به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، بایرامی در نشست «عصر تجربه» که عصر دیروز، ششم مرداد، در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد، با بیان اینکه صراحت لهجه به ویژه در کتاب «آتش به اختیار» او به وضوح دیده میشود، اظهار کرد: این کتاب روایت آدمهای سرگردان در پایان جنگ است. در این اثر شخصیتهایی مانند حمید و مسلم هر کدام دنیای خاص خود را دارند و حمید یکی از قهرمانهای این داستان، دارای عقایدی است که شاید بعدها ما به آن برسیم.
وی افزود: این کتاب از موهبت این صراحت لهجه بینصیب نماند، ولی با وجود برخی اعتراضها قرار شد دو صفحه آن در تجدید چاپ اصلاح شود.
پایان باز باید با اوج تمام شود
بایرامی در این نشست در پاسخ به سوالی مبنی بر وجوه تفاوت پایان باز داستانهای پستمدرن و مدرن گفت: داستانهای مدرن و پست مدرن هر کدام تعریف ویژه خود را دارند و هر داستانی میتواند پایان باز داشته باشد و این داستانها شرایط بهتری برای داشتن پایان باز دارند؛ به شرطی که آن پایان نقطه اوج باشد و اجازه تفسیر و تعبیر متفاوتی را به مخاطب بدهد.
وی با بیان اینکه این تفسیرها نباید خلاف جهت و متفاوت از مقصد نویسنده باشند، اظهار کرد: مخاطب باید بعد از پایان داستان، به تفسیری نزدیک به آنچه که مقصد نویسنده است، برسد و دچار انحراف از در نتیجهگیری نشود.
نویسنده «شاهینها و بشکه باروت» با تاکید بر اینکه داستانهای رئال هم میتوانند پایان باز داشته باشند، اظهار کرد: گاهی داستانها با اعمال نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به پایانی باز میرسند. در مجموع پایان باز به معنای راحتطلبی و یا کار نکردن نویسنده نیست. داستان باید در اوج تمام شود تا بتواند مخاطب را با خود همراه کند.
بایرامی در پاسخ به سوالی دیگر درباره شیوه استفاده از فن پایان باز در ادبیات داستانی و همراه کردن مخاطب با داستان گفت: به عنوان مثال، قصه «بعد از کشتار» داستان سمبلیک گرگی است که در اواخر عمرش توانایی شکار را از دست میدهد و یک روز از دریچه آغلی برای خوردن گوسفندان یک گله طمع میکند و موفق میشود شهوت خوردن خود را سیراب کند اما گلهدار، بعد از متوجهشدن، زنگوله بز گله را در گردن گرگ میاندازد.
وی افزود: در این داستان که برگرفته از یک تجربه واقعی است، داستان رها نمیشود و با وجود داشتن پایان باز، باز هم مخاطب از منظور اصلی نویسنده منحرف نمیشود و به عاقبت بدتر از مرگ گرگ، که نزدیکشدن به هر طعمهای با صدای زنگوله است، پی میبرد.
داستاننویسی، گلخانهای شده است
بایرامی درباره تاثیرپذیری در حوزه نویسندگی و الهام گرفتن از آثار نویسندگان دیگر گفت: تاثیرپذیری در سنین پایین به شدت بیشتر است، اما اکنون در این سن احساس میکنم لذتی از خواندن آثاری که این روزها نوشته ننمیبرم زیرا داستاننویسی این روزها گلخانهای شده و اغلب بدون عنصر تجربه شکل میگیرد.
وی اضافه کرد: در گذشته از گروهی از نویسندگان و آثارشان بسیار تاثیرپذیر بودم. مثلا رمان «ابله» داستایوسکی را که اشاره به آدمهایی دارد که در شرایط مشابه، رفتارهای متفاوتی از خود نشان میدهند یا آثار علیاشرف درویشیان و صمد بهرنگی را بسیار دوست داشتم
نویسنده کتاب« مردگان باغ سبز» افزود: در سن 16 سالگی کتاب «دن آرام» نوشته میخائیل شولوخوف را خواندم و آرزو داشتم روزی مانند این نویسنده کتاب بنویسم و با توجه به موضوع این کتاب در طول جنگ حسرتم این بود که به کردستان بروم و از جنگ داخلی این منطقه بنویسیم، اما با خواندن آثار نویسندگانی مانند تولستوی هیچگاه به این ا حساس نرسیدم.
بایرامی در ادامه گفت که در بزرگسالی مجذوب آثار سلینجر بوده است
زبان ساده، ضرورت داستاننویسی امروز است
این نویسنده در ادامه این برنامه تاکید کرد که ساده و رواننویسی را به عنوان اصلی مهم در آثارش دنبال میکند و در این باره گفت: توجه به نثر و زبان ساده در داستاننویسی یک اصل است و سختنویسی که این روزها به ویژه در میان داستانهای نوجوانان به چشم میخورد، اظهار فضل نیست. من سعی میکنم از کلمات عربی به طور بسیار محدود استفاده کنم. مثلا کتاب «عزداران بیل» غلامحسین ساعدی به قدری ساده، روان و یکدست نوشته شده که نثر آن کمتر به چشم میآید.
وی در پاسخ به سوال دیگری درباره نقش خلاقیت در آثار نویسندگان گفت: خلاقیت در نویسندگی با ناخود آگاه انسان ارتباط دارد و امری از پیش تعیین شده نیست و شرایط اضطرار گاهی محصولات خوبی دارد.
هنرمند باید به خود وفادار باشد
بایرامی در پاسخ به سوالی دیگری از سوی حاضران درباره رسالت نویسندگان و هنرمندان گفت: نسل ما زمانی تصور می کرد که نوشتن و هنر دردمندی میخواهد و کسی که این ظرفیت را نداشته باشد، هنرمند نیست اما اگر هنرمند به خودش وفادار باشد، این اتفاق خود به خود رخ میدهد.
وی توضیح داد: خلق موقعیتهایی که خودمان زمانی در یک گذرگاه به آن برخورد کردیم، سبب میشود مخاطب تصویری واقعی را از آن موضوع داشته باشد و نویسنده با این تجربه فرد و فردیت خود را همزمان رعایت خواهد کرد.
بایرامی در پاسخ به سوال دیگری درباره خلق توصیفهای بدیع و نحوه تجمیع آن با سادهنویسی اظهار کرد: سادهنویسی و توصیفهای بدیع تا حدودی به تجربه برمیگردد؛ زیرا بسیاری از تجربیات ممکن است برای دیگران رخ دهد اما آنقدر در گفتار تکرار میشود و یا در تخیل نویسنده پرورش پیدا می کند تا شکل پختهای به خود بگیرد و شکل زندگی کردن شود.
راهکارهای سادهنویسی از نگاه بایرامی
وی با بیان اینکه برای سادهنویسی و بیان مقصد بهتر است از حاشیه دور شویم، اظهار کرد: زندگیکردن راه توصیف کردن زیبا و بدیع است، بسیاری وقتها افراد معتقدند آن چه میگویند با آنچه که درک میشود، مطابقت ندارد برای این کار باید بیشترین بار حسی از یک جمله را منتقل کنیم و به حاشیه کشیده نشویم.
این داستاننویس با بیان اینکه شخصیتپردازی نادرست در عالم داستان یک مانع است، اظهار کرد: شخصیتپردازی درست در صورتی که با ایجاد تفاوتهای مختلف مطرح شود، میتواند امکانهایی را برای نویسنده فراهم کند؛ مانند کتاب «جنگ و صلح» تولستوی که شخصیتپردازی بسیار هماهنگ و مناسبی دارد.
دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۵
نظر شما