ابراهيميديناني،نویسنده و استاد فلسفه در بزرگداشت علامه طباطبايي با یادآوری جمله معروف«آزاد باش هر كس حق دارد هر عقيدهاي داشته باشد»گفت اين جملهاي رايج در ميان مردم است و ظاهرا مدرن و صلحطلبانه به نظر ميرسد، اما تنبلانهترين سخن ممكن است. بايد دانست كه واقعيت چيست نه اينكه هركس هر عقيدهاي بخواهد، داشته باشد._
در این نشست ابراهيميديناني گفت: پيش از آنكه درباره علامه صحبت كنم، درباره فلسفه سخن ميگويم، زيرا اين مجلس به مناسبت روز جهاني فلسفه و همچنين بزرگداشت علامه طباطبايي است و بنابراين سخن گفتن غير از فلسفه حرام است.
وي افزود: بهتر است اين سوال را مطرح كنيم كه فلسفه چيست؛ فلسفه مخالفان زيادي دارد. متشرعان و عارفان مخالفان فلسفهاند و مردم و كوچه و بازار هم كه فلسفه برايشان نان و آب ندارد. فلسفه دغدغه ميخواهد و سخت، سهمناك و مانند بمب هيدروژني است؛به خدا فلسفه خطرناك است.
ابراهيميديناني فلسفه را با آدمهاي نادان بيگانه دانست و گفت: اگر فلسفه بخواهد نيشتر بزند هم به انسان متفكر نيشتر ميزند. تعاريف زيادي براي فلسفه وجود دارد ولي از ميان آنها كانت حرف خوبي ميزند. طبق گفته او فيلسوف بايد ابتدا واقعيت را بشناسد، راههاي واقعيت را بيابد و كارهايي را كه بايد براي رسيدن به واقعيت انجام داد شناسايي كند. اگر كسي همه اين جوابها را پيدا نكرد فيلسوف نيست.
وي افزود: جملهاي در ميان مردم رايج است و ما بسيار آن راشنيدهايم و من فكر ميكنم اين جمله، تنبلانهترين جمله است. اين جمله كه «آزاد باش. هر كس حق دارد هر عقيدهاي داشته باشد» حرف ظاهرا خوبی است و مدرن و صلحطلبانه به نظر ميرسد اما تنبلانهترين سخن ممكن است. بايد دانست كه واقعيت چيست و كجاست نه اينكه هركس هر عقيدهاي بخواهد داشته باشد.
وي ادامه داد: ما هيچگاه از فلسفه بينياز نخواهيم بود. حتي متشرع نيز به فلسفه نياز دارد و بايد بداند چرا بايد متعبد بود. فلسفه همه جا حضور دارد و حضورش را اعلام ميكند.
ابراهيميديناني علم را نيز نيازمند فلسفه دانست و گفت: علم تلسكوپ را اختراع كرد و با آن هزاران برابر دورتر از چشم انسان را ديد، اما خود اين ديدن چيست؟ چيستي ديدن خود مسالهاي فلسفي است. يك فيلسوف چيني چندهزار سال پيش نقل ميكرد كه خواب ديد پروانهاي است كه روي گلها مينشيند و سپس بيدار شد و ديد يك چيني است. او از خود پرسيد از كجا معلوم كه من در واقع همان پروانه نباشم و اكنون در خواب هستم؟ فلسفه به چنين سوالاتي ميپردازد.
وي فلسفه را از نان شب هم واجبتر دانست و گفت: انسان بدون فلسفه نادان باقي ميماند. فلسفه جايگاه اشيا را مشخص ميكند. اگر فلسفه ندانيم، چيزي از عالم نميدانيم.
اين استاد فلسفه و نويسنده در بخش ديگري از سخنانش درباره علامه طباطبايي گفت: علامه فيلسوف اعظم زمانه ما در حوزه اسلامي است. زندگي او در سه شهر تبريز، نجف و قم از شهرهای سنتي و مذهبي دنياخلاصه ميشود.
وي افزود: در زمان علامه طباطبايي بودند استاداني كه اسفار را خوب درس ميدادند و تقرير ميكردند، اما امتياز علامه اينها نبود، اصلا علامه بيان درخور و حافظه خوبي نداشت اما آزادي و عمق انديشه داشت. فلاسفهاي كه در غرب درس خواندهاند اهميت عمق و آزادي انديشه را ميدانند.
ابراهيميديناني ادامه داد: علامه با شاگردانش جلسات شبانه بسياري داشت كه هر جلسه در منزل يكي برگزار ميشد. در اين مجالس چاي و بحث به راه بود و هر كس هم كه ميخواست سيگار ميكشيد، علامه هم زياد سيگار ميكشيد. در اين جلسات بحثهايي مطرح شدند كه نظير آنها را نديدهام.
وي به عاطفي بودن علامه طباطبايي اشاره كرد و گفت: او به شاگردانش به لحاظ عاطفي توجه داشت. روزي فهميد كه من شعر ميگويم. آمد و از من پرسيد كه تو شعر ميگويي و من جواب دادم بله. پاسخ داد خوب است كه شعر ميگويي اما الان نگو. دليلش را پرسيدم و ايشان گفت كه تو فلسفه ميخواني، خوف اين دارم كه ذهنت تخيلي تربيت شود.
ابراهيميديناني يادآوري كرد: علامه تنها يك فيلسوف نبود، به طور نظری و عملی يك عارف و فقيه و اصولي تمامعيار بود. در آن دوراني كه علامه درس فلسفه ميگفت، بسيار با فلسفه مخالفت ميكردند، اما او دوام آورد، زيرا محتاط بود و همچنين تفسير الميزان بسيار به او كمك كرد كه جايگاهش را در حوزه حفظ كند.
وي به ديدارهاي هانري كربن با علامه طباطبايي اشاره كرد و گفت: او ميخواست از زبان يك فيلسوف غربي مشكلات و چالشهاي غرب و مدرنيته را بداند. ميخواست بفهمد در دنيا چه خبر است اما ما اكنون چنين دغدغهاي نداريم. علامه بسيار باعلاقه در اين جلسات حضور مييافت.
ابراهيميديناني در پايان گفت: همه آنهايي كه در كلاس درس علامه بودند، جزوههايي را از گفتار ايشان دارند و احتمالا اين جزوه را در كتابي منتشر ميكنم.
نظر شما