دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۴:۰۰
قدر كه مي گوييم...

محمدرضا دادسرشت،دانشجو: قدر مي‌گوييم اما ... اما قدر، اينها همه هست و اين، همه نيست. در لابه‌لاي خاطراتمان، بين كليد واژه‌ها مي‌گرديم. كليد واژه‌اي اصلي چيز ديگري است: ـ انّي تاركم فيكم الثقلين.../

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- محمدرضا دادسرشت، دانشجو: مفاهيم، كليد واژه مي‌خواهند؛ حتي آنهايي كه در گوشه نموري از مغزمان خاك مي‌خورند، كليدي دارند. كتاب زندگي پر است از خاطره‌هايي كه مفاهيمي را يادآور مي‌شوند و هريك كليدخود را دارند. ...و حالا رسيده‌ايم به «قدر». قدر كه مي‌گوييم يادمان مي‌آيد از «اميد» درست وقتي نااميدي قلبمان را احاطه كرده است، «لاتقنطوا» پريشاني‌ها را مي‌شويد و غرق آرامشمان مي‌كند. قدر كه مي‌گويم يادمان مي‌آيد از «قريب». آنجايي كه اوهاممان مي‌گويند كه او "بعيد" است حال آنكه خودش مي‌گويد: «و اِذا سائك عبادي عنّي فأنّي قريب ...». قدر كه مي‌گوييم «توبه» را مجسم مي‌كنيم وقتي خدايي داريم كه «تواب الرّحيم» است. قدر، «تقدير» را يادمان مي‌اندازد. به ياد مي‌آوريم وقتي را كه دعا مي‌كنيم به اميد استجابت كه شنيده‌ايم: «أدعوني استجب لكم ... ».
و قدر مي‌گوييم و همه‌ اين كليدها مي‌آيند. قدر مي‌گوييم اما ... اما قدر، اينها همه هست و اين، همه نيست. در لابه‌لاي خاطراتمان، بين كليد واژه‌ها مي‌گرديم. كليد واژه‌اي اصلي چيز ديگري است:
ـ انّي تاركم فيكم الثقلين...
صحبت از كتابي است؛ كتابي كه پهنه‌ صفحاتش، وسعت انسان است و وسعت غربتش، پهنه‌ بي‌وفايي كوفه. كلماتش نورند و هيهات قلب كوفي را كه مثل شيشه‌هاي شكسته و عنكبوت گرفته ... نه؛ شيشه غلط است، قلب كوفي ... نه؛ قلب غلط است؛ سنگ‌هايي كه در سينه ... نه؛ حتي سينه هم غلط است. خدايا ... اين زندان‌ها ... اين گورستان‌هاي سنگلاخ، اين جرم‌هاي كثيف كه شهوت و پول به لجن كشانده‌شان، دارند با اين كتاب چه مي‌كنند؟ نه. اين‌ها يك شبه سنگ نشده‌اند. برگرديم عقب. كتاب ديگري، همانكه مي گفت «انّي تاركم ...»؛ دارد از كوچه مي‌گذرد. اولين سنگ آنجا شكل مي‌گيرد... پرتاب مي‌شود... شكل مي‌گيرد. نه نه! هيچ قلبي يك شبه سنگ نمي‌شود. سنگ‌هاي بعدي براي كتاب كوچكتري است.
اين كتاب ... اقيانوس ... كتاب، تنها هجده سال دارد. آتش‌ها، غلاف‌ها، دست‌ها ... اينها كم‌كم سنگ مي‌شوند. وقتي طناب را به دست عدالت گره زدند، خيال برشان داشت كه پيروزند... اما گره‌ها سفت شدند؛ گره روي گره. سنگ ها هلهله كردند و اميري رستگار شد و... 
قدر كه مي‌گوييم، ياد «عشق» مي‌افتيم. ياد ...
او اينها همه هست و اين، همه نيست. كليد واژه قدر اين است: «علي» (ع)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها