خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) یعقوب حیدری: همنشینی، همکلامی و حتی قدمزدن با «ابراهیم عامل محرابی» طعم و بوی خاصی دارد. طعم و بویی از جنس کنجکاوی و جستجو؛ جستجو در حوزههای جهان دانش و رسیدن به کشفهای تازه. او از کودکی، با داشتن رُمان در یک دست و میکروسکوپ در دستِ دیگر و آزمایشگاهی که در حیاط خانهشان برپا کرده بود، از بسیاری همسالانش که تیر و کمان و فوتبال و عشق دوچرخه چون سایهای به قامتشان سنجاق بود متفاوت بود.
زندگی خانوادگی محرابی بیشتر تابع حرفه پدر بود. پدر، افسر پلیس راه بود و هر روز، در معرض انتقالی و کوچ، از پیِ کوچ. هرازگاه، این شهر یا آن شهر که تجربهای از پیِ تجربه برای ابراهیم عامل محرابی بود. در این گذار مکرر، از یک سو عامل محرابی همانقدر اهل مشهد است که اهوازی به حساب میآید و همان اندازه بچه قوچان است که بزرگ شده تهران و دیگر جاهاست. او، اما واقعاً کیست؟
دانشآموخته شیمی در مقطع کارشناسی ارشد که ترجمه انتشار بیش از چهل کتاب را در کارنامه خود دارد و بیشتر آنها را کتابهای دانشگاهی تشکیل میدهد. از این رو، میتوان او را مترجمِ حرفهای کتابهای درسی ـ به ویژه دانشگاهی ـ دانست. او البته از نعمتِ همکاری با دوستانی برخوردار است که در زمینههایی مثل فیزیک، ریاضی و کامپیوتر تلاش کردهاند و با کمک آنها، کتابهایی هم در این عرصهها ترجمه شده است. در عین حال، ویراستاریِ بخش انگلیسی یک نشریه علمی ـ تخصصی را هم برعهده دارد و یک روز در هفته به تدریس میپردازد.
ابتدا از ابراهیم عامل محرابی بگویید.
یازدهم اسفندسال 1348 در مشهد به دنیا آمدهام. خانوادهمان مشهدی هستند. اما به اقتضای شغل پدرم که در پلیس راه مشغول به کار بود مرتب نقل مکان میکردیم. شاید بهتر باشد ابتدا بگویم در چه شهرهایی بودهام. تا سه سالگی در تهران بودم. بعد پدرم به بجنورد منتقل شد و تا شش، هفت سالگی آنجا بودم. پس از آن پدرم دوباره به تهران منتقل و این شد که از سال اول تا سوم ابتدایی در تهران درس خواندم. بعد از آن پدرم به قوچان منتقل شد و سال چهارم و پنجم و اول راهنمایی را در قوچان گذراندم.
اینجور که پیداست، شما فرزند مهاجرتها هستید.
دقیقا همین طور است.
در این مهاجرتها کدام شهر یا محله برای شما پرجاذبه و خاطرهانگیز بوده؟
هرجا رفتم، آنجا را دوست داشتم. همه جا برایم زیبا و پرخاطره بوده است. خُب حالا یک وقتهایی خاطرههایی بنا به اقتضای سن پررنگتر و خاطراتی هم کم رنگتر است. ولی کم و بیش همه جا را دوست داشتم. اوایل که در تهران و بجنورد بودم خاطرات خیلی تاریک و مبهمی دارم. بعدا که دوباره به تهران برگشتیم مصادف شد با پیروزی انقلاب، همه این کوچها و رفتوآمدها برایم مغتنم بود، چون چهار برابر هر دانشآموز دیگری در دوره دوازده سال تحصیل، معلم و دبیر داشتم. سال اول راهنمایی قوچان بودم. دوم راهنمایی پدرم مأمور شد که برود جنوب. خب، آن موقع اوج جنگ تحمیلی بود. سال 1361 رفتیم جنوب و ساکن اهواز بودیم. دوباره سال 62 برگشتیم مشهد. یعنی هریک از کلاسهای دوره راهنمایی را در یک شهر گذراندم. همهاش برایم جالب بود. اهواز برایم خیلی زیبا و خاطرهانگیز است؛به خاطر اینکه فکر میکنم مصادف بود با دوره جنگ تحمیلی و واقعاً حس همبستگی فضای آن موقع را زیبا میکرد.
رهآورد این گشت و گذارها در شخصیت و منش شما چه تأثیری داشت؟
نخستین چیزی که در من تأثیر گذاشت این بود که واقعاً به جایی که هستم، خیلی دلبستگیِ خاصی ندارم. نه اینکه بیاحساس باشم. بلکه احساس میکنم خیلی راحت میتوانم از جایی دلم بکنم. البته به این امید که جای جدید، تجربیات جدید و نو برایم داشته باشد که فکر میکنم این جنبه آن خیلی خوب است.
به نظر میرسد شما دریایی هستید که پس از پشت سرگذاشتن یک توفان، به آرامش رسیده است. توفان از این جهت که در واقع کودکی و نوجوانی شما خیلی با تب و تاب همراه بوده؛ تب و تاب به لحاظ رفتاری. به نظر میآید کودکی بسیار شلوغ و پرجنب و جوشی داشتهاید.
یک جورهایی درست است و یک جورهایی هم نه. مثلاً شیطنتهایی داشتهام اما همیشه بدون اینکه بخواهم تعارف کنم دنبال یادگیری بودم. خیلی روی یادگرفتن تأکید داشتم. شاید باورتان نشود، برعکسِ خیلی از بچههای دیگر، سه ماه تعطیل برایم دردسر بوده است.
منظورم از شیطنت، با سنگ شیشه شکستن نیست.
البته چنین کارهایی را هم میکردیم. اصلاً ملغمهای عجیب بود و شیطنت، همه جورهاش وجود داشت. اگر هم گفتم سه ماه تعطیل برایم دردسر بود، به این معنا نیست که خیلی درسخوان بودم. اتفاقاً چندان درسخوان نبودم. درس و کلاس را دوست داشتم. محیط کلاس را دوست داشتن به خاطر این نبود که بروم آنجا و درس بخوانم. همین که بچهها بودند؛ بگو و بخند بود و خوش میگذشت.
برای درس خواندن، خانوادهتان چقدر تشویقتان میکرد؟
سؤال خوبی پرسیدید! راستش پدر من بسیار علاقه داشت که ما خیلی درسخوان باشیم.
تحصیلات پدرتان در چه حدی بود؟
پدرم افسر پلیس راه بود و معادل لیسانس محسوب میشد. ایشان خیلی خیلی علاقه داشت که ما سطوح عالی درس را طی کنیم. اما تعارضی بین ما وجود داشت. با وجود اینکه خیلی یادگیری را دوست داشتم. آن درسهای کلاسیک مدرسه گاهی آزارم میداد. مثلاً دوست نداشتم جغرافیا یاد بگیرم. ولی در کنارش خیلی دوست داشتم جبر یاد بگیرم. برای مثال خیلی علوم اجتماعی به دلم نمیچسبید یا تاریخ را دوست نداشتم. ولی بعدها به آنها هم علاقه پیدا کردم. به هر حال، این چیزی که فرمودید چقدر تشویق میشدم از طرف پدرم، مشخصاً باید بگویم خیلی از من حمایت میکرد و دوست داشت حتماً درس بخوانم.
زمانی که شما شروع به رمانخوانی کردید حدوداً چند سالتان بود؟
حدود دوازده، سیزده سالم بود. البته، بچه که بودم کتاب کودک و کیهان بچهها میخواندم. بعد، خیلی زود کتابهای بزرگسال را دست گرفتم. رمان کلیدر را پانزده ساله بودم که خواندم. گاهی سه رمان با هم دستم بود. مثلاً فرض کنید یک شب، سه چهار صفحه از یک رمان را میخواندم و سه، چهار صفحه از رمان دیگر را میگذاشتم برای شب بعد...
ـ رشته تحصیلیای که انتخاب کردید چه بود؟
از کوچکی به علوم تجربی خیلی علاقه داشتم. زیستشناسی، شیمی و فیزیک را بسیار دوست داشتم.
باتوجه به علاقهمندیتان به رمان و داستان، چه شد که رشته تقریباً متفاوتی را برای تحصیل انتخاب کردید؟
دغدغه اصلیام، علم بود. اگر رمان و داستان میخواندم، یک جور بازکردن فضای ذهنی بود. داستان به من کمک میکرد فضای ذهنیام را باز کنم. شما هر کاری میکنید و هر رشتهای که دارید وظیفهتان است که چند رمان هم بخوانید، چون کمک میکند ذهن باز شود. به هرحال دغدغه اصلیام علم بوده و همچنان هم علم است.
در ارتباط با این علاقه در زمان کودکی، تحت تأثیر کنجکاوی، دست به تجربههای کمی تا قسمتی شیطنتآمیز هم میزدید؟ مثلاً شکم قورباغهای را پاره کنید یا بال ملخی را بکنید و...
دوازده، سیزده سالم بود که پدرم را عاصی کردم تا برایم میکروسکوپ بخرد؛ میکروسکوپی که سال 61 هزار تومان قیمتش بود و اگر بخواهیم با حالا مقایسه کنیم، شاید قیمتش پانصد هزار تومان باشد. واقعاً شرمنده پدرم هستم که در آن اوضاع مجبورش کردم یک میکروسکوپ بخرد که سالها با آن سرگرم بودم. کمی که سنم بالاتر رفت، پس از آن وقتی بزرگتر شدم، بخشی از پول توجیبیام را که صرف خرید کتاب میشد، به خرید تجهیزات آزمایشگاهی اختصاص دادم. فکر میکنم چهارده، پانزده سالم بود که یک آزمایشگاه کامل شیمی در حیاط خانه برپا کردم. البته همه را عاصی کرده بودم از این بابت. پس از آن سالها وارد دبیرستان شدم. تب کنکور آن سالها خیلی بالا بود. پدرم علاقه داشت پزشک شوم و من در رشته شیمی دانشگاه مشهد پذیرفته شدم. درست سال اولی که وارد دانشگاه شدم، چون ما جاگیر شده بودیم و کوچ از یک شهر به شهر دیگر تمام شده بود، پدرم بازنشسته شد و ما ساکن مشهد شدیم. فرصتی پیدا کردم که به کلاس زبان بروم و زبان انگلیسی را خیلی جدی پیگیری کردم. با استادانم ارتباطی خوبی داشتم. خصوصاً با سه، چهار استاد خیلی ارتباط خوبی داشتم که آنها کتابهای شیمی را ترجمه میکردند. همین آشنایی باعث شد ترجمه کتاب را شروع کنم. بیست و سه سالم بود که اولین کتابم را با همکاری استادانم منتشر کردم.
ابراهیم عامل محرابی پس از مدتها، در عرصه ترجمه به نوعی ثبات رسیده و تا امروز ترجمه بیش از چهل کتاب دانشگاهی را در کارنامهاش دارد. علاوه بر این ویراستاری بخش انگلیسی یک نشریه علمی ـ تخصصی را هم برعهده دارید و در کنار آن، هفتهای یک روز به تدریس مشغولید. در این چارچوب، گفتوگو را مشخصاً با این سوال پی میگیریم که چه عاملی کتابهای دانشگاهی را از سایر کتابها متمایز میکند؟
مرز مشخص و معینی بین کتابهای دانشگاهی و سایر کتابها وجود ندارد، جز اینکه در یک چشمانداز کلی محتوای اینگونه کتابها در دورههای درسی دانشگاهی تدریس میشوند. براین اساس، حتی کتابهایی مثل گلستان سعدی که در رشته زبان و ادبیات فارسی تدریس میشوند، کتابهای دانشگاهی به شمار میروند؛ هرچند نویسندگان این کتابها هنگام نوشتن آنها احتمالاً هرگز چنین تصوری در ذهن نداشتهاند. به هر حال، دست کم در زمینههای فنی و علوم پایه که بیشتر در آنها کار کردهام، میتوانم بگویم این کتابها شامل یک سری واقعیتهای علمی است که تقریباً تمام محافل علمی درباره آنها اتفاق نظر دارند و آزمایشها و تجربیات علمی فراوانی از محتوای آنها پشتیبانی میکنند. نویسندگان این کتابها عمدتاً استادان دانشگاه هستند که حاصل سالها تجربهشان را در زمینه تدریس و پژوهش در اختیار دانشجویان و علاقهمندان علوم میگذارند و البته مثل خیلی از فعالیتهای دیگر در دنیای امروز بسیاری از این کتابها الان نتیجه کار تیمی چندین نویسنده هستند که همین مسأله تا حد زیادی کتابهای دانشگاهی را از سایر کتابها متمایز میکند.
با این دقت، آیا ترجمه کتابهای دانشگاهی با سایر کتابها تفاوت ماهوی دارد؟
ترجمه کتابهای دانشگاهی، تفاوت زیادی با ترجمه سایر کتابها ندارد، جز اینکه در این نوع ترجمه، وفاداری به متن بسیار اهمیت دارد. منظورم این نیست که در ترجمه کتابهای غیردانشگاهی وفاداری به متن اصلی ضرورت ندارد. اما شما به عنوان مترجم در آن کتابها گاهی به خودتان اجازه میدهید که برای انتقال حس خاصی که منظور نویسنده بوده، جمله یا حتی پاراگرافی را به گونهای دیگر بیان کنید. ولی این چیزی است که در ترجمه کتاب دانشگاهی و اصولا در ترجمهای که با انتقال اطلاعات و آگاهی سروکار دارد، امکانپذیر نیست. برای بیان واقعیتهای علمی، کمو بیش یک راه وجود دارد و شما به عنوان مترجم باید آن را به سلیسترین و واضحترین وجه ممکن بیان کنید. درست نقطه مقابل ترجمه شعر که در آن مترجم خودش باید شاعر باشد، در ترجمه متون علمی و به طور کلی در ترجمههایی که با مقوله اطلاعرسانی در ارتباط هستند، مترجم تحت هیچ شرایطی نمیتواند نظر خودش را وارد مطلب ترجمه شده کند. به بیان دیگر، ترجمه آزاد درباره کتابهای دانشگاهی، محلی از اعراب ندارد. این را هم اضافه کنم که مترجم ضمن در نظر داشتن این نکته کلیدی، نباید ساختار زبان فارسی را فدای این وفاداری کند. در واقع، هیچ تضادی وجود ندارد؛ باید به محتوا وفادار بود و در عین حال ساختارها، واژگان و دستور فارسی را هم محترم شمرد. ترجمه باید طوری باشد که وقتی خواننده آن را میخواند، بلافاصله به ترجمه بودن آن پی ببرد؛ گو اینکه، الان ترجمههای موجود چنان تأثیر ویرانگری بر زبان معاصر داشتهاند که حتی تراوشهای ذهنیِ عده زیادی فارسیزبان در نگاه نخست، در ترجمههایی از زبانهای بیگانه به نظر میرسند! همانطور که در آغاز هم عرض کردم، ترجمه کتابهای دانشگاهی، تفاوت زیادی با ترجمه سایر کتابها ندارد و مطالبی که گفته شد، کم و بیش درباره تمامی متون صدق میکند.
کمی درباره فرایند ترجمه کتابهای دانشگاهی بگویید.
ابتداییترین مرحله، انتخاب کتاب مناسب است. در اینجا تفاوت ظریفی وجود دارد که اشاره به آن خالی از لطف نیست. اگر مترجم کتابهای غیر دانشگاهی هستید و مثلاً میخواهید رمان فانتزی ترجمه کنید، خیلی حق انتخاب ندارید. منظورم از نظر تنوع کتابهای موجود نیست. اگر کتاب هریپاتر را پیش رو دارید، این کتاب به نوعی منحصر به فرد است. یعنی هری پاتر از مولف «الف» و کتاب هری پاتر از مولف «ب» ندارید که بگویید مثلاً کتاب «الف» از «ب» بهتر است. اما در زمینه کتابهای دانشگاهی و به ویژه در سطوح بنیادیتر علوم (مثلاً شیمی عمومی، فیزیک پایه، حساب دیفرانسیل و انتگرال، طبقهبندی گیاهان و ...) مطالبی که تدریس میشوند، کم و بیش یکسان هستند. بنابراین، اگر برای مثال بخواهید کتابی در زمینه شیمی عمومی ترجمه کنید، محتوای کتابهای موجود، کم و بیش یکسان هستند و دانشجویانی که دورهای را در شیمی عمومی میگذرانند، نه در سرتاسر ایران، بلکه کم و بیش در سرتاسر جهان پس از پایان این دوره، اطلاعات مشابهی را فرا گرفتهاند. بنابراین نکتهای که این گزینهها را از هم متمایز میکند در وهله اول ارائه مباحث علمی به شیوهای روان و واضح و همچنین، ارائه مثالها و کاربردهایی از آن مباحث و مفاهیم در زندگی روزمره است. موارد دیگر مثل همخوانی نسبی مطالب کتاب با وضعیت بومی در انتخاب کتاب دخیل هستند.
در این پروسه جنابعالی به چه شیوهای عمل میکنید؟
در ترجمه کتابهای دانشگاهی سعی میکنم با دیگران همکاری کنم. منظورم از دیگران، استادان دانشگاهی است که در زمینه رشته درسی آن کتاب صاحب نظر هستند. به این ترتیب، میتوانم اطمینان حاصل کنم که اشتباهات احتمالی در انتقال مفاهیم، به حداقل ممکن میرسد.
در این روند، چه مشکلاتی پیش روی مولفان یا مترجمان این کتابها وجود دارد؟
استادان دانشگاهها در ایران به ندرت به طور حرفهای به تألیف یا حتی ترجمه کتاب روی میآورند. دلیل آن هم روشن است. مدت زمانی که استاد ممکن است صرف تألیف یا ترجمه کتاب کند میتواند به تدریس یا نوشتن مقالات علمی اختصاص دهد که درآمد مالی آن به مراتب بیشتر است. صرفاً زمانی توجه استاد به ترجمه کتاب جلب میشود که بحث گروه و پایه دانشگاهی مطرح باشد. در این صورت، کتابی را به فراخور رشتهاش انتخاب میکند و به ترجمه آن مشغول میشود. او حتی اگر به زبان اصلی کتاب تسلط کامل نداشته باشد، به واسطه تسلط نسبی بر مطالب علمی آن، میتواند کتاب را به زبان فارسی ترجمه کند. در عین حال، چون ترجمه را به صورت حرفهای دنبال نمیکند، نتیجه کار چندان دلچسب نخواهد بود. مشکل دیگر، استفاده از واژههای تخصصی است؛ در اغلب کتابها معادلهایی به کار میرود که یا به درستی در برگیرنده معنای واژه به کار رفته در متن نیستند یا اینکه مترجمان در انتخاب واژهها اعمال سلیقه میکنند؛ به طورکلی دانشجو در یک کتاب مفهومی علمی را با یک معادل و در کتابی دیگر، همان مفهوم را با معادلی دیگر مطالعه میکند که بدون شک این چندگانگی در انتخاب معادل برای یک مفهوم یکسان، دانشجو را با مشکل مواجه میکند. از طرف دیگر، عدهای از استادان و مترجمان ـ نمیدانم چرا ـ معتقدند که اصطلاحات علمی را نباید ترجمه کرد و باید آنها را همانطور که هست از زبان اصلی در کتابها آورد.
شما به چه شیوه عمل میکنید؟
اگر عزمی برای برطرف کردن این مشکل وجود داشته باشد، کارچندان دشواری نیست. کافی است فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این زمینه فعالتر عمل کند و ویراستارانی را آموزش دهد و ناشران دانشگاهی ملزم شوند پیش از انتشار کتاب، آن را به لحاظ استفاده درست و یکنواخت از واژگان تخصصی برگزیده فرهنگستان به تأیید یکی از این ویراستاران برسانند. اگر به این موضوع جدیتر رسیدگی شود و نظارتهای کیفی وجود داشته باشد، بر کیفیت کتابها افزوده میشود و امکان ورود افراد غیرحرفهای هم به این حیطه وجود نخواهد داشت. این مهم باعث میشود کسانی که واقعاً به زیر و بم کار آشنا هستند، در این زمینه فعالیت کنند. در این صورت، شاهد ترجمه همزمان یک کتاب از چند مترجم نخواهیم بود. به لحاظ مادی هم، وضعیت بهتری برای ترجمه فراهم میشود و استادانی که واقعاً علاقهمند به فعالیت در این زمینه هستند، بدون شک وارد گود خواهند شد.
اگر اجازه بدهید و آمادگی داشته باشید، طبق روال همه پروندههایی که تاکنون داشتهایم برویم سراغ به اصطلاح «صندلی داغ!»
موافقم.
شیمی؟
شیمی عشق من است.
عشق؟
غیر قابل تعریف.
زبان؟
دریچهای به دنیای نو.
ابراهیم عامل محرابی؟
خودم.
رمان نوجوان؟
فعلاً چیزی برای گفتن ندارم.
کوچ؟
سخت است.
ترجمه؟
حرفهام.
شب؟
زمان خوبی برای ترجمه.
کنجکاوی؟
همه زندگیام.
ترافیک؟
گوش سپردن به موسیقی.
میکروسکوپ؟
دنیای بینهایت کوچکها.
کامپیوتر؟
ابزار.
فیزیولوژی؟
در یک جمله نمیتوانم بگویم.
عینک مطالعه؟
مادربزرگ.
گوشی موبایل؟
وقتگیر.
ضبط خبرنگاری؟
خارج از رده.
خبرنگار؟
دوستداشتنی.
استاد؟
یادگرفتن.
سوالی که هیچوقت از شما پرسیده نشد؟
چه چیزی را دوست داری؟
برخی آثار
1ـ مقدمهای بر برنامهنویسی بیسیک در شیمی / 1373 (همراه با دکتر مجید هروی و دکتر مهدی بکاولی) انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
2ـ شیمی عمومی و موجود زنده/ 1381 (با همکاری دکتر مجید هروی و دکتر مهدی بکاولی)/ انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
3ـ راهنمای شیمی عمومی موررتیمر (جلد اول)/ 1374(با علیرضا کوشکی)/ نشر ژرف
4ـ شیمی آلی آزمایشگاهی /1375/ با دکتر برهمن موثق، دکتر مجید هروی و دکتر مهدی بکاولی)/ انتشارات دانشگاه رازی کرمانشاه
5ـ راهنمای شیمی عمومی مورتیمر (جلد دوم)/ 1376 (با مریم باقری)/ نشر ژرف
6ـ برنامهنویسی به زبان جاوا/ 1378 (با مهندس جعفرنژاد قمی) انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
7ـ طراحی الگوریتمها / 1379 (با مهندس جعفرنژاد قمی)/ انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
8ـ ساختار فایلها / 1380 (با مهندس جعفرنژاد قمی) نشر دانش نگار
9ـ راهنمای پیشرفته Windows Me/ 1380/ نشر نیکا
10ـ آموزش گام به گام Windows XP / 1381/ نشر نیکا
11ـ مهندسی نرمافزار/ 1381 (با مهندس جعفرنژاد قمی)/ نشر دانشنگار
12ـ ترفندهایی برای افزایش ترافیک صفحه وب/ 1381/ انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
13ـ کارآفرینی معاصر/ 1383/ دانشگاه فردوسی مشهد
14ـ نفوذگری در شبکه و روشهای مقابله 1383 (با مهندس جعفرنژاد قمی)/ نشر علوم پایه
15ـ کامپیوتر در شیمی/ 1383 (با دکتر مصطفی قلیزاده)/ دانشگاه پیام نور
16ـ آموزش گام به گام Windows vista / 1386/ نشر ترجمان خرد
17ـ مبانی فیزیک (الکتریسته و مغناطیس) (هالیدی) 1386/ نشر دانش نگار
18ـ تشریح مسائل مبانی فیزیک (الکتریسته و مغناطیس) (هالیدی) / 1386/ نشر دانش نگار
19ـ حساب دیفرانسیل و انتگرال (توماس)/ 1387/ نشر دانشنگار
20ـ شیمی آلی پیشرفته (کتاب اول) (کری ـ ساندبرگ) / 1387/ انتشارات دانشنگار و نشر ترجمان خرد
21ـ معادلات دیفرانسیل (سیمونز)/ 1388/ نشر دانش نگار
22ـ شیمی آلی پیشرفته (کتاب دوم) (کری ـ ساندبرگ)/ 1389/ انتشارات دانش نگار و نشر ترجمان خرد
23ـ تشریح مسائل حساب دیفرانسیل و انتگرال (توماس) / 1387/ نشر دانشنگار
24ـ شیمی فیزیک (لواین)/ 1388/ انتشارات دانشنگار و نشر ترجمان خرد
25ـ تشریح مسائل شیمی فیزیک (لواین)/ 1388/ انتشارات دانش نگار و نشر ترجمان خرد
26ـ شیمی هتروسیکلی (جول ـ میلز)/ 1391/ انتشارات دانشنگار
نظر شما