ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
پوسانیاس: یه چیز دیگه باید بهت بگم سقراط. سعی میکنم بفهمم مردم چه فکری میکنن. باید این کارو بکنم. اگر آتن برگرده به سمت مردمسالاری، اینجا در امان نخواهی بود. به همون اتهام قدیمی که قبلاً یه دفعه علیهت زدن به دیوار محاکمه میشی. و اگر کار به رأی گیری بکشه ممکنه محکوم بشی. پس یه فرد صادق و کودن رو انتخاب کن که توی کلهش بیشتر از من مغز نداشته باشه و بتونه حاکم مطلق اینجا باشه. یکی از دوستای خودتو انتخاب کن.
ممکنه نیاز به محافظت داشته باشی.
سقراط: یه جورایی ازت خوشم میاد کودن. تو خصوصیات دوستداشتنی طبقهی جنایتکارای رک و راست رو داری... ولی دادگاهها از من محافظت میکنن.
پوسانیاس: در این مورد کاملاً جدیام. بذار یکی از دوستاتو اینجا بذارم سرکار و اجازه بده اون برات بیسر و صدا یه چند صباحی چپاول کنه، چون اگر هر مشکلی پیش بیاد، اولین چیزی که لازم میشه پوله.
سقراط: من هرگز پول لازم نداشتهم.
پوسانیاس: پس هرگز به مشکلی برنخوردهیی.
زانتیپه: ما همیشه محتاج پول بودهییم.
سقراط: نه پول دزدی.
صفحه 99/ پابرهنه در آتن/ مکسول اندرسن/ ترجمه بهزاد قادری ـ حسین زمانی مقدم/ نشر قطره/ چاپ اول/ سال 1391/ 198 صفحه/ 6000 تومان
نظر شما