خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): در هر شعری احساسات وجود دارد و یکی از کارکردهای شعر بیان احساسات شاعرانه سراینده است. عنصر تخیل هم یکی دیگر از پایههای شعر به حساب میآید که با این احساسات ممزوج میشود. اما وقتی شعری به سانتی مانتالیسم نزدیک شود، احساساتی گرایی افراطی یقه شاعر را میگیرد و شعرش را در چشم مخاطب نازل جلوه میدهد.
در برخی شعرهای مجموعه شعر «شب را موجز کن» سروده فرناز مدرسیفر که امسال از سوی مرکز نشر روشن مهر منتشر شده، احساساتی گرایی افراطی دیده میشود. البته شاعر زمانی که شعرهای کوتاه و موجز مینویسد یا از زبان طنز برای شعرهایش بهره میبرد، احساساتیگراییاش کم رنگ میشود و جای خود را به عناصر دیگر و همچنین پیشبرد رئالیسم در شعرها میدهد. احساساتی گرایی شاعر حتی نسبت به پاییز هم کمی تو ذوق میزند.
برخی از شعرهای این مجموعه نیز به نوعی خنثی هستند و البته جایی برای پر و بال دادن به تخیل نمیدهد. مثلا در شعری میخوانیم:
«چراغ را روشن کردم؛
خاموشی مرا فرا گرفت؛
کشتن نور ماه، به طمع این اندک روشنایی،
زنده به گور کردن جشن نهفته در تاریکی است؛
چراغ را خاموش کردم؛
باز هم تاریکیم.»
هنگامی که شاعر میخواهد به نوعی با واژهها بازی کند و چند جمله پس و پیش بسراید، کار او باسمهای به نظر میآید:
«عقربهها را پاک کردم و اعداد را،
باز حرکتش حس میشد؛
خورشید را پاک کردم و ماه را،
باز حرکتش حس میشد؛
شهر را پاک کردم و زمین را
خودم ماندم، تنها
با پاککنی تمام شده...»
در این شعر شاعر به جای روی آوردن به رئالیتهها از پاک کردن خورشید و ماه حرف میزند که دور از ذهن است. در بعضی موارد هم وقتی مخاطب شعرهای این دفتر را میخواند گیج میشود.
بعضی شعرها هم در این مجموعه نه هایکوست و نه معنای مشخصی را به ذهن متبادر میکند:
«ثانیههایی که از استخوان من تغذیه میکنند؛
باید چنین پرتوان
بر راه خویش بتازند.»
در شعرهای مجموعه «شب را موجز کن» شعرهای متعددی درباره پاییز سروده شده است. مدرسیفر همان گونه که گفته شد در شعرهایی که بارقهای از طنز درشان دیده میشود، موفقتر است. در شعر شماره 17، شاعر از هر چیزی استفاده میکند تا خودش را به معشوق بچسباند و نوع سرایش او متفاوت و تازه است:
«19 بسته چسب،
یا 6 متر طناب.
10 بسته منگنه
یا 70 تا گیره.
2 سطل سیمان
یا 154 تا بخیه.
اما قطعاً 6 دهان تف هم،
بر این نگاه کافی نیست،
چطور است خود را به هم اطو کنیم؟
شنیدم چسب 1،2،3 را که بزنی، دیگر هیچ چیز جدایش نمیکند؛
مواظب باش صاف بمانی عزیزم!
که امکان تصحیح نداریم
آماده؟...
1.......2.......3......»
بعضی از شعرهای این کتاب هم بیش و کم کلی گویی است و معنای خاصی را به ذهن مخاطب متبادر نمیکند:
«در وجود هر زن، گرگی ست؛
که عمری پی تیز کردن دندان باشد و
وقت شکار، ندرد؛
در وجود هر زن، ماری ست؛
همه عمر با نشخوار خیال موش صحرایی سیر باشد
و گر بیدارش کنند،
بلعیدن جهانی هم، گرسنگیاش افزون کند؛
در وجود هر زن شیری است نظارهگر؛
سلطان و جنگجو و زن.»
به نظر میرسد عصر صادر کردن چنین حکمهای قطعی و برگشت ناپذیر در شعر گذشته باشد. در شعری دیگر شاعر به این نکته جالب اشاره میکند که چرخدندههای ساعت حقوق نمیگیرند! در برخی از شعرهای این مجموعههم طنزی پنهانی نهفته است که شعرها را خواندنی میکند:
«-عزم حرب کردم؛
-ضربه زد.
-تیغ کشیدم؛
-خنجر زد.
-کمان بر آوردم؛
-تیر زد
-خندیدم؛
خونش بریخت.»
بعضی از شعرهای این مجموعه کوتاهاند و برداشتهایی کوتاه و شاعرانه در آنها دیده میشود:
«رعد کوچک کوهستان خاموش؛
قلاب بر آب
و خاکستر پیرمرد بر لب رود.»
مجموعه شعر «شب را موجز کن» سروده فرناز مدرسیفر با شمارگان هزار نسخه و با قیمت سه هزار تومان در قطع جیبی منتشر شده است. این مجموعه شامل 93 شعر کوتاه است.
پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۷
نظر شما