به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، سومين نشست «عصر تجربه» ، دیروز، 30 تیر، با حضور رضا اميرخانی، نویسنده آثاری مانند «ارمیا»، «ناصر ارمنی»، «من او»، «داستان سیستان»، «نشت نشا»، «بیوتن»، «سرلوحهها»، «نفحات نفت»، «جانستان کابلستان» و «قیدار»، احسان عباسلو (دبیر نشست) و جمعی از علاقهمندان به ادبیات برگزار شد.
امیرخانی در ابتدا تعریفی از «داستان» ارایه داد که به گفته خودش تعریف اصیلی از آن است و با بسیاری از تعاریف معمول تفاوت دارد. وی داستان را آن متنی همراه با تعلیق دانست که مخاطب در حین خواندنش برای اینکه بداند در ادامه چه اتفاقی میافتد مشتاق باشد و نتواند کتاب را به راحتی زمین بگذارد. امیرخانی با بیان این تعریف افزود: برای من عناصری مانند روایت، پیرنگ، شخصیتها و خط داستانی موضوعات فرعی هستند و همواره سعی میکنم داستانی پرکشش بنویسم.
وی افزود: داستان یکی از علوم گزارهای نیست که قابل آموزش باشد. داستاننویسی مهارتی است که باید پرورش داده شود. در نگاه من داستاننویسی مانند رانندگی است. داستاننویس هم مانند راننده میداند این مَرکب را چگونه براند اما ممکن است از اجزای داخلی و چگونگی کارکرد آن اطلاع نداشته باشد.
این نویسنده بعد از بیان این تعریف به سوالات حاضران در نشست درباره تجربههای گوناگونی که تاکنون در نویسندگی به دست آورده سخن گفت. روایت واقعیت در داستان و لزوم پایبندی به واقعیت نخستین موضوعی بود که امیرخانی درباره آن چنین گفت: در داستانهای واقعی و غیرواقعی بخش ذوقی در یک حد مشخص وجود دارد و مواجهه من با واقعیت و فراواقعیت تفاوتی ندارد. نکته مهم عناصر زیباییشناختی است که باید رعایت شود و توصیف صرف واقعیت، متن را به یک مقاله نزدیکتر میکند تا رمان.
وی یکی از عادتهای خود را در نویسندگی «نُت برداری» معرفی کرد و درباره تجربیات خود گفت: نوشتن داستان کار مهمی نیست. بعضیها داستان مینویسند و با استقبال مواجه میشود اما برخی با این شانس مواجه نمیشوند. به هر حال هر نویسندهای بعد از مدتی متوجه میشود که چه شیوههایی به او کمک میکنند. من یاد گرفتهام که اگر ننویسم مطالب زیادی از یادم میرود به همین دلیل است که همیشه نُتبرداری میکنم، هرچند حدود یک درصد مطالبی که تاکنون نوشتهام در نویسندگی به کارم آمده است. نویسندگان زیادی همین کار را میکنند. مثلا نویسنده رمان «پرندگان خارزار» هر فصل از کتاب را با توصیف طلوع و غروب خورشید آغاز کرده و در مصاحبهای گفته بود که از سالها پیش از شروع این کتاب، میدانسته که روزی رمانی با این موضوع مینویسد و از همان زمان توصیفات مختلفی را درباره طلوع و غروب یادداشت کرد. در زمان نوشتن این رمان، او 400 توصیف مختلف از طلوع و غروب در دست داشت که در رمانش آنها را به کار گرفته است.
نویسنده رمان «قیدار» در پاسخ به سوال یکی از حاضران در نشست، سخنانی را درباره پایانبندی داستانها بیان کرد. وی با بیان اینکه هیچ داستان عمیقی وجود ندارد که پایان کاملا بسته داشته باشد، اظهار کرد: داستان زندگی «آناکارنینا» در پایان کتاب کاملا بسته شد؛ داستانی که از انحراف آنا شروع میشود و به مرگش میانجامد اما سرنوشت «ورونسکی»، شخصیت دیگر داستان، در پایان رمان مخاطب را به فکر فرو میبرد و حتی میتوان رمان دیگری درباره او نوشت. من عقیده دارم داستان عمیق اثری است که بتواند سوالات زیادی را در ذهن به وجود بیاورد نه اینکه بکوشد به همه سوالها پاسخ دهد.
امیرخانی خود را نویسندهای شخصیتنویس دانست و گفت: من به شخصیتهای قوی در داستان علاقه دارم و به همین دلیل است که معمولا در خط سیر داستانی ضعیف هستم. برای من درآوردن لحن شخصیت مهمترین بخش در داستان است و تا وقتی که لحن شخصیت را به دست نیاورم نمیتوانم داستان را به خوبی به پیش ببرم. در حالی بسیاری از نویسندگان این گونه نیستند. در رمان «تس» اثر توماس هاردی، مخاطب مدتی بعد از خواندن داستان، چهره «تس» را به یاد میآورد نه لحن او را.
وی ادامه داد: من 20 سال پیش متفاوت از امروز مینوشتم. من در سن چهل سالگی هستم و فکر میکنم تا پایان زندگی فرصت زیادی برای نوشتن رمان ندارم. به همین دلیل وقتی شروع به نوشتن داستان میکنم نمیتوانم به کار دیگری فکر کنم. داستاننویسی اینطور نیست که هر وقت اراده کنی بتوانی بنویسی، پس وقتی شروع میکنی باید بیوقفه ادامه دهی.
تجربهگرایی در نویسندگی موضوع دیگری بود که امیرخانی در ادامه به آن پرداخت و در پاسخ به این سوال که «آیا نویسنده میتواند درباره تجربهای که زیست نکرده بنویسد؟» گفت: من نویسندهای تجربهگرا هستم و نوشتن درباره آنچه تجربه نکردهام برایم سخت است. همواره دنبال تجربههای جدید هستم و عقیده دارم وقتی تجربه یک فرد با عموم مردم متفاوت باشد میتواند آن را در قالب یک رمان بنویسد. احساس همذاتپنداری با شخصیتها هم به نویسنده کمک میکند داستان بهتری خلق کند. فکر میکنم لازم است نویسندهها تا میتوانند کتاب بخوانند و فیلم ببینند با این هدف که داستانی متفاوت از دیگران خلق کنند.
وی درباره مسیری که برای داستاننویس شدن پیموده گفت: زمانی شروع به نوشتن کردم و سال 74 و در سن 22 سالگی، ماحصل آن در حجم یک رمان شد که «ارمیا» نام گرفت. این کتاب را خیلی راحت از سوی یک ناشر غیرحرفهای چاپ کردم اما در آن موقع من یک نویسنده نبودم. «ارمیا» با شمارگان سه هزار نسخه در 6 سال هم به طور کامل فروش نرفت. ناشر به جای حقالتالیف، 300 جلد کتاب به من داد و برای فروش آنها را پیش یک کتابفروش بردم و او گفت فروش کتاب کار توزیعکننده است.
وی ادامه داد: کتاب را پیش معتبرترین پخش کننده کتاب تهران بردم و گفتم «استاد امیرخانی را میشناسی؟ کتاب جدیدش منتشر شده است.» اینطور شد که ناشر قبول کرد کتاب را چاپ کند. در آن زمان کتاب خیلی خوب فروش نرفت، اما در سالهای اخیر که شناخته شدهام همان کتاب بدون تغییر بارها تجدید چاپ شده است.
این نویسنده همچنین زبان فارسی را در معرض انقراض دانست و گفت: در گذشته کشورهای مختلفی به زبان فارسی تکلم میکردند اما امروزه بسیار محدود شده است. سرود ملی پاکستان فقط یک کلمه غیرفارسی دارد، اما اقبال لاهوری امروز در آنجا غریبه است چون دیگر کسی این زبان را نمیشناسد. فارسی در شرایطی زنده میماند که زایا باشد.
امیرخانی با كتاب «اِرميا» جوايزی از جمله «برگزیده جشنواره آثار ۲۰ سال دفاع مقدس» و «تقدیر شده در نخستین دوره جشنواره مهر» و «دومین جشنواره دفاع مقدس» را از آن خود کرده است.
دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۲
نظرات