به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست نقد و بررسی رمان «لحظهها جا میمانند» نوشته یوسف قوجق، عصر امروز (سهشنبه 29 بهمن) با حضور این نویسنده، ابراهیم حسنبیگی و محمدکاظم مزینانی در فرهنگسرای انقلاب برگزار شد.
آرش مجیدی، هنرپیشه سینما و تلویزیون در ابتدای این نشست که دبیری آن بر عهده حمید باباوند بود، به روخوانی بخشهایی از رمان «لحظهها جا میمانند» پرداخت و بعد از این روخوانی، قوجق اظهار کرد: این کتاب حاصل 30 سال زحمت من است. انگیزه نوشتن «لحظهها جا میمانند» به پروژه یک مجموعه تلویزیونی باز میگردد که در هنگام سفر رییس جمهور سابق به گرگان، طرح کوتاهی نوشتم و آن را در اختیار صدا و سیما گذاشتم. هرچند این اثر تصویب و قرار شد از روی آن سریال 13 قسمتی «5 آذر در گرگان» تولید شود اما متاسفانه این برنامه هم مثل بسیاری از پروژهها عملی نشد.
وی ادامه داد: برای تالیف این اثر، مطالعات تاریخی و کتابخانهای و تحقیقات میدانی زیادی انجام دادهام. با حدود 300 نفر صحبت کردهام و 20 جلد کتاب با این موضوع به انضمام روزنامههای سال 57 را هم خواندهام. وقتی طرح تلویزیونی عملی نشد، حیفم آمد که این اثر به نتیجه نرسد و آن را رمان کردم.
نویسنده برگزیده جایزه کتاب فصل با بیان اینکه من روستازادهام، تاکید کرد: نمیتوانم داستان شهری و آپارتمانی بنویسم و علاقه ویژهای به ادبیات بومی منطقه خودم دارم. نوشتههایم همیشه رنگ و بوی ادبیات بومی را دارد و کسی که ادبیات بومی مینویسد، میتواند خیلی از لایههای فرهنگی جامعهاش را بهتر ببیند و بنویسد.
در ادامه برنامه، ابراهیم حسنبیگی هم با اشاره به شناختی که از ترکمنها دارد، اظهار کرد: من هم داستانهایی درباره ترکمنها، البته بیشتر در جوانی نوشتهام. من بین آنها بزرگ شدم و با فرهنگشان از نزدیک آشنایی دارم. رمان جشن گندم که برای رده سنی نوجوانان نوشته شده و رمانهایی مانند صوفی و چراغ جادو و سالهای بنفش هم با چنین حال و هوایی نوشته شده است.
وی اضافه کرد: مدتی پیش با قوجق به گرگان رفته بودیم و آنجا سوالی پیش آمد مبنی بر اینکه چند نویسنده که واقعا ترکمن هستند در ترکمن صحرا داستان مینویسند و با تعجب متوجه شدیم حدود 20 نویسنده داریم که شاید همه صاحب نام نباشند اما یک یا چند اثر داستانی منتشر کردهاند که این اتفاق در هیچ اقلیتی قومی سابقه نداشته است. زمینه مساعدی در ترکمن صحرا وجود دارد و واقعاً ترکمنها در ادبیات داستانی توانمدند.
محمدکاظم مزینانی، دیگر منتقد حاضر در نشست هم با ابراز خرسندی از استقبال خوب حاضران از این جلسه، عنوان کرد: متاسفانه من به ترکمن صحرا سفری نداشتهام و البته توصیفش را خیلی خواندهام. باید ابتدا بگویم هر نقدی به معنی انکار یک اثر نیست و قصد ما از نقد روشنتر کردن زحمات قوجق است.
وی درباره رمان «لحظهها جا میمانند» گفت: متاسفانه داستان با افعال مرده و فضاسازی تخت آغاز میشود و این در حالی است که یک اثر موفق با افعال حرکتی و جاندار آغاز میشود. بهتر بود رمان از سطر سوم صفحه اول و جایی که نوشته شده است: «نگاهی به چپ و راست کرد» آغاز میشد. معتقدم هر متن داستانی هدفگذاری شده است و باید دید آیا نویسنده به آن هدف رسیده است یا نه؟
نویسنده رمان «شاه بی شین» با بیان اینکه به نظر من این کار برای به تصویر کشیده شدن در قالب فیلم نوشته شده، توضیح داد: من کارهای قوجق را میشناسم و هیچکدام از آنها تا این حد مستندنگارانه نبودند. فلسفه و چرایی رمان میخواهد واقعیتی تاریخی را بازگو کند اما قصد کشف و شهود ندارد و به شخصیتها نزدیک شود. البته وظیفه رمان نقب زدن به شخصیتهای داستانی است.
وی در ادامه به مرور ویژگی سبکهای داستاننویسی پرداخت و عنوان کرد: سبک رئالیسم کلاسیک که در آن شرح و بسط تجربی جزییات زنجیرهای برخواسته از شخصیتهاست که دقیقاً آثار قوجق از آن دست است. ما در مدرنیسم از ظاهر به باطن میرسیم و خواننده دیدگاه تازهای پیدا میکند. البته در اینجا شخصیتها ضدیت ندارند و قهرمانان هم چندوجهی نیستند. ضمن اینکه درباره سبک پست مدرن هم باید بگویم، توهم رویدادی است که به وقوع نپیوسته است. این داستان غیر از فصلهای سوم و ششم که مدرن است، به شدت رئالیستی است.
ابراهیم حسن بیگی هم در ادامه نشست اضافه کرد: نویسندهای که از واقعهای تاریخی بستری میسازد، میتواند خیلی معتقد به مستندات نباشد اما کار قوجق اینطور نیست. او سعی کرده حتماً داستان بنویسد و مقید به مستندنویسی هم بوده است، قبل از خواندن کتاب احساس میکردم او وارد یک محدوده خطرناک شده است. اسامی 90 درصد شخصیتهای داستان واقعی است و او حتی به ذکر نام صحیح کوچهها و محلهها هم مقید بوده است.
وی با بیان اینکه نویسندگان قویتر از قوجق هم خیلی از تخیل بهره میبرند و مستندنگاری نمیکنند، اظهار کرد: از این منظر و با اشرافی که نویسنده کتاب به منطقه داشته است، باید اذعان کرد قوجق کار موفق و خطرناکی نوشته است! او مطالبی از مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم ذکر کرده و حتی عین سخنرانی روحانیون را منتشر کرده است که اگر من جای او بودم این کار را نمیکردم.
در این لحظه باباوند، پرسش یکی از حاضران در جلسه را درباره طرح روی جلد کتاب مطرح کرد و قوجق در پاسخ گفت: طرح روی جلد که ساعت 10:30 را نشان میدهد، سلیقه گرافیست است و ربطی به داستان ندارد.
قوجق: به تعداد مردم گرگان از «5 آذر 57» تعریف داریم
قوجق از این فرصت استفاده کرد و درباره برخی صحبتهای مطرح شده در جلسه اظهار کرد: درباره مسایل رمان و پسزمینههای تاریخی خیلی جالب است هر گرگانی رایت خاص خودش را از حادثه 5 آذر سال 57 دارد و به تعداد مردم گرگان از این واقعه تعریف داریم! من پای صحبت خیلیها نشستم.
این نویسنده ادامه داد: در این حادثه ماموران ساواک و شهربانی مردم را به رگبار میبندند و 14 شهید و 300 زخمی حاصل آن میشود. آنها حتی مردم را در کوچهها هم تعقیب میکردند و به گلوله میبستند. این واقعه نیمه داستان بود و من روایت مردم را بر آن مقدم کردم. شروع داستان فروردین سال 57 است که این اتفاقات را با یک خط داستانی در رمان جا دادم. ضمن اینکه 20 درصد شخصیتهای محوری داستان هم انتزاعی و ساخته تخیلم هستند.
مزینانی درباره صحبتهای قوجق، اظهار کرد: وقتی چنین داستانی مینویسیم، باید دو موضوع را مد نظر داشته باشیم. نخست اینکه آیا هدفمان نقد فیزیولوژی قدرت است یا صرفاً میخواهیم یک واقعه را به تصویر بکشیم؟ در این رمان نویسنده دادههای تاریخی را مصادره به مطلوب نکرده و نوشتن به این ترتیب کار دشواری است و قدرت تخیل نویسنده چون و چرا پیدا میکند.
این نویسنده و منتقد ادبی ادامه داد: در صفحات آغازین، گسست زمانی اتفاق میافتد. حادثه دزدی از تیمسار روایت میشود و حالت تخت رمان را به هم میزند اما متاسفانه ادامه پیدا نمیکند.
قوجق در پاسخ به مزینانی، توضیح داد: پایانبندی هر فصل را به فصل بعد، در یک بند یا یک کنش دیگر ربط دادم. برای مثال همزمان که شاهین انقلابی از تهران میآید و یک ساواکی دنبالش است، زمان را نشکستهام و اتفاقات در زمانهای موازی روایت میشوند.
مزینانی با تایید حرفهای قوجق گفت: برای جذابیت بیشتر داستان، برشها و پرشها و انتقال کار زیبایی است و فرم یکدست رمان را به هم میزند. این در واقع به نوعی هوشمندی نویسنده را میرساند.
قوجق هم در توضیح رئال بودن داستانش، گفت: این داستان، یک رئالیسم نرم است که در آن عشق هم دیده میشود. من مثل یک مورخ خط به خط وقایع را ذکر نکردهام، بلکه نیازهایی را که برای روایت داشتم از واقعیت گرفتم. شخصیت شاهین را خلق کردم که تغییر میکند و نگاهم به تغییر شخصیت بود. البته برای اینکه داستان خشک نباشد آن را تلطیف کردم و به این ترتیب شخصیت ستاره که مامور ساواک هم عاشق او میشود به داستان اضافه شد.
حسن بیگی در جمعبندی صحبتهایش، گفت: متاسفانه این رمان شاخصه بومی ندارد و ممکن است همه جا اتفاق بیفتد. کاش قوجق اتفاقات داستان را به ترکمن صحرا و آققلا میبرد و شخصیتهای داستانش رنگ و لعاب بومی با کلاههای ترکمنی و پالتوهای مخصوص این قوم داشتند. البته اکثر داستانهای قوجق مایههای بومی دارند.
مزینانی هم در پایان سخنانش اظهار کرد: این اثر در چارچوب کارهای صدا و سیما تولید شده است. ضمن اینکه ایرادهایی هم دارد. برای نمونه کپسول سیانوری را که مبارزان انقلابی زیر زبانشان میگذاشتند، نمیبلعیدند، بلکه آن را در دهان میشکستند تا از همان جا جذب شود و در کمتر از یک دقیقه کشته شوند، در حالی که اگر آن را قورت میدادند بیش از دو ساعت زنده میماندند. همچنین پیش از انقلاب همه مدارس مختلط نبود و ثبت در حزب رستاخیر هم اجباری نبود. از اینها گذشته شخصیت «سرگرد سلیمیزاده» که بلندگو به دست میگیرد در داستان هتاکی میکند اما در زمان طاغوت افسرانی که بلندگو به دست میگرفتند، چنین برخوردی نمیکردند.
حاشیههای مراسم:
* حمید باباوند در انتهای جلسه با خنده، پرسش یکی از حاضران را درباره معنی واژه «قوجُق» مطرح کرد که نویسنده «لحظهها جا میمانند» نام خود را برگرفته از طایفهای در ترکمن صحرا عنوان کرد.
*ابراهیم حسن بیگی در بخشی از سخنانش به مراسم رونمایی این کتاب در گرگان با حضور شخصیتهای برجسته استان اشاره و از اظهارات خارکوهی در آن جلسه انتقاد کرد.
*یکی از حاضران در واکنش به صحبتهای مزینانی که گفته بود، افسران ارتش شاه به مردم توهین نمیکردند اظهار کرد که در واقعه 5 آذر گرگان حضور داشته و سرگرد سلیمیزاده هم فردی بی ادب و هتاک بوده که پس از انقلاب اعدام شده است. قوجق هم اظهارات وی را تایید کرد.
سهشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۳:۴۰
نظر شما