دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۵
قوجق: ویکتور هوگوی وطنی نیستم!

رمان تاریخی- انقلابی «لحظه‌ها جا می‌مانند» نوشته یوسف قوجق که به عنوان اثر شایسته تقدیر حوزه ادبیات داستانی بیست و ششمین دوره جایزه کتاب فصل برگزیده شده، روایتگر حوادث پنجم آذر 1357 در شهرستان گرگان است. قوجق که در این اثر کوشیده است با دستمایه قرار دادن داستانی خطی به بیان وقایع تاریخی آستانه انقلاب اسلامی بپردازد، در گفت‌وگو با ایبنا مدعی شد، شباهت لحظه‌ها جا می‌مانند با رمان بینوایان، نوشته ویکتور هوگو کاملاً اتفاقی است.-

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- لحظه‌ها جا می‌مانند، پس از موفقیت در دوره گذشته جشنواره ادبیات انقلاب، عنوان اثر شایسته تقدیر بیست و ششمین دوره کتاب فصل را هم به خود اختصاص داد و حالا در کانون توجه قرار گرفته است. ممکن است درباره موضوع و فضای داستان این رمان، توضیح دهید؟ 
پیش از پاسخ به پرسش شما باید این توضیح را بدهم که من هرگز نگفتم عنوان «لحظه‌ها جا می‌مانند» پیشنهاد دوستانم در انتشارات شهرستان ادب بود. این عزیزان تنها به من پیشنهاد دادند که نام رمان را تغییر دهم و من هم چند اسم دیگر را مطرح کردم. در نهایت با موافقت ناشر به این نتیجه رسیدیم که لحظه‌ها جا می‌مانند عنوان مناسبی برای این رمان است. موضوع این رمان انقلاب در شهرستان‌هاست و یک پس زمینه از تاریخ واقعی انقلاب در این رمان گنجانده شده است. به عبارت دیگر انقلاب گرگان بهانه نوشتن این کتاب قرار دادم. 

گویا زمان داستان این رمان، ماه‌های پایانی سال 1357 است. 
محدوده زمانی داستان فروردین 1357 تا آذرماه آن سال است و برای رسیدن به اوج داستان که پنجم آذر سال پیروزی انقلاب اسلامی است مقدماتی چیدم. در این تاریخ بین مردم و عمال رژیم طاغوت درگیری شدیدی ایجاد می‌شود و نیروهای شهربانی گرگان مردم را به گلوله می‌بندند. 

گفته بودید این رمان تلفیقی از داستان موقعیت و شخصیت است اما به نظر می‌رسد شخصیت‌پردازی در لحظه‌ها جا می‌مانند، اهمیت ویژه‌ای دارد. به نظر شما این موضوع باعث نمی‌شود، رمان به سوی داستان شخصیت سوق پیدا کند؟ 
همان‌طور که گفتم، ابعاد شخصیت و موقعیت رمان را توامان در نظر گرفتم و نمی‌توان گفت لحظه‌ها جا می‌مانند به کدام طرف بیشتر تمایل دارد. البته من تنها به روانکاوی شخصیت‌های ساختگی دست زدم و شخصیت‌های واقعی از این کار مستثنی بودند. درباره ماجرای رمان هم باید بگویم فردی به نام شاهین، شخصیت اصلی این داستان است. او دزد است اما خوی عیاری دارد و سعی می‌کند راه و رسم جوانمردی را رعایت کند. شاهین به اموال کسانی که می‌پندارد سزاوار اندوخته‌هایشان نیستند، دستبرد می‌زند و آن‌ها را در اختیار نیازمندان قرار می‌دهد. داستان رمان هم از جایی آغاز می‌شود که او به ویلای تیمسار مزین، که نماینده تام‌الاختیار شاه در گرگان و ترکمن صحراست وارد می‌شود. سارق  از گاوصندوق، انگشتری را که قرار است تیمسار به فرح هدیه دهد، برمی‌دارد اما آنجا متوجه اعلامیه‌هایی می‌شود که از مبارزان انقلابی ضبط شده است. او از ویلا می‌گریزد و داستان آغاز می‌شود. 

پس رمان شما پلیسی هم هست و  با یک تعقیب و گریز آغاز می‌شود.
همین‌طور است. شاهین از تربت‌جام متواری می‌شود، به گرگان می‌گریزد و آنجاست که با فعالیت‌ها و فعالان انقلابی گرگان آشنا می‌شود. شخصیت شاهین، بیانگر انسان خوبی است که به دلیل شرایط آن زمان به دزدی روی آورده و فضای جامعه از وی یک سارق ساخته است. 

اما وظیفه دستگیر کردن سارقان برعهده ساواک نبود. چه سازمانی شاهین را تعقیب می‌کند؟
بله. تیمسار مزین از رییس آگاهی کشور می‌خواهد به این پرونده رسیدگی و سارق را پیدا کند. او هم سروانی را از تهران به گرگان می‌فرستد که این مامور دنبال یک دزد است نه یک انقلابی! شاهین در این مقطع با خانه‌های تیمی و مساجد و عامه مردم آشنا می‌شود و شخصیت سارقی که سابقه سیاسی ندارد، طی شش ماه به دلیل همراهی با انقلاب دگرگون می‌شود. ضمن این‌که او عاشق دختری می‌شود که رییس ساواک هم به او دل بسته است. 

گفتید نقطه اوج داستان، پنجم آذر 1357 است. در این تاریخ چه اتفاقی برای قهرمان داستان شما می‌افتد؟ 
یک هفته قبل از این تاریخ، مصادف است با هتک حرمت عاملان رژیم پهلوی در حرم امام رضا (ع). امام خمینی (ره) از مردم می‌خواهد روز هفتم آن واقعه به خیابان‌ها بیایند. این اتفاق در گرگان هم می‌افتد. تعقیب و گریز سروان اداره آگاهی و شاهین به روز پنجم آذر و امامزاده عبدالله گرگان ختم می‌شود. مامور دولت که برای دستگیری سارق آمده است، پیشینه‌ای مذهبی دارد و هنگامی که می‌بیند مردم زخمی و شهید می‌شوند، مانند سارق به کمک آن‌ها می‌رود. در نهایت سارق هم زخمی می‌شود و هویتش لو می‌رود. سروان که تحت تاثیر تحولات شخصیت شاهین قرار گرفته، ناگزیر از دستگیری او و انتقالش به تهران است. این داستان در مسیر حرکت به تهران و روز ششم آذرماه به پایان می‌رسد. 

طرح کلی داستانی که به آن اشاره کردید شباهت زیادی به برخی اتفاقات رمان «بینوایان» نوشته ویکتور هوگو دارد. این را قبول دارید؟ 
(با خنده) نه، چرا این را می‌گویید؟ 

برای مثال قسمت تعقیب و گریز مامور قانون شباهت زیادی با یکی از بخش‌های بینوایان دارد که در آن بازرس ژاول برای دستگیری ژان والژان به مردم انقلابی برخورد می‌کند و اصلاً خود شخصیت کارآگاه اداره آگاهی هم که به دنبال یک سارق درستکار است، خواننده را یاد ژاول می‌اندازد. 
شاید چنین تشابهی وجود داشته باشد اما باور کنید هنگام نگارش «لحظه‌ها جا می‌مانند» اصلاً من به رمان ویکتور هوگو فکر نمی‌کردم که بخواهم از آن تاثیر بگیرم! نمای داستانی لحظه‌ها جا می‌مانند، دستاویزی برای روایت وقایع پنجم آذر 1357 در گرگان است. 

پس معروف شدن به عنوان ویکتور هوگوی وطنی، خوشایند شما نیست؟
(می‌خندد) دست بردارید! ما انگشت کوچک هوگو هم نمی‌شویم! وقایع رمان، روایت شخصی من از اتفاقات تاریخی آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در گرگان است. من ویکتور هوگوی وطنی نیستم و روایت خودم را از آن وقایع نوشتم.

نظرتان درباره جایزه کتاب فصل و تاثیر آن بر نویسندگان چیست؟
این جایزه و بقیه جوایز ادبی از دو منظر به نویسنده‌ها کمک می‌کنند. نخست این‌که برگزیده شدن یک اثر به معرفی و فروش بیشتر آن کتاب کمک می‌کند و در واقع جنبه تبلیغی برای آثار نویسندگان دارد. نکته بعدی هم ایجاد انگیزه برای نویسندگان است. چه به لحاظ مادی و چه از نظر معنوی که البته جنبه مادی آن ناچیز است. 

به نظر شما جای بخشی به عنوان بهترین کتاب فصل از نگاه مخاطبان، در این جایزه خالی نیست؟
ببینید، اسم این جایزه پاسخ شما را می‌دهد. جایزه کتاب فصل به آثاری اختصاص دارد که از ابتدا تا انتهای یک فصل چاپ می‌شوند. ممکن است اثری در پایان یک فصل منتشر شود و مخاطبان به آن دسترسی نداشته باشند. شاید بتوان این بخش را در کتاب سال لحاظ کرد اما به نظر من گنجاندن بخش مخاطب در جایزه‌ای با ویژگی‌های کتاب فصل، منتفی است. 

گفت‌وگو: شیما دنیادار رستمی و یاسر سماوات

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط