وي افزود: هنگامي که به غزليات حافظ رجوع ميکنيم، به کليد واژههايي برميخوريم که نمايانگر چنين حکمتي است. يکي از آن واژهها و اصطلاحات «خرابات» است که اصل آن «خور آباد» به معناي جايي است که حکيمان خسرواني در آنجا گرد ميآمدند و به گسترش انديشههاي خود ميپرداختند. «پير مغان» و «پير خرابات» نيز که در شعر حافظ آمده است، اشاره به واژههايي از حکمت خسرواني دارد.
اين پژوهشگر اظهار كرد: هنگامي هم که سهروردي حکمت خسرواني را در پيش گرفت، انديشههاي آزاد منشانه او را تاب نياوردند و او را در سي و هشت سالگي کشتند. کساني مانند ابن سينا و زکرياي رازي هم درباره چنين حکمتي که از ميان ايرانيان برخاسته است، کتابها نوشته بودند. اما آثار آنها از ميان رفته است. حکيمي که چنين مسيري را طي ميکند، بايد راههاي عملي را بپيمايد. او هنگامي که از التزام اخلاقي سخن ميگويد، بايد نشان دهد که در اين راه چه اندازه گام زده است.
به همين دليل است که حافظ ميگويد: «قصر فردوس به پاداش عمل ميبخشند/ ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس». اين حکمت، آدمي را در نهاد خود به خداوند يگانه هستي بخش ميرساند و در آن همه چيزي رو به رشد و ترقي است و رو به کمال ميرود.
حكمت خسرواني و آموزههاي بي پايان
وي افزود: «پير مغان» که حافظ از آن سخن ميگويد، مرشد نيست؛ بلکه دانايي است که حکمت خسرواني دارد و آموزههاي چنين دانشي را به گفتگو ميگذارد. اين حکمت چندين اصل و پايه دارد که بايد آنها را شناخت. اصل اول «روشنايي بي پايان» است. چرا که حکمت خسرواني، هستي است و نيستي در آن راهي ندارد.
خزايي در ادامه سخنانش گفت: اصل دوم «فزايندگي» است. اين اصل بر اين نکته تاکيد دارد که هستي همواره در حال نو شدن است. اصل سوم «پيشينه بودن هستي» است. به اين معنا که هستي قائم به ذات خود است و در آن نيستي راه ندارد. اصل چهارم «نو شدگي» است. روشنايي بي پايان چنان گسترده ميشود که تمام نقاط تاريک ذهن را ميپوشاند.
وي افزود: اما حکمت خسرواني بنيانهايي نيز دارد. اين بنيانها عبارتند از خداوند يگانه که فزاينده است، نه ايستا. کسي که در راه خرد گام ميزند، سروش خدايي را خواهد شناخت. بنيان دوم خردورزي است. تمام حکمت خسرواني بر راستي بي پايان نهاده شده است. بنيان سوم هنجار و داد و قانونهاي پيشرفت در هستي است.
در حکمت خسرواني ايستايي نکوهيده است و نوگرايي پسنديده
خزايي گفت: در حکمت خسرواني نيکي همسان هستي است. بنيان چهارم نفي نيرو است. يعني حکيم به کنشگري با هستي ميپردازد. بنيان پنجم فر است. اين يکي از مفاهيم پايهاي حکمت خسرواني است. يعني آدمي به جايي ميرسد که هستي او را کمک ميکند تا به فزايندگي دست پيدا کند و سبب تغيير در هستي شود. اين فر چند اصل دارد. يکي آن که موروثي نيست. دوم آن که برخورداري از آن هميشگي نيست. سوم آن که فر از کل هستي جدا نيست.
وي به بنيانهاي بعدي حكمت خسرواني اشاره كرد و گفت: بنيان ششم حکمت خسرواني وحدت آفرينش است. بنيان هفتم گشوده راهي است. يعني اين که فزايندگي هستي، محدود نيست. بنيان هشتم بهرهجويي از هستي است. بنيان نهم نو شدن است. بنيان دهم نوروز است. به اين معنا که که آدمي و هستي بايد نو شود.
خزايي خاطرنشان كرد: در حکمت خسرواني ايستايي نکوهيده است و نوگرايي پسنديده. بنيان يازدهم چنين است که ناپايداري پوچيها پديدار ميشود. در آن هنگام گمراهان و بدانديشان از کردار زشت خود بازميگردند. سرانجام بنيان دوازدهم و آخر حکمت خسرواني، رهانندگي از ايستايي است.
انسان گمشده خود را جز در درون خود پيدا نميکند
وي افزود: حکمت خسرواني به ما ميگويد که آدمي از هنگام پا نهادن به هستي، مسيري را طي کرده است. در آغاز اسطورهسازي ميکند. هنگامي که زبان پيدا کرد، به دنبال معنا ميگردد. اما هنگامي که تصميم ميگيرد که در فکر خود زايش داشته باشد، جهان و هستي به سوي او ميآيد.
خزايي در پايان سخنانش گفت: اين راه با انديشيدن و نگريستن به درون خود به دست آمده است. با همين نگاه به درون است که انسان خداوند يگانه را شناخت. پس ميتوان با نگريستن به درون، با هستي و کائنات ارتباط برقرار کرد. اين يکي از آموزههاي بنيادين حکمت خسرواني است. به راستي نيز که انسان گمشده خود را جز در درون خود پيدا نميکند.
نظرات