به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، محمد میلانی از جمله مترجمان آثار اندیشه و فلسفه است که در انتهای سال 92 کتاب «سنت ترجمه آثار فلسفی در ایران» شامل مصاحبه با چهار تن از مترجمان حوزه ادبیات و ترجمه به نامهای سیاوش جمادی، خشایار دیهیمی، کامران فانی و مرحوم دکتر محمود عبادیان را تالیف کرد.
وی همچنین مترجم، نویسنده و ویراستار آثاری مانند «بودریار و هزاره» اثر کریستوفر هروکس، کتاب «توطئه در هنر» و «جنگی که رخ نداد» اثر بودریار و چندین آثار دیگر است. با وی درباره آسیبشناسی ترجمه متون فلسفی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ذیل میخوانید.
ابتدا بگویید با توجه به این که بخش اعظمی از کتابهای حوزه فلسفه را کتابهای ترجمه شده تشکیل میدهند، ارزیابی شما از ترجمه کمی و کیفی آثار فلسفی در ایران چگونه است؟
نکتهای را که باید در همین ابتدا خدمتتان عرض کنم، این است که ما با توجه به شرایط فکری و حتی صنعتی که داریم، ناگزیر از ترجمه هستیم. پس وقتی در حوزه فلسفه و علوم انسانی شاهد ترجمههای متعدد هستیم و روزبهروز هم به تعداد آنها افزوده میشود، امری تعجبآور نیست.
اکنون باید بررسی کرد که این ترجمهها چگونه آثاریاند که این بحثی جدا را میطلبد. اما درباره سوال شما باید عنوان کنم که هیچگاه در شرایط فعلی نمیتوانیم همین شرایط را تحلیل یا ارزیابی کنیم. جامعه فکری ما تشنه ورود اندیشهها و متون اصلی علوم انسانی است و باید هم این وضعیت سرعت و شتاب بیشتری به خود بگیرد. ما فقط میتوانیم ارزیابی جدی و آسیبشناسی از دورههای ماقبل خود داشته باشیم. به عنوان مثال، اینکه وضعیت ترجمه آثار فلسفی در دهه 60 چگونه بوده است، در دهه 70 اگر اینطور میشد یا اینگونه برنامهریزی میشد خیلی بهتر بود یا اینکه در دهه 80 باید جلوی فلان ترجمهها گرفته میشد یا فلان ناشران باید بیشتر حمایت میشدند و ... اگر بخواهیم اینگونه به مساله نگاه کنیم، به نظر من بهتر است، چرا که ارزیابی و آسیبشناسی این وضعیت برای برنامهریزی آیندهمان هم بسیار اثرگذار خواهد بود.
اگر میبینید هیچ برنامه مدون و تدوین یافتهای در ترجمه متون فلسفی و علوم انسانی در جامعه ما وجود ندارد، ناشی از همین نقیصه و بهتر بگویم همین فاجعه است! اگر ارزیابی من را بخواهید، میگویم ابتدا باید دهههای پیشین ما آسیبشناسی، ارزیابی و نیازهای جامعه فکری ما تدوین و مشخص شوند تا بتوانیم ارزیابی درستی از وضعیت کنونی داشته باشیم. این را بپذیرید که هرقدر هم شرایط، شرایط مناسب و ارزیابیها، ارزیابیهای مطلوبی باشد، در نهایت راه به ایجاد یک نهضت یا یک فرهنگ نخواهند برد. چیزی که ما به شدت نیاز داریم، یک نهضت ترجمه و یک فرهنگی با نام فرهنگ کتاب خوانی است.
به صورت کلی، مترجم تخصصی آثار فلسفی با چه مشکلات فنی و زبانی در ترجمه روبهرو است؟
یک مترجم حوزه فلسفه اگر به اغراق نگویم، اینقدر مشکل دارد که نگویید و نپرسید! برای یک مترجم حوزه فلسفه مشکلات فنی و زبانی که مشکل نیستند، بلکه آرامش و ذوق و نشاط هستند. اینطور هم باید باشد. من این مشکلاتی را که شما عنوان میکنید، میپذیرم و عقیده دارم که مشکلات بسیار مهمی هستند ولی چنان با روح ما قرین شدهاند که تبدیل به نمک کار شدهاند! مشکل اصلی چیزهای دیگر است.
یک مترجم آثار فلسفی وقتی ساعتها و حتی روزها در بطن متون فارسی میگردد تا یک معادل مناسب را برای یک واژه فلسفی از زبان میهمان پیدا کند، میدانید چه آرامشی به دست میآورد؟ وقتی او مجبور میشود برای ترجمه یک کتاب بیش از 10 کتاب را به زبان اصلی بخواند تا تیغ ترجمهاش تیزتر ببرد، میدانید چه سرمستی نصیبش میشود؟
اینها مشکل به معنای واقعی نیستند، بلکه آزمونهایی هستند که وقتی مترجم یک به یک آنها را طی میکند، کارآزمودهتر و زبدهتر میشود. اتفاقاً ما به همین مترجمان و همین مشکلات نیاز داریم. در غیر اینصورت زبان فارسی تحول و حرکت نمییابد و از سوی دیگر، فکر و تفکر در جامعه ما رشد نخواهد کرد.
اما اگر هم به وجهی دیگر بخواهم به سووال شما پاسخ بگویم، باید اظهار کنم که سخن شما کامل صحیح است، چرا که متولی برطرف کننده مشکلات فنی و نارسایی زبان ما در برابر واژهها و مفاهیم جدید، اشخاص و ارگانهای دیگر هستند که متأسفانه این مشکلات چون متولی ندارند، همگی به یکباره بر سر مترجم خراب میشوند و اوست که باید با این مشکلات دست به گریبان شود.
یکی از مشکلاتی که در ترجمه آثار فلسفی وجود دارد، ترجمه برخی از اصطلاحات تخصصی این حوزه است که امکان دارد در ترجمه انگلیسی به فارسی با مشکلاتی مواجه شود. به همین دلیل است که مشاهده میشود یک واژه از سوی مترجمان متعدد به گونههای متفاوتی ترجمه میشود. نظر شما و البته راهکارتان در این باره چیست؟
وقتی همدیگر و سواد یکدیگر را قبول نداشته باشیم، این مساله تبدیل به مشکل میشود. از همنجا هم است که مشکلات متعدد ایجاد میشود. این مشکلات تنها در انتقال معانی واژه از زبان میهمان به زبان فارسی وجود ندارد. مترجمان آلمانی که میخواهند متنی را از انگلیسی به زبانشان برگردانند هم با همین مشکلات مواجه هستند. جالب اینجاست که بگویم برخی از واژههای انگلیسیزبانان آمریکایی با انگلیسیزبانان بریتانیایی به ویژه در فرهنگ محاورات روزمرهشان با همین شرایط مواجه است. پس مشکل صرف زبان فارسی یا زبان فرانسه و آلمانی نیست. مشکل در ساحت ترجمه به معنی عام است.
هر زبانی که غنای بیشتری داشته باشد، در هر رشتهای، میتواند راحتتر با این مشکل کنار آید. اگر زبان مبدا را به صورت یک باند هواپیما تصور کنیم، وقتی هواپیمایی بزرگتر از هواپیماهای پیشین بخواهد در این باند فرود آید، باند به دلیل پهنای کمش با مشکل مواجه میشود. باندی موفقتر و بهتر در این باره عمل میکند که صاحبان و متولیانش مدام به فکر بهبود و عریض شدنش باشند. وضعیت ما یا زبانهای دیگر هم همینگونه است.
زبان فارسی به قدری باید رشد کند که مانند پهنه باندی در تمام جهات پذیرای واژههای زبانهای میهمان باشد. اکنون وضعیت فلسفه و ادبیات بهتر است. کتابهای مهندسی خارجی که قرار است به فارسی ترجمه شوند، اینقدر نارسایی، بیسوادی ادبیاتی و فقر واژگان تخصصی را بر دوش میکشند که شما اصلاً با خواندن این کتابها به هیچ چیز پینمیبرید. در واقع، واژههایشان فقط برای مهندسان و متخصصان معنا دارند و لاغیر.
بازهم وضعیت فلسفه و ادبیات بهتر است، چون هم مترجمان باسوادتر و عالمتری نسبت به زبان فارسی در این حوزهها وجود دارد و هم اقشار فنی میتوانند با خواندن آنها از آنها بهره و لذت ببرند. تصور نکنید که مشکلات انتخاب واژههای مترادف و هممعنی نیز باید حل شود. خیر، اصلاً حلشدنی نیست، اما میتوان از شدت و ضعف و عذاب آن بر مترجم کاست. وظیفه این کاهش بر عهده نهادها و ارگانهای پاسدار زبان فارسی است که متأسفانه نمیدانم به چه کار دیگری مشغول هستند!
چه عواملی باعث ترجمه یک اثر توسط مترجم میشود؟ نیازهای بازار و یا علایق مترجم؟
بیایید برای پاسخ به این سوال تقسیمبندی انجام دهیم. نخست تقسیمبندی مترجمان! یک دسته از مترجمان، مترجمان بازار هستند که دقیقاً کارشان همین است. این که کارشان چطور است و چطور ارزیابی میشود، من نمیتوانم پاسخگوی شما باشم، چرا که ترجیح میدهم این درد را همچنان در درونم نگاه دارم. مثلاً یک کتاب جایزه میبرد یا فلان شماره از کتاب ارباب حلقهها درمیآید یا فلان مانکن آمریکایی خاطراتش منتشر میشود یا کتابهای پرت و پلای مدیریت موفق در 30 یا 40 صفحه که چاپ میشود و سریعاً نسخه فارسی آن در اختیار خواننده فارسی قرار میگیرد، متأثر از همین شرایط است.
البته بد نیست، چون اگر این ترجمهها هم نباشند، ما معیاری برای یافتن سره از ناسره در ترجمه نخواهیم داشت. البته در وضعیت خاص فلسفه و تا حدودی ادبیات فاخر ملل، این قضیه کمتر به چشم میخورد. شما تقریباً با مترجمان متخصص طرف هستید تا بازاری. این بخش دوم مترجمان متخصص هستند که ارزش زبان و فرهنگ به همین مترجمان است.
اگر این مترجمان ترجمهای غیرتخصصی هم در کنار تخصصیشان انجام دهند، نهتنها چیزی از فخرشان کاسته نمیشود، بلکه به آن نیز افزوده میشود. برای این کلام شاهدمثالهای فراوانی به صورت تطبیقی دارم که خارج از بحثمان است. من به این نکته اکتفا کنم که زمانی در جامعه فلسفی ما این بلا بر سر مارکس و نیچه درآمد که هر که از مادر و خانواده قهر میکرد، میآمد و نیچه و مارکس را ترجمه میکرد! از نعمات الهی بود که این وضعیت ادامه پیدا نکرد.
در بازار آثار فلسفی به نظر میآید که هر مترجم ترجمه آثار فیلسوفی خاص را بر عهده میگیرد و چندان بازار ترجمه آثار فلسفی رقابتی نیست. این موضوع را یک خوبی میدانید یا ضرر؟
در شرایط فکری کنونیمان برای ساحت فلسفه این امر را یک خوبی میدانم، چون ساحت تفکر فارغ از همه جذابیتهایش شوخی بردار و ابتذالپذیر نیست.
یکی دیگر از مسایل ترجمه آثار فلسفی، ترجمههای چند پاره از یک کتاب است. به طور مثال، ترجمه یک کتاب را چند مترجم متفاوت انجام میدهند. علت این موضوع چیست؟
این عملکرد از شیوههای دایرةالمعارفنویسی غربی نشأت گرفته و در اروپا و آمریکا هم مرسوم است. این اتفاق بیشتر درباره کتابهای دانشگاهی میافتد و ما هم در کشورمان مثالهای متعددی را داریم. تاریخ فلسفه کاپلستون، تاریخ فلسفه اسلامی میان محمد شریف و چند کتاب دیگر شاهدمثالهایی بر این جریان هستند. درباره کتابهای کم حجمتر، من هم شاهد رشد آن در چند سال اخیر بودهام. به نظر من ترجمه یک کتاب توسط چند مترجم، خوب است ولی به شرط اینکه یک رهبر مترجم با سبک و سیاق بالای سر سایر مترجمان باشد، مانند کارهایی که استاد فرهادپور انجام میدهد. این کار حتی باعث میشود نسل نویی از مترجمان کارآزموده و متخصص به فضای فکری کشورمان اضافه شوند تا کارهایی قابل قبولی را در آینده از آنها انتظار داشته باشیم.
مسایل مالی که مترجم با آن درگیر است تا چه حد در ترجمه خوب یک اثر تاثیرگذار است؟
بسیار زیاد، از شغل اول گرفته تا وضعیت معیشت. یک مترجم وقتی مشکلات عدید مالیاش ناشی از حرفهاش باشد، به نظر شما چه آیندهای در انتظار آن مترجم میتواند باشد؟ چه سرنوشتی در انتظار کارهایی است که آن مترجم قرار است ترجمه کند؟ من یک کلیت را بیان کردم. میبینید که در پس این حرفها چه دردهایی میتواند نهفته باشد. به جرأت میگویم ما یا جامعه فرهنگی و در حال پیشرفت هستیم یا نیستیم. اگر نیستیم که هیچ، ولی اگر هستیم، بازهم به جرأت میگویم در این شرایط اینچنینی دشواری وضعیت معیشتی و مشکلات مترجمان ما از همه مترجمان سایر کشورهای جهان بیشتر است._
یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۰
نظر شما