«عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» نوشته «جمشيد خانيان» يكي از رمانهايي است كه انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در قالب طرح «رمان نوجوان امروز» منتشر كرده است؛ اين رمانِ نمادگرا، بدون گذر از خط قرمزها، داستاني عاشقانه را در فضايي پاك براي خواننده بازگو ميكند./
«عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» با اين جمله آغاز ميشود: او درست يك روز بعد از آمدن بابا، در حالي كه به نظر سالم و سرحال ميرسيد، مثل درختي كه ديگر قادر نباشد با ريشه خود از زمين آب و غذا بگيرد و با برگهايش هوا را جذب بكند، خيلي آرام و غيرمنتظره مرد.
اين بند از داستان در حقيقت پاياني بر ماجراهاي يكي از شخصيتهاي اصلي داستان است. شروع نمايشي اما نفسگير، كه خواننده را كنجكاو ميكند ادامه داستان را بخواند. پاراگرافهاي بعدي اين اشتياق را بيشتر ميكند و سوالات زيادي را درباره داستان و شخصيتهاي اصلي آْن در ذهن مخاطب ميآفريند و اين شخصيتها را تا حدودي به خواننده نوجوان معرفي ميكند.
جمشيد خانيان «عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» را از زبان قهرمان اصلي داستان، سارا روايت ميكند. دختر نوجواني كه خاطراتش را از آغاز جنگ ايران و عراق و نخستين ماجراي عاشقانه زندگياش، 3285 روز (9 سال)بعد روايت ميكند. نويسنده با استفاده از شيوه بازگشت به گذشته و بيان پراكنده خاطراتِ سارا در مقاطع مختلف زماني، آرام آرام خواننده را با زندگي قهرمانان داستانش آشنا ميكند.
انتخاب زاويه ديد اول شخص و بيان ماجراها از زبان قهرمان نوجوان اثر، يكي از نقاط قوت اين داستان است. اين زاويه ديد با ايجاد همدلي و صميميت در خواننده، حساسيت او را به سرنوشت قهرمانان داستان برميانگيزد. علاوه بر اين، نويسنده از موقعيت سارا به عنوان دختري كه خاطراتش را مرور ميكند، استفاده كرده است و واكنشها و ديدگاههاي ساير شخصيتها و حتي جنبههاي منفي تصميمات و رفتارهاي قهرمان اصلي را به نمايش ميگذارد و داستان را از حالت يك تكگويي يك طرفه خارح ميكند.
به عنوان مثال در صفحه 88، وقتي سارا نجات پيانويش، «كوكو» را به نجات جان يونس و بيبي ترجيح ميدهد، راوي با دريغ از خودخواهياش ميگويد: ديدم كه مامان براي لحظههايي همينطور خيره ماند به عمو غازي. و بعد سرش را پايين انداخت و لحظههايي بعد سرش را بلند كرد و روبرگرداند به طرف من. توي چشمهايش تمناي مادرانهاي بود كه انگار از من ميخواست تا آن چه را كه داشت برسرمان ميآمد، بيشتر از هر زمانِ ديگري درك كنم. من بايد پاسخ ميدادم. گفتم: نه! لرزيده بود صدايم، ولي ترديد نداشتم.
طرح داستان مثل يك پازل تصوير شده است. تكه پارههاي پراكندهايي از زندگي حال حاضر و خاطراتِ سارا كه خواننده بايد كنار هم بچيند و ماجراي اصلي را دريابد. طرحي كه در نهايت روشن و واضح اما بخشهايي از آن به افسانه و قصه نزديك ميشود و گاه قابلِ باور نيست.
شخصيت و مرگ يونس، پسر 17 سالهاي كه مثل يك قهرمان اساطيري خارقالعاده است. سارا با گذشت زمان به موقعيتي دست يافته كه از نوجواني آرزو داشته است. او پيانيست است و نخستين موسيقياش را به خواست يونس، با نام «عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» اجرا ميكند و در آستانه اجراي عمومي موسيقي، خاطراتش را از يونسي مرور ميكند كه خواننده در آغاز از مرگش باخبر شده است.
درك موقعيت شخصيتهاي اصلي و دليل تغيير فضاي زندگي آنها، شناسايي دليل مرگ يونس و سر در آوردن از احساسات متناقض سارا را ميتوان گرههاي اصلي داستان برشمرد؛ اما در حقيقت به نظر ميرسد نويسنده در پي گرهافكني و گرهگشايي نبوده و به روايت ماجرايي كه اكتفا كرده كه در زندگي قهرمان داستانش، سارا اتفاق افتاده است.
شخصيتهاي داستان در همان موومان نخست معرفي ميشوند و به تدريج و از خلال خاطرات سارا، خواننده بيشتر با آنها آشنا و صميمي ميشود. شخصيتها خوب پرداخت شدهاند، اما يونس كمي باورناپذير است. شخصيتي اسطورهاي كه نويسنده تا پايان داستان راز خاص بودنش را آشكار نميكند.
گفتوگوها با لحني كتابي نوشته شده است و همه حتي سام، برادر 11 ساله سارا نيز فراتر از سطح قابل انتظار حرف ميزند. نكتهاي كه با حال و هواي نمادين اثر جور در ميآيد اما داستان را از فضاي واقعي دور ميكند. با اينهمه نوييسنده از حرفهاي رد و بدل شده بين قهرمانان اثر، بهترين بهره را برده و با توصيف موقعيت شخصيتها و بيان وقايع داستان از راه گفتوگوها، اطلاعات مورد نظرش را با شيوهاي طبيعي به خواننده انتقال ميدهد.
بخش اصلي داستان در فضاي شهر خرمشهر و در روزهاي نخستين آغاز جنگ تحميلي ايران و عراق در خانوادهاي اهل موسيقي و نسبتاً متمول ميگذرد. سارا، قهرمان داستان، دختر نوجواني است كه در آغاز ويژگيهاي همه دختران همسن و سال و همطبقهاش را دارد. دختري باهوش و عاشق موسيقي كه در دنيا پس از خانوادهاش، پيانويش را از هر چيز ديگري بيشتر دوست دارد. دختري با خودخواهيهاي خاص خودش كه در مسير داستان به تدريج تغيير ميكند و بالغ ميشود.
يكي ديگر از ويژگيهاي اين رمان، فضاي موسيقايي آن است. ماجراي داستان در خانوادهاي اتفاق ميافتد كه با موسيقي عجين اند. پدر خانواده تعميركار سازهاي قديمي است. سارا پيانو ميزند و مادر و سام نيز با اينكه به شكل حرفهاي با موسيقي ارتباط ندارند اما دركي فراتر از مردم عادي از موسيقي دارند و موسيقي بخشي تفكيك ناپذير از زندگي روزمرهشان محسوب ميشود.
خانيان در مصاحبهاي از تحقيقاتش درباره موسيقي پيش از شروع اين اثر گفته است. با توجه به اينكه مخاطب اين كتاب نوجوان است و بسياري از نوجوانان ايراني با موسيقي و اصطلاحات تخصصي آن ناآشنا هستند، نويسنده در جايجاي اين اثر با استفاده از پانويس يا توضيحاتي از زبان قهرمانان داستان، اصطلاحات موسيقايي را به خواننده توضيح داده و او را با اصطلاحاتي چون سونات، موومان و حتي نام برخي از مشهورترين موسيقيدانان جهان و آثارشان آشنا كرده است.
«عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» اتفاقي نو در عرصه رمان نوجوان ايراني بهشمار ميرود. كتاب خانيان بدون گذر از خط قرمزها، داستاني عاشقانه را در فضايي پاك براي خواننده بازگو ميكند. اين رمان را ميتوان داستاني نمادگرا دانست، به كارگيري نمادهاي ديني و عاشقانه، چون يونس و سلما در رمان نوجوان انتخابي جسورانه بوده است. يونس پسري كه نامش پيامبر اسير در شكم ماهي را تداعي ميكند، انسان خاصي است و حتي به نظر ميرسد مرگي منحصربه فرد و خود خواسته داشته باشد و هم چون يونس از شكم ماهي رها شده باشد. استفاده از چنين نمادي در عين فعال كردن تخيل نوجوان، خطر سادهسازي اسطورههاي ديني را همراه دارد.
سلما نيز ديگر اسطورهاي است كه از ابتدا تا پايان اين اثر در آن حضوري پنهان دارد. سلما از دل اساطير عاشقانه عرب برآمده است. دختري كه سرنوشتي چون ليلي دارد. سلما عاشق «زراره» است و چون داستان ليلي و مجنون دلباختهاش را از دست ميدهد. اگر سلماي خانيان را همان سلماي اساطير عرب فرض كنيم، استفاده از اين نماد كه شايد در ادبيات ايران، بهويژه براي خواننده نوجوان ناشناخته است يكي از نقاط ضعف نويسنده در نمادسازي اين داستان محسوب ميشود.
پايانبندي داستان تا حدودي قابل پيشبيني است. سارا اشعار عاشقانه يونس و ماهي سنگياش را مييابد و راز سلما آشكار ميشود. پاياني كه با آغاز و متن آرام و عاشقانه داستان كاملاً هماهنگ است.
نظر شما