چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
عواقب خطرناك ادبيات عامه‏پسند

فتح‌الله بي‌نياز، مترجم و نويسنده: اخيرا كه فهرست كتاب‏هاى پرفروش منتشر شد و ادبيات عامه‏پسند بيش از نود و پنج درصد آن را به خود اختصاص داد، شمارى از اهل قلم در مصاحبه‏هاى مختلف مطالبى را عنوان كرده‏اند كه تعجب بسيارى را برانگيخته است._

.خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)فتح‌الله بي‌نياز، مترجم و نويسنده: اخيرا كه فهرست كتاب‏هاى پرفروش منتشر شد و ادبيات عامه‏پسند بيش از نود و پنج درصد آن را به خود اختصاص داد، شمارى از اهل قلم در مصاحبه‏هاى مختلف مطالبى را عنوان را كرده‏اند كه تعجب بسيارى را برانگيخته است. در يك جامعه مدنى همه بايد حرف‏شان را بزنند، اما براى اين‏كه «مدنى بودن» به «مدرنيزاسيون» محدود نشود، اصلح آن است كه حرف‏هايى كه از تريبون‏هاى عمومى گفته مى‏شوند، بر شالوده دانش و اطلاعات قرار گيرند. براى نمونه، بعضى‏ها گفته‏اند كه «ادبيات عامه‏پسند بدون حمايت دولت و بدون توجه به بحران اقتصادى و گرانى كتاب، فارغ از همه عوامل پيش مى‏رود و خوانندگان پرشمار خود را دارد.»

درباره اين اظهار نظر بايد گفت كه اولا امكان ندارد يك عنصر عينى و ذهنى اجتماعى فارغ از تاثير ديگر عوامل حركت كند و سرعت، شتاب و مسير خود را، خود به ‏تنهايى تعيين كند، چه در آن ‏صورت جزو عناصر اجتماعى محسوب نمى‏شود، بلكه پديده‏اى است اتفاق‏افتاده در خلاء. ثانيا ادبيات عامه‏پسند در هر كشورى كه باشد، به‏طور غيرمستقيم در خدمت تثبيت وضعيت موجود است؛ چه آثار دافنه دوموريه انگليسى و جان گريشام آمريكايى باشد، يا آثار نويسندگان حقوق‏بگير حكومت شوروى سابق مانند سرافيموويچ، لئونوف و فورمانف، كه صبح‏ها در «اداره نگارش اتحاديه نويسندگان» كارت ورود مى‏زدند و تا عصر داستان مى‏نوشتند و پس از زدن كارت، خارج مى‏شدند. 

به دليل داورى در جايزه مهرگان ادب، همه ساله همراه با ديگر همكاران مجبوريم در وهله اول تمام كتاب‏ها را تورق كنيم، تا داستان‏هاى عامه‏پسند را از داورى كنار بگذاريم. در ادببات عامه‏پسند كه اينك چاپ بعضى از آن‌ها به نوبت سى يا  هفتاد رسيده است، شاهد صحنه‏هايى هستيم كه گويى در اماكن خوشگذرانى پاريس و مكزيو مى‏گذرد. 

برگرديم به بحث اول‏مان. ويليامز، امبرتو اكو، مارشال مك‏لوهان و ديگر متفكران، براى رسانه‏ها نقش خاصى قايل هستند و معتقدند كه «ارتباط» از هر مقوله‏اى كه باشد، تعيين‏كننده نهايى فرهنگ يك جامعه است. اجازه بدهيد به‏ صورت مشخص حرف بزنم. راديو و تلويزيون شمارى از كشورها يك صد هزارم وقت و هزينه و تداركاتى را كه صرف فوتبال و سريال‏هاى تكرارى و مبتذل مى‏كنند، به مصرف توليد ادبيات جدى نمي‌رسانند. 

به‏بيان علمى، الگوى فرهنگى شايد بر عده قليلى از آحاد اجتماع سيطره داشته باشد، اما به‏سبب پشتيبانى ديگر عناصر مقتدر اجتماعى با ذهنيت و شيوه رفتار، نوعى سازگارى همگانى‏وار(Comformism) پيدا مى‏كند.

نتيجه اين‏كه اين قشر به لحاظ فرهنگى، با توجه به شرايط خاص جامعه، وسعت و ژرفاى بيشترى را به خود اختصاص مى‏دهد و عملا به عنصر فرهنگى مسلط (Dominant Culural Element) تبديل مى‏شود و در يك كلام جامعه مورد نظر را به لحاظ راهبرد فرهنگى به‏سمت دلخواهش هدايت مى‏كند كه يكى از عواقب آن همين گسترش روزافزون گرايش به داستان و فيلم و سريال‏هاى عامه‏پسند است. 

در كشور ما موضوع ديگر به دانشگاه‏ها مربوط مى‏شود. در رشته‏هاى ادبيات، زبان‏هاى خارجى، فلسفه، روانشناسى، چند واحد درسى ادبيات جدى ديده مى‏شود؟ ظاهرا در رشته ادبيات فارسى فقط يك درس سه واحدى به ادبيات معاصر اختصاص دارد. ضمن اين‏كه استادانى كه با ذهنيت مدرنيستى خصومت مى‏ورزند، با تمام قدرت در برابر كسانى كه خواهان تدريس وسيع ادبيات معاصر هستند، مقاومت مى‏ورزند و حتى عليه آنها صف‏آرايى مى‏كنند.
 
ضعف نوشتن نويسندگان ما هم بى‏تاثير نيست. ما در امر نوشتن از دشوارنويسى ناتالى ساروت يا ساده‏گرايى افراط‌آميز ريموند كارور «الگو» مى‏سازيم و «هيولاهاى كوچك و بزرگ داستان‏هاى آن‌ها» را طبق قواعد تئوريك‌شان به كار مى‏بريم و در نوشتن، شيوه «گنگ‏نويسى» غير زيباشناختى و منسوخ پيشامدرن را در پيش مى‏گيريم و سه چهارم رمان يا داستان كوتاه‏مان را صرف بازى‏هاى زبانى مى‏كنيم و اسم اثرمان را مى‏گذاريم «متفاوت و چيزى براى آينده». 
 
در هر حال بايد گفت كه خواننده ادبيات جدى كم و بيش به تفكر واداشته مى‏شود؛ در حالى‏كه ادبيات عامه‏پسند، چند ساعتى او را «سرگرم» مى‏كند. اين سرگرمى به دليل خصلت‏هاى عمومى اين نوع ادبيات است كه عبارتند از: 

1) به‏وجود آوردن تصادف‏هاى [باورناپذير] براى حل معضل شخصيت‏هاى داستان؛ مثلا رسيدن به يك ارث ناگهانى يا جانب‌دارى فلان فرد خودخواه از شخصيت اصلى داستان. 

2) سانتى‏مانتاليسم يا احساساتى‏گرايى (Sentimentalism)؛ تحريك و تهييج احساسات سطحى خواننده و جلب ترحم او نسبت به شخصيت مورد نظر نويسنده. براى نمونه فلان شخصيت داستانى در وضعيتى نيست كه ديگر شخصيت‏هاى داستانى و نيز خواننده را دستخوش هيجان و عواطف كند، اما نويسنده بدون توجه به اين موضوع و بدون زمينه‏سازى قبلى و تمهيدات روانى كافى، مى‏خواهد دست به «تحريك» احساسات او بزند. همين تمايل و عمل نويسنده، نوشته او را سانتى‏مانتاليستى مى‏كند.  در داستان عامه‏پسند، نويسنده از مايه‏هاى رمانتيسيسم استفاده نمى‏كند، بلكه خود را مقيد به كليشه‏هاى منسوخ مى‏كند. بنابراين موضوع به‏شيوه تحريك احساسات خواننده برمى‏گردد وگرنه داستان‏هايى مثل «وداع با اسلحه» و «تصوير ژنى» عاشقانه‏اند، اما نشانى از سانتى‏مانتاليسم در آن‌ها نيست. 

3) اختصاص كل روايت به محور عاشقانه يا عاطفى شخصيت‏ها؛ شخصيت‏هايى كه يا خوبِ خوب‏اند يا بدِ بد و معمولا هم پيچيده نيستند. 

4) مطرح‏كردن بعضى از مسايل و رويدادهاى روزمره، از حرف‏هاى حاشيه‏اى بازيكنان فوتبال گرفته تا اختلافات زن‏ها و شوهرهايى كه منجر به قتل يكى به‏دست ديگرى مى‏شود. 

5) در اين داستان‏ها، شخصيت‏ها «فكر» نمى‏كنند؛ فكر نه براى سبك و سنگين كردن سود و زيان فلان معامله يا خريد اين يا آن كفش يا فرش. بلكه فكر درباره «چيستى» زندگى. البته در ادبيات جدى لباس و خورد و خوراك هم جاى خود را دارد و حتى مى‏تواند بخش زنده‏اى از داستان را تشكيل دهد، اما روح و گوهر داستان، انسان را متناسب با موقعيت‏ها يا بافت اجتماعى، تاريخى روايت، به‏مثابه «نوع» مطرح مى‏كند. 

6) در همه كشورها ادبيات عامه‏پسند، معمولا كارى به عادلانه بودن يا نبودن مناسبات سياسى، اجتماعى و اقتصادى موجود ندارد. كمترين اشاره هنرى و ظريف به وضعيت اقتصادى محرومان، سركوب معترضان، حذف صاحبان انديشه و منزوى كردن آن‌ها، فلاكت جمع كثيرى از مردم و اختلاف طبقاتى نامتعارف، زد و بندهاى پشت پرده جريان‏هاى سياسى، اتحاد مقطعى آن‌ها در زمان‏هاى مختلف براى نابود كردن جريان‏هاى مستقل و نيز مفاسد بى‏شمار مالى و ادارى صاحبان قدرت نمى‏شود. گويى داستان در فضايى غير از بستر اجتماعى پرتلاطم و آلوده موجود مى‏گذرد. از الگوهاى واقعى، فقط خيابان‏ها، كافه ترياها، ترافيك و دعواهاى سطحى روزمره را مى‏بينيم. 

7) متاسفانه نويسندگان ادبيات عامه‏پسند، بسيارى از رخدادها، شخصيت‏ها و حتى صحنه‏ها را از آثار ادبيات جدى برداشت مى‏كنند و با حذف بخش‏هاى اساسى معنايى و ساختارى، چيزى به خواننده ارايه مى‏دهند كه به‏نام خودشان هم ثبت مى‏شود و نويسنده حوزه ادبيات جدى، دستش از اين ارتباط كوتاه است. 

8) اين نوع ادبيات خواننده را از لحاظ غريزه دچار رضايت‏خاطر آنى و به‏لحاظ روحى، عاطفى دستخوش تب و تاب مى‏كند. خواننده منتظر است كه او هم به‏سادگى شخصيت‏هاى داستان شانس بياورد، شمار كثيرى از جنس مخالف عاشقش شوند و راحت به ثروت برسد. نتيجه اين بازى روحى، روانى، مبتذل كردن فرهنگ از يك‏سو و ايجاد يا تداوم روحيه خودمحورى، ستمگرى و هرج‏مرج‏طلبى اخلاقى از ديگرسو است.
 
9) توجه بيش از حد به خواست‏ها و خواسته‏هاى مردم، خصوصا گرايش جوان‏ها به پول و افتخار؛ آن‏هم به روش سهل و ساده‏اى كه فقط محصول ذهن نويسنده‏اند. البته در همان‏حال بنا به موقعيت، تبليغ درويش‏مسلكى و بى‏اعتنايى به مال و منال و مشغول كردن ذهن خواننده به خصوصيات شخصيت‏ها، بويژه تنهايى، مهربانى، نيك‏طبعى (يا برعكس خشونت و عدم شفقت) براى ايجاد همذات‏پندارى نيز جزو طرح هاي اصلي اين دسته از نويسندگان است. 

10) استفاده از بعضى عناصر دم‏دستى و نخ‏نما مانند خواب و كابوس، تشريح و توضيح طولانى اين رؤياها براى سرگرم‏كردن خواننده، فال و احضار ارواح در اين داستان‌ها يد طولاني دارند.
 
11) در اين داستان‏ها يا تغييراتى در شخصيت‏ها ديده نمى‏شود، يا دامنه تغييرات، بسيار سطحى است و در بيشتر موارد فقط به اين دليل چنين تغييراتى مطرح مى‏شوند كه داستان پايان خوشى داشته باشد. 

12) حفظ تعليق‏هاى سطحى تا پايان غافلگيركننده داستان؛ طورى‏كه خواننده سطحى‏گرا كتاب را زمين نگذارد، ‌از شگردهاي ديگر اين آثار است. 

13) بيشتر رمان‏هاى عامه‏پسند هر كشور به‏ شكل عجيبى در قصه و شكل روايت مشابهت دارند ، حتى در كل جهان چنين است. توصيه مى‏كنم دوازده مورد از دوازده كشور كه حتما يك مورد آن ايرانى و چهار مورد ديگرش ژاپنى، آمريكايى و فرانسوى و هندى است، انتخاب شوند. قضاوت را به خودتان محول مى‏كنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط