به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، در ادامه سلسله نشستهاي تخصصي موسسه فرهنگي هنري جمشيد جاماسيان، اردشير بهمردي، پژوهشگر فرهنگ و تاريخ ايران به بررسي «واژه فرهنگ در متون كهن و سير تاريخي آن» پرداخت.
بهمردي گفت: براي آن كه بدانيم فرهنگ چيست و چه سير تاريخي داشته است، منابع گوناگوني در دست است؛ براي مثال ميتوان به كتاب «فرهنگ ايراني» حسين سرافراز و «تعريفها و مفهوم فرهنگ» از داريوش آشوري اشاره كرد. براي آنكه مفهوم فرهنگ در متنهاي كهن ايراني را بشناسيم، كتاب «متنهاي پهلوي» نوشته دستور جاماسب آسا كه به ترجمه سعيد عربان چاپ شده است، منبع در خور توجهي است.
وي افزود: واژه فرهنگ در پهلوي ساساني به صورت «فره هنگ» آمده است. اگر با زبانهاي باستاني آشنا باشيم ميدانيم كه كلمه فرهنگ از دو جزء «فره» به معناي پيش و فرا؛ و «هنگ» به معناي كشيدن و راندن، درست شده است. پس «فرهنگ» به معناي پيش كشيدن و فراكشيدن است. به همين سبب است كه ميگويند فرهنگ سبب پيشرفت ميشود.
اين پژوهشگر در ادامه سخنانش گفت: در متنهاي پارسي ميانه، همانند متنهاي «خسرو قبادان و ريدك»، «خويشكاري ريدكان» و «كارنامه اردشير بابكان»، كلمه فرهنگ به كار رفته است. در شاهنامه فردوسي، آثار سعدي و متنهاي دور بعد نيز بارها به اين واژه برميخوريم.
بهمردي عنوان كرد: نكته اينجاست كه در نظر پيشينيان، فرهنگ تنها علم و دانش نبوده است و شامل هنرهايي چون نقاشي و موسيقي يا سواركاري و تيراندازي هم ميشد. در گذشته اعتقاد بر اين بود كه تا فرهنگ وجود نداشته باشد، آدمي نميتواند قدمي مثبت در زندگي بردارد. از همين روست كه فردوسي، فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد ميداند.
اروپاييان و مساله شناخت فرهنگ
وي افزود: در نزد اروپاييان، تعريف واژه فرهنگ پيشينهاي دراز دامن دارد. در ادبيات اروپايي نزديك به دويست تعريف از فرهنگ ميتوان يافت. اين نشان ميدهد كه فرهنگ چه ارزش والايي دارد. آنها فرهنگ را از ديدگاههاي گوناگون، از جمله ديدگاه اجتماعي، ديني و حتي اقتصادي بررسي كردهاند و دريافتهاند كه فرهنگ بر تمام اجزاء زندگي آدمي تاثير گذار است.
بهمردي گفت: يكي از دانشمندان اروپايي به نام «تايلر» در سال 1871 ميلادي فرهنگ را با تمدن مقايسه كرد و آن دو را كليتي درهم تنيده دانست كه شامل دين، هنر، اخلاقيات و هر گونه توانايي است كه آدمي ميتواند به دست بياورد. دانشمندي ديگر به نام «كلاكر» نيز فرهنگ را در كل مفهومي وصف گرايانه به معناي گنجينهاي انباشته از آفرينندگيهاي بشر تلقي كرد.
وي افزود: از اين رو كتابها، نقاشيها، بناها و نيز دانش هماهنگ كردن خود با محيط و همچنين آداب و فضيلتهاي اخلاقي و دستورهاي شايست و ناشايست، همه و همه جزيي از فرهنگ به شمار ميرود. يك دانشمند ديگر به نام «مايرس» نيز فرهنگ را آن چيزي دانست كه از گذشته آدمي به جاي مانده است و بر اكنون و آينده او تاثير ميگذارد.
اين پژوهشگر اظهار كرد: هنگام بررسي فرهنگ بايد به دو نكته توجه داشت: نخست پهنه فرهنگي است و ديگري قدرت فرهنگهاست. هر سيستم فرهنگي در يك زيستگاه طبيعي رشد ميكند. از اين رو بي ترديد محيط بر فرهنگ تاثير خواهد گذاشت. چنين تاثيرگذاري را پهنه فرهنگي مينامند.
وي گفت: از سويي ديگر ما دو نوع فرهنگ داريم، يكي فرهنگ قدرتمند است كه پايههاي استواري دارد و در نتيجه باقي ميماند و ديگري فرهنگي است كه سست و ناتوان است و از بين ميرود. در اين ميان، آن فرهنگي ميتواند باقي بماند كه نيرومند باشد.
وي افزود: بخشي از فرهنگ را هم سنتها و مراسم ميسازند. آنها تفكر و باوري هستند كه برخوردار از آدابي تكرار شوندهاند. به سخن ديگر، آيينها و سنتها اعمالي تكراري در پيرامون فرهنگاند. همين فرهنگ است كه مرزهاي يك جامعه و باورهاي مردمان آن را مشخص ميكند و هويت آنان را شكل ميدهد و ميسازد.
بهمردي در ادامه سخنانش گفت: مساله ديگري كه گاه با آن برخورد ميكنيم، از بين رفتن برخي از فرهنگهاست. دليل آن را بايد در توجيه نشدن عقلاني و كاربردي آن فرهنگها دانست؛ اما مساله اينجاست كه ما فرهنگهايي را مي شناسيم كه با آن كه توجيه كاربردي دارند، اما در حال از بين رفتناند. چون ريشههاي آنها بيرون كشيده نشده و نيرومندي آن بروز نيافته است. از سويي ديگر اگر محتواي فرهنگها سنگين و بدل به قوانيني دست و پاگير شود، آنگاه خطر از بين رفتن آن افزايش مييابد.
دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۸
نظر شما