یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۱ - ۱۸:۰۰
اسناد و آراء نشست‌های پژوهشی هنر

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

در یاد عباس بلوکی‌فر 

نامش را مکرر شنیده بودم، چندان که تابلوهایش را اینجا و آنجا دیده بودم، اما خودش را توفیق دیدار نیافته بودم. تا آن صبح پاییزی، برطبق قرارمداری که با هم گذاشته بودیم، به موزه رضا عباسی آمد. روزی سربی‌رنگ و ابری و بارانی، سرو رویش را باران خیس کرده بود.
روبه‌رویم نشست. کیف قهوه‌ای رنگ چرمی‌اش را بغل کرده بود. دستمال یزدی را به آنی از جیب کت قهوه‌ای رنگش بیرون آورد و سر و صورتش را خشک کرد.
چه وقاری داشت؛ مؤدب و متین،‌ چشم در چشم نمی‌‌دوخت. چشم‌هایش نجیب بود و نافذ. معلوم بود، با همه تلاشی که در حفظ خونسردی و خویشتن‌داری از خودش نشان می‌دهد، بُغضی در گلو پنهان دارد؛ گلایه‌ای از سال‌ها بی‌اعتنایی به خودش، به استادان به خاک خفته‌اش، به نقاش شریف و مردمی‌اش.
این که بعد از سالیانِ سال فراموشی، نقاشی خیالی ساز قهوه‌خانه بی‌جبران از رنج و شور و سرمستی او و یاران و استادانش، صدایش کرده‌اند، با ادعای هم دلی و هم رهی و تجلیل از نهضتی تحقیر شده از سوی محافل رسمی هنری و نگارگرانی مدعی، که هرگز باورش نکرده بودند، باورشان نکرده بودند.
همین بود که با شنیدن نام نقاشی قهوه‌‌خانه‌ای، بی‌اختیار واکنش نشان داد و دهان واکرد به اعتراض:
ـ کدام قهوه‌خانه؟ نقاشیِ ما خیالی سازی بود، تداوم قرن‌های قرن نگارگری خیالی‌سازی ایران. به ما که رسید، چون نه سرپناهی داشتیم، نه جا و مکانی و نه نگارخانه‌ای و ناگزیر زیر سقف قهوه‌خانه‌ها و در ایوان تکیه‌ها و حسینیه‌ها با مردم کوچه و بازار و بنابه خواست آنان تابلو کشیدیم، شدیم نقاش قهوه‌خانه‌ای و نقاشی‌مان شد، نقاشیِ قهوه‌خانه! اسم و رسمی که ما در انتخاب آن هیچ رأی و نقشی نداشتیم.

صفحه 187/ اسناد و آراء نشست‌های پژوهشی هنر/ محمدحسن حامدی/ انتشارات پیکره/ چاپ اول/ سال 1391/ 304 صفحه/ 10000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها