چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
پیانیست (مجموعه داستان)

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

پیش از نیمه‌شب

بیرون، در خیابان، تاریکی محض حاکم بود و به ندرت چراغ‌های یک ماشین خودی نشان می‌داد. نلی زاکس دستمال را درون سطل آب خیس کرد و آخرین لکه‌های کچاپ را از روی پیشخوان ساندویچ‌فروشی پاک کرد. کارش با میزها تمام شده بود، کف زمین هم برق می‌زد. دقایق کوتاهی پیش از نیمه شب بود و پایان کارش نزدیک. پاهایش درد می‌کرد و عضلات کمرش گرفته بود.
از ظهر تا حالا سوسیس، استیک و سیب‌زمینی سرخ کرده بود. و مثل همیشه هر سه روز یک بار باید نظافت می‌کرد. نلی در آغاز بیست سالگی بود و می‌دانست که باید شغل جدیدی جست‌وجو کند. ناگهان او دست از کار کشید. در خیابان چراغ‌های ماشینی آهسته نزدیک شد. اتومبیلی در پارکینگ ساندویچ‌فروشی توقف کرد... حالا باید در این نیمه شب، یک مشتری گرسنه را هم دست به سر می‌کرد.
نلی دید که چه کسی از ماشین پیاده شد. مردی که از هرکسی که می‌شناخت ناخوشایندتر بود: یوهان کتس، صاحب آن‌جا و چهار ساندویچ‌فروشی دیگر شهر. مردی سنگین وزن و خشن، که خیلی دوست داشت به زیر دستانش پرخاش کند و تا آنجا که می‌شد به آن‌ها کم حقوق بدهد.

صفحه73/ پیانیست (مجموعه داستان)/ کارستن کلمان، ولف برومل/ ترجمه ناصر زاهدی/ انتشارات جهان کتاب/ چاپ اول/ سال 1392/ 130 صفحه/ 6000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها