جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۱
داستان بخوانيم/ «كارت‌های جادويي»

اتفاق‌هاي با مزه‌ي «مدرسه‌ي پرماجرا» در مدرسه‌ي «الّامنتري» مي‌گذرد؛ جايي كه «اِي.جـِي» به همراه دوستانش در آنجا درس مي‌خواند و البته گاهي هم دردسر درست مي‌كند. او گرچه به قول خودش از مدرسه متنفر است، اما بي‌آنكه بداند، لذت‌بخش‌ترين لحظه‌هاي زندگي‌اش را در مدرسه مي‌گذراند.

ايبنا نوجوان: 

چرا مرده‌ها خوشبخت هستند؟ 
... موقع ناهار با رايان، مايكل و نيل سر يك ميز نشسته بوديم. ناهار مدرسه، ماكاروني و كوفته قل‌قلي ِ نفرت‌انگيز و احتمالاً مسموم بود. خانم لاگرانژ، آشپز مدرسه، داشت كيك فرانسوي خانگي مي‌فروخت. من نمي‌توانستم بخرم، چون پول اضافي نداشتم.
عجب حال‌گيري‌اي!
به هيچ عنوان نمي‌توانستم به دوستانم بگويم كه دوشيره كوكو درباره‌ي شعرهاي من چه نظري دارد. احتمالاً‌ آن‌ها وادارم مي‌كردند نه تنها از پشت ميزشان بلند شوم، بلكه به طور كلي دورِ دوستي با آن‌ها را خط بكشم.

فكر مي‌كنم آندرا خودش را با دايرة‌المعارفش خفه كرده بود چون داشت پشتِ ميز بغل دستي، چيزهاي جديدي را كه ياد گرفته بود، براي دوستانش تعريف مي‌كرد.
او به دوستانش مي‌گفت: «مي‌دانيد كه مرغ مگس‌خوار كوچك‌ترين پرنده‌ي دنياست و تنها پرنده‌اي است كه مي‌تواند دنده عقب هم پرواز كند؟ مي‌دانيد كه اگر طوطي شكلات بخودر مي‌ميرد؟»

اوف! وحشتناك بود. آن‌ها با هر كلمه‌اي كه از دهان آندرا بيرون مي‌آمد، آن قدر آه و اوه مي‌كردند كه انگار او ملكه‌ي دنياست. من و دوستانم توي گوش‌هايمان پنبه چپانده بوديم كه صداي آن‌ها را نشنويم. 

رايان پرسيده: «قرار است چند شعر ديگر بگوييم؟»
مايكل گفت: «ششصد يا چيزي در اين حدود.»
رايان گفت: «پسر! ماه ملي شعر حالم را به هم مي‌زند.»
مايكل گفت: «فقط يك چيز هست كه از ماه ملي شعر بدتر است.»
همه با هم گفتيم: «هفته‌ي خاموشي تلويزيون.»
نيل گفت: «من از شعر گفتن بيزارم. از من برنمي‌آيد.» 

دهنم را بسته نگه داشتم. شعر نوشتن براي من آسان بود. در واقع همان موقع شعري به ذهنم رسيد، ولي به آن‌ها نگفتم، آن شعر اين بود:
آه اي دوچرخه‌هاي كثيف
كه ايستاده‌ايد در يك رديف
با آن لاستيك‌هاي نحيف
با هم بگذريم از اين مرز ظريف!

تازه، قافيه هم داشت! 
نيل گفت: «اگر هزار شعر بگوييم، آقا كلاتز يك شاعر معروف را دعوت مي‌كند.»
من گفتم: «بهتر بود به جايش يك قهرمان اسكيت‌بورد را دعوت كند. خيلي باحال‌تر است.»
مايكل گفت: «شايد آقاي كلاتز، دكتر زيوس را دعوت كند، چون او يك شاعر است.»
رايان گفت: «ضمناً مرده هم هست، كله پوك!»
گفتم: «مرده‌ها آدم‌هاي خوشبختي هستند، چون مجبور نيستند براي ماه ملي شعر مراسم بگيرند.»
نيل گفت: «به جاي اين‌كه مجرمين را به زندان بفرستند، بهتر است آن‌ها را وادار كنند شعر بگويند. شعر گفتن حال آدم را به هم مي‌زند.»
همه با هم گفتيم: «درست است!» 

بعد يك فهرست از چيزهايي كه ترجيح مي‌داديم به جاي شعر گفتن انجام بدهيم، نوشتيم:
ـ بالارفتن از كوه اورست
ـ خوردن يك عنكبوت زنده (نظر رايان)
ـ كوبيدن چكش رو انگشت شست
ـ خوردن تيغ ريش‌تراشي براي صبحانه! (باز هم نظر رايان)
ـ گوش دادن به سي.دي‌هاي قديمي پدر و مادرمان
ـ رفتن به مدرسه
ـ مثل دخترها لباس پوشيدن

اوف ! كم‌كم داشت نفرت‌انگيز مي‌شد. ديگر نمي‌توانستم ناهار را بخورم.
رايان، مايكل و نيل به شكايت از اين‌كه شعر گفتن چقدر سخت است و اين‌كه دوشيزه ديزي خيلي بي‌انصاف است كه ما را وادار مي‌كند هر روز يك شعر بنويسيم، ادامه دادند. اين لحظه‌اي است كه بزرگ‌ترين فكر بكر تاريخ جهان به ذهنم رسيد...

«دن‌ گاتمن» نويسنده‌ي آمريكايي، متولد سال 1995 در نيوجرسي آمريكاست كه تا كنون بيش از 105 عنوان كتاب براي بچه‌ها نوشته است.
مدرسه‌ي پرماجرا يكي از مشهورترين كتاب‌هاي اوست كه تا كنون بيست جلد از آن را نوشته و منتشر كرده است.
اين مجموعه به زبان‌هاي گوناگوني ترجمه شده و مورد استقبال نوجوانان هم قرار گرفته است.

اتفاقات مدرسه‌ي پرماجرا در مدرسه‌اي به نام «الّامنتري» مي‌گذرد و «اي.جي» كه مي‌توان او را يكي از بازيگوش‌ترين بچه‌هاي مدرسه دانست، راوي همه‌ي ماجراهاست.

با وجود بچه‌هايي مثل «اي.جي»، «رايان» و «مايكل» در اين مدرسه، هيچ اتفاقي بعيد و دور از ذهن نيست. از غيب شدن معلم مدرسه و مستخدمي كه از ديوار راست بالا مي‌رود تا برگزاري جشن شكلات و جنگ غذا!

«كارت‌هاي جادويي» دوازدهمين جلد از «مجموعه‌ي مدرسه‌ي پرماجرا» است كه «مونا قائمي» آن را ترجمه‌ كرده و بخشي از آن را خوانديد.

«انتشارات گام» هر يك از كتاب‌هاي اين مجموعه را با قيمت 2200 تومان منتشر كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها