ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
سزای علم
یه پاکت شیر گذاشت زیر لباسش و از مغازه زد بیرون. از روی بچگی فکر کرد خیلی زرنگه. چند سالی گذشته بود، هرچه دنبال کاسب محل گشت تا پول شیر را حساب کنه، پیدایش نکرد.
بعدها توی جبهه، به دست قطع شدهاش نگاه میکرد و میگفت: «این سزای همون کار منه. تازه این سزای دنیوی اونه».
میگفت: «هرچی به سرمان میآید از نافرمانی ما از خداست و ریشهی نافرمانی هم رعایت نکردن حرام و حلال لقمهها».
احترام به روحانیت
به روحانیت احترام میگذاشت و در برابر آنها خاضع و خاشع بود. وقتی به عالمی میرسید خم شده و دستانش را میبوسدی.
میگفت: «ما هرچه داریم از برکت این علمای شیعه است.»
با اتوبوس
گفت: «با اتوبوس خوبه. با اتوبوس میریم».
میخواستند برند مرخصی، اصفهان.
گفتند: «با اتوبوس؟! توی این گرما».
گفت: «گرما؟!پس این بسیجیها چه کار میکنند؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک، هلاک شدم اینا چی بگند؟
با همون اتوبوس میبرمتون که حالتون جا بیاد. بچههای لشکر هم میبینندمون، کاری داشتند میگند.»
صفحات 20 و 21 و 22/ 5 دقیقه با بهشتیان (1)؛ شهید حسین خرازی(براساس زندگی سردار شهید حسین خرازی) / الهه حاجیحسینی/ انتشارات دارخوین/ چاپ اول/ سال 1392/ 36 صفحه/ 1200 تومان
نظر شما