند، سیاسی‌اند اما نه به معنای سیاسی مارکسیستی یا لیبرالیستی.
در «پاییز پدرسالار» حکومت‌های مستبد امریکای لاتین مورد حمله قرار می‌گیرند. مارکز انقلابی بود، اما نه یک انقلابی حرفه‌ای. او رابطه نزدیکی با فیدل کاسترو داشت و تا حد زیادی با او هم فکر بود. او معقتد بود که باید در امریکای لاتین انقلاب‌‌های متعدد به وجود آید تا مردم از دست کارتل‌های فوق مدرن خلاص شوند. آثار و اندیشه‌های اکتاویو پاز شاعر مکزیکی نیز در همین زاویه قرار داشت. منتقدان می‌گویند «خشم و هیاهو» فاکنر در تحلیل آخر یک شعر و اسطوره است. آثار پابلو نرودا، اکتاویو پاز و مارکز نیز در تحلیل آخر شعرند. توماس مان و آندره مالرو سیاست را مستقیماً وارد رمان می‌کنند. در آثار مالرو و همینگوی قهرمانان داستان مستقیماً وارد داستان می‌شوند و نظرگاه‌های سیاست جدید را بیان می‌کنند.
کتابی مثل «خوشه‌های خشم» درباره اعتصابات امریکا و سندیکالیسم این کشور و گرسنگی مردم است؛ قیام مردم ستم دیده علیه کارتل‌ها و تراست‌هاست. در کتاب «جنگل» اثر ابتون سینکلر هم این موضوع دیده می‌شود اما در آثار مارکز خواننده وقایع سیاسی را غیر مستقیم می‌بیند. تظاهرات سیاسی به صورت غیر واقعی و خاطره و فانتستیک منعکس می‌شود. نویسندگان این سبک درست دریافتند که با این روش می‌توانند کتاب‌هایشان را چاپ کنند و به فضای مدرن نزدیک‌تر شوند. مردم قرن بیستم به از سو به نظریه‌هایی رسیدند که ضد ایدئولوژیک است. یعنی باور به مارکسیسم را کنار گذاشتند و آثار نویسندگان مدرن در این زمینه سبب پیدایش پست مدرنیسم شد که البته نمایندگانشان در ایران نیز شناخته شده‌اند. در این بین مارکز شناخته شد و کتاب‌هایش غیر از «پاییز پدرسالار» که به پای «صد سال تنهایی» نمی‌رسد خواندنی است و عمق دارد.

دلیل اقبال به آثار آنان از سوی مترجمان ایرانی چه بود؟
آثار این نویسندگان و به ویژه مارکز و روحیه این نویسندگان با مسایل و مشکلات ما شبیه بود. از نظر سیاسی، وضع زنان، تحولات اجتماعی و از این نظر که ما با وصف این‌که ظواهر زندگی‌مان عوض شده و وسایل جدید داریم اما یک پایمان در اسطوره و پای دیگرمان در مدرنیسم است، آثار مارکز شباهت فروانی به جامعه ما داشته است. زندگی ما شباهت زیادی با مردم شیلی، کوبا، مکزیک، کلمبیا و برزیل دارد. نویسندگان و مترجمان ما اگر زود دست به کار شده بودند و آثار نویسندگان رئالیسم جادویی را زودتر ترجمه می‌کردند و مقاله‌های عمیقی که درباره آثار آن‌ها نوشته شده ترجمه می‌شد؛ آثار بهتری از سوی نویسندگان ما پدید می‌آمد.

این در حالی است که نویسندگان ما بیشتر تحت تأثیر آثار نویسندگان روس بودند.
حتی نویسندگانی مثل علی‌اشرف درویشیان، احمد محمود، هوشنگ گلشیری و محمود دولت‌آبادی بیشتر آثار نویسندگان روس را خوانده‌اند. اگر نویسندگان ما با این سبک و همچنین اسطوره‌ها و گذشته فرهنگی ایران بیشتر آشنا می‌شدند، می‌توانستند آثاری هم تراز آثار بورخس و مارکز خلق کنند. اما رئالیسم جادویی در ایران موجی گذرا بود و نویسندگان ما فاقد آن آگاهی و دانشی بودند که امثال بورخس و مارکز داشتند. کافی است مقاله‌های آنان را با آثار نویسندگان ایرانی مقایسه کنید.
فکر می‌کنم هنوز رئالیسم جادویی که در ایران مدت کمی دوام آورد، می‌توانست یکی از مناسب‌ترین اشکال داستان‌نویسی برای نویسندگان ما باشد. جا دارد که نویسندگان ما آثار اوکتاویو پاز، مارکز و بورخس را بیشتر بخوانند و مترجمان‌مان از زبان اسپانیولی کتاب‌های ارزشمند بیشتری ترجمه کنند تا ما در ادبیات داستانی مسیری را که هنوز طی نکرده‌ایم پشت سر بگذاریم.*

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها