سه‌شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۲
سفر به ایران و جزیره‌ای در نیمروز

دیروز سالروز تولد نویسنده شهیر آرژانتینی خولیو کورتاسار بود؛نویسنده ای که نخستین رمانش را در 9 سالگی نوشت و یکی از اصلی ترین نمایندگان جنبش بوم آمریکای لاتین بود./

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از موسسه فرهنگی لئون، خولیو کورتاسار خالق واژه کرونوپیو سال 1914 در بلژیک به دنیا آمد. نویسنده رویاها و رویاپرداز دنیاها، دیروز 99 ساله شد. تنها چند ماه قبل از گذشت نیم قرن از انتشار رمان معروف «لی لی». 

خورخه لوئیس فلورس با تخلص «امید» نامه‌ای را به مناسبت نودونهمین سالروز تولد کورتاسار به او نوشته است :

خولیوی عزیز
«شروع به نوشتن که می کنی، کاغذی که بر می داری ، همه چیز سکوت می کند.کتابها و مجسمه های نیم تنه در قفسه ات، تئودور آدورنو(نام گربه کورتاسار) در کنار پنجره، خورخن هابرماس(نام قناری کورتاسار) در قفسش، همه برگه هایی که روی زمین پخش و پلاست،  مدادها، پیکره ها و ... همه و همه سکوت اختیار می کنند. اتاق، غرق در دریاچه ای پنبه ای است و سکوت نرم و عمیق با نور ملایم چراغ و صدای سوختن سیگارت همراه شده است.شاید کمی بعد ساچمو و چارلی پارکز را هم به این جمع صمیمی راه بدهی!

بالاخره بر ماشین بی نظیر قلمت می نشینی و نبوغ و خلاقیتت شروع به حرکت می کند.کاغذها را نشانه می گیری و نمادها و نشانه ها را بی وقفه پرتاب می کنی.ایده های رها و بی قید و بندت از شیارهای پیشانی ات، از شکاف دهانت، از آبی تهدید کننده چشمانت و از دود خاکستری و غلیظ سیگارت بیرون می زند.اشکال و ابعاد شکل می گیرند و در هوای باروری که همیشه مانند هاله ای دور سر بی پروایت را احاطه می کند کامل می شوند.
هر گاه ضرب آهنگی از تو رخصت می طلبد ، تو به راحتی جواز تاخیرش را صادر می کنی و با حفظ درایت و توجه تمام و بعد از لحظاتی چند به یکباره با صدایی مجلل و باشکوه بر روی کاغذ می نگاری اش.
در نامه ای که برای چه گوارا نوشتی، نثری سبک را با آهنگی بدیع و کلماتی که دوباره کشف و بازگردانده شدند خلق کردی. کاغذهای رویایی تو با گامهای چشم روشن می شوند و با کلمات پرمعنای تو که در گوشه گوشه اتاقها و اذها ن همه کسانی که تو را می خوانند نشسته، اوج می گیرد.

به من بگو خولیو..به من بگو که چه کسی این آتش بی صدایی را که در من ایجاد کرده ای درمان خواهد کرد؟  شعله  بی صدایی که هرلحظه درخشانتر می شود و با نوازش نگاه من بر دفتر و یادداشت ها می خزد. آتشی که «پاریس» نام دارد...«بوئنوس آیرس» نام دارد..«ماگا» نام دارد...«تو» نام دارد.

چه کسی مرا از این آتش که همه آتشهای دنیا را در بر دارد نجات خواهد داد؟ از این واژه هایی که تمام واژه های عالم است.این داستانهایی که مابقی داستانهای دنیا را کنار می زند و با جنبشی با نام«بوم» که جان تازه ای به واقعیت و رویا می دهد.

چه کسی می تواند این تخطی جسورانه از قانون را از ذهن من پاک کند؟ این جرات کشنده، این جاز ادبی ، این حرفهایی که از یک گودال عمیق ، بوم نقاشی را تکه تکه می کند. این اجسامی که بدون هیچ اجازه ای سلولها و قفلها را باز می کنند.این روایت سرکش که سرشار از حاشیه هاست ...

خولیو، از زمانی که تو برای شکل و عمق دادن به رویا ها شروع به موشکافی آنها کردی،واژه های تو یکی پس از دیگری بدون هیچ اشتباهی جاده ای را که چشمهای سردرگم من پیگیر آن است ردیابی کرده اند.جهشی پس از جهشی دیگر، جاده این آسمانی که تو برای ما باز کرده ای...آسمانی از خودت که آن را با بهشتهای زیادی شکل داده ای، بهشتهایی که تصمیم گرفتی به خاطر ما آنها را بر کاغذ فرود آوردی.

خولیوی عزیز، ای کرونوپیوی با اقتدار و بزرگ، این امید حقیر تو را در زادروزت و همیشه در روحش برای همه نبوغت سپاس می گوید.»

خولیو کورتاسار با نام اصلی ژولز فلورنسیو کورتاسار در بلژیک متولد شد.وی زندگی در کشورهایی چون فرانسه، بلژیک، اسپانیا و آرژانتین را تجربه کرد و در طول زندگی اش از کشور های ایران، کوبا و ویتنام نیز دیدن کرد.نام این نویسنده درکنار مارکز، یوسا و فوئنتس به عنوان اعضای اصلی جنبش بوم آمریکای لاتین مطرح است که باعث مطرح تر شدن هرچه بیشتر نویسندگان آمریکای لاتین در سطح جهان و گسترش چاپ کتاب در این منطقه از دنیا شد.

خولیو کورتاسار خالق آثار زیادی در زمینه شعر، داستان، رمان و نمایشنامه بوده است.رمان وی با نام «لی لی» که در سال 1963 منتشر شد از مهمترین و تاثیر گذارترین رمانهای تاریخ بوده است و بسیاری از منتقدان معتقدند که همه نویسندگان دهه های شصت و هفتاد قرن بیستم میلادی به نوعی از آن تاثیر پذیرفته اند.همچنین کتاب «داستانهای زمزمه نگار ها وباورها» در لیست آثار برگزیده ادبی قرن بیستم قرار دارد.

ایده داستان«جزیره ای در نیمروز» زمانی بروز می کند که وی از سفر ایران باز می گشت و در هواپیما، درست در نیمروز از فراز جزیره ای می گذرد که وی را مجذوب می کند و به گفته نویسنده، از یک تجربه زنده این داستان متولد می شود. او افزون بر نویسندگی، برای یونسکو هم کار ترجمه انجام می داد و داستان رابینسون کروزوئه را به اسپانیایی برگرداند.

پابلو نرودا ، شاعر شهیر شیلیایی درمورد کورتاسار گفته است:
« هر کس کارهای کورتاسار را نخواند بدبخت است. نخواندن قصه‌‏های او بیماری نامرئی خطرناکی است که به موقع خود می‏ تواند پی آمدهای  وحشتناکی به بار آورد. مثل اینکه کسی هیچ‏ وقت هلو را نچشیده باشد. چنین کسی کم ‏کم غمگین و غمگین ‏تر، و به طور چشم افسایی رنگ پریده می‏ شود، و شاید به تدریج موهایش بریزد.»

گابریل گارسیا مارکز، نویسنده توانمند کلمبیایی نیز با اشاره به خاطراتی که با کورتاسار داشته در مورد او گفته است:
«خاطراتی که من با کورتاسار داشتم افراط شخصیتی او را بر من آشکار کرد.در خلوت ، فصاحتش، فضل و دانش درخورش، حافظه میلیمتری اش، طنز ویران کننده اش و هر چیز دیگر که از او یک روشنفکر بزرگ به معنای قدیمی کلمه می ساخت، فریبنده بود و در جمع ، با وجود نفرت از اجرا و سرگرم کردن مردم، شنوندگان خود را با حضوری غیر قابل اجتناب که عاملی فوق طبیعی در آن وجود داشت، صمیمی و در عین حال ناآشناتسخیر می‎کرد. در هر دو مورد احساس می کنم او جذاب‎ترین آدمی است که در عمرم دیده‎ام.من با خواندن نخستین مجموعه داستان کوتاه کورتاسار با نام «حیوانات» تازه فهمیدم که او همان نویسنده ای‌است که من دلم می خواست بشوم.

همچنین به عقیده النا پانیاتوسکا، نویسنده مکزیکی ، خولیو کورتاسار محبوب ترین نویسنده قاره آمریکاست.

کارلوس فوئنتس هم درباره کورتاسار گفته است: کورتاسار از چیزی فراتر از فکر نو یا تجربه‏ ای تازه سخن می ‏گفت. از طبیعت سراپا شاد و تازۀ هر لحظه، ازخاطره، تخیل مردان و زنان.
در آرژانتین یک مدرسه، یک کتابخانه عمومی و یک میدان را به نام کورتاسار نامگذاری کرده اند. همچنین میدان کوچکی در پاریس به نام اوست. در کشور کوبا نیز هرسال جایزه ای با عنوان داستان اسپانیایی آمریکایی خولیو کورتاسار به ارزش پانصدهزار دلار و با حضور نویسندگان بین المللی اهدا می شود.

دولت آرژانتین قرار است سال آینده همزمان با یکصدمین سال تولد این نویسنده  با برگزاری نمایشگاهها و رویداد های ادبی گرامی دارد و این سال را به نام خولیو کورتاسار نامگذاری کند.

این نویسنده فکور و پرانرژی که به قول مادرش در کودکی به دلیل مریض احوال بودن بیشتر اوقاتش را در تختخواب بود و بعدها به یک نویسنده بزرگ تبدیل شد در مورد نویسندگی و ادبیات گفته است: آینده كتابهای من یا دیگران كوچكترین دلواپسی من است... نویسنده واقعی كسی است كه وقتی می نویسد، كمان را تا ته می كشد و سپس آن را به میخ آویزان می كند تا برود با دوستانش چیزی بنوشد. تیر درست به سمت هواست، به هدف اصابت خواهد كرد یا نه؟ تنها احمقها می توانند ادعای تصحیح مسیر تیر را بكنند یا در حالی كه از زاویه جاودانگی آن را می پایند، پشت سرش بدوند تا چند تا هل كوچولوی تكمیلی به آن بدهند.

خولیو کورتاسار سال 1984 ، دو سال پس از فوت همسر سومش و بر اثر سرطان بدرود حیات گفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها