سه‌شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۲۱
محمد قصاع: مخاطب را دست كم نگيريم

«محمد قصاع» مترجم كتاب‌هاي كودك و نوجوان معتقد است مخاطب كودك و نوجوان به خوبي مي‌تواند قضاوت كند كه چه اثري خوب است و چه اثري بد. اگر اين امر بديهي را باور كنيم، در عرصه رقابت با نويسندگان خارجي موفق‌تر خواهيم بود و مي‌توانيم توجه به مخاطب را از كتاب‌هاي ترجمه‌اي به آثار تاليفي معطوف كنيم.\

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) ـ عرضه همزمان چندين ترجمه از يك كتاب توسط ناشران مختلف، رعايت نكردن حق نشر(كپي‌رايت) كتاب، افزايش آثار بازاري ترجمه شده به فارسي و ديگر معضلات موجود در عرصه ترجمه، ما را واداشت كه در نگاهي اجمالي به آسيب‌شناسي ترجمه كتاب، به‌ويژه كتاب‌هاي كودك و نوجوان بپردازيم. از اين رو دغدغه خود را با دست‌اندركاران ادبيات كودك و نوجوان در ميان مي‌گذاريم و پاي صحبت‌هايشان مي‌نشينيم، باشد كه از اين رهگذر، توشه‌اي برگيريم و قدمي هرچند كوچك براي حل اين معضل برداريم. در چهارمين قدم از سلسله گفت‌وگوهايمان به سراغ مترجم پيشكسوت كتاب‌هاي كودك و نوجوان رفتيم و پاي صحبت‌هايش نشستيم. 


تفاوت‌ كتاب‌هاي ترجمه شده براي كودك و نوجوان با آثار خاص بزرگ‌سالان در چيست؟
در ترجمه كتاب، شناخت مخاطب امر بسيار مهمي است؛ بنابراين بايد سطح دانش مخاطب و دايره واژگان او در نظر گرفته شود. طبيعتاً ترجمه براي گروه سني كودك و نوجوان از ويژگي‌هاي خاص خودش تبعيت مي‌كند. دايره واژگاني مخاطبان اين گروه سني بسيار محدود است و مترجم در زمان ترجمه بايد خودش را در اين دايره محدود كند. در اينجا فقط بحث واژگان مطرح نيست، ادبيات و ساختار جملات هم نقش مهمي در اين ميان برعهده دارند. البته كار براي نوجوانان نسبت به كار براي كودكان ساده‌تر مي‌شود، چون مخاطبان نوجوان دايره واژگان وسيع‌تري نسبت به كودكان دارند.

اين تمايزات فقط در حوزه زبان و ادبيات وجود دارد يا در انتقال مفاهيم نيز تفاوت‌هايي بين آثار كودك و نوجوان و كتاب‌هاي خاص بزرگسالان وجود دارد؟
در سطوح مختلف، اين تمايزات وجود دارد. ما ترجمه كلمه به كلمه داريم كه در آن سعي مي‌شود تمام واژگان مورد استفاده نويسنده به زبان مقصد برگردانده شود. در سطح بعدي و در ترجمه جمله به جمله، مترجم تلاش مي‌كند مفهموم نهفته در جمله را به زبان مقصد نزديك كند. در اينجا محدوديت خاصي وجود دارد و آن اين است كه شما وقتي مي‌خواهيد مفهومي را منتقل كنيد، بايد سبك نوشتاري نويسنده را هم انتقال دهيد.
وقتي متني ادبي به ادبيات فاخر يا شعر تمايل دارد بايد نواها و حالت‌هاي شعر گونه و آهنگين جملات هم به متن مقصد منتقل شود. انتقال سبك ادبي از همه سخت‌تر است. گاهي ترجمه‌هاي زيادي از يك كتاب منتشر مي‌شود. وقتي كتابي را برمي‌داريد و با ترجمه‌هاي مشابه‌اش مقايسه مي‌كنيد، مي‌بينيد كه مترجم، واژگان درستي انتخاب كرده، متن مبداء را درست فهميده، به فارسي كاملاً مسلط بوده و سپس آن را با ساير ترجمه‌هاي موجود مقايسه مي‌كنيد تا ببينيد سبك نويسنده را هم به خوبي منتقل كرده است يا نه. متن فاخر ادبي، محاوره‌اي و علمي بايد به همان شكل اصلي‌اش ترجمه شود.
البته متني كه مترجم ترجمه مي‌كند در مراحل بعدي در اختيار ناشر و ويراستار قرار مي‌گيرد و بسياري از ناشران و ويراستاران ما معتقدند متن بايد براي مخاطب ايراني مناسب شود و براي اينكه به اين نتيجه برسند، جملاتي را از متن اصلي حذف مي‌كنند يا تغيير مي‌دهند. بعد از اين مرحله نيز اثر با مميزي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي روبه‌رو مي‌شود. در نهايت پس از اعمال اين تغييرات بر متن ترجمه شده، اين متن در مقايسه با متن اصلي تفاوت‌هايي دارد. البته گاهي مترجمان ما وظيفه ناشر، ويراستار و مميزي ارشاد را خودشان برعهده مي‌گيرند و همه اين تغييرات را خودشان اعمال مي‌كنند كه به نظر من اين كار درستي نيست.


«بومي‌سازي آثار» در اين حوزه از ترجمه چه اهميتي دارد؟
بحث بومي‌سازي جداست. بعضي از ناشران از مترجم مي‌خواهند متن اصلي را بخواند و با استفاده از آن متني جديد بنويسد كه اين بومي‌سازي معنا نمي‌شود. اين كار نوعي تأليف است كه از لحاظ اخلاقي هم درست نيست. چنين كاري براي من جا نيفتاده است، اولا به اين دليل كه من خودم را نويسنده نمي‌دانم و دوم به خاطر اينكه به نظر من درست نيست كه ايده ديگران را بگيرم و از آن استفاده كنم.
ما بايد به اين باور برسيم كه كودكان و نوجوانان‌مان توانايي درك و قضاوت آن‌چه را مي‌خوانند، دارند. اگر اين را باور كنيم اتفاق‌هاي خوبي مي‌افتد. مخاطبان ايراني به بعضي از آثار تآليفي خوب توجه مي‌كنند. اين درباره آثار ترجمه هم صادق است. به نظر من مخاطب كودك و نوجوان ما به خوبي مي‌تواند قضاوت كند كه چه اثري خوب است و چه اثري بد.


سال گذشته، نسبت آثار تأليفي كودك و نوجوان به كتاب‌هاي  ترجمه بيش از 2 برابر بود، ارزيابي شما از اين آمار چسيت؟
من عميقاً معتقدم كه اگر بتوانيم آثار تأليفي براي كودكان و نوجوانان را افزايش دهيم به اندازه‌اي كه نياز به ترجمه كتاب در اين حوزه نباشد، ايده‌آل است. در چنين حالتي بدآموزي كم مي‌شود و خيلي از مشكلات حل مي‌شوند؛ اما متأسفانه بسياري از نويسندگان ما در رقابت با نويسندگان خارجي عقب هستند. حل اين مشكل به كار كارشناسي نياز دارد. بايد ديد داستان‌پردازي، شخصيت‌پردازي يا سبك ادبيات‌مان چه مشكلاتي دارد. ما كودكان و نوجوانان‌مان را دست كم مي‌گيريم و چيزهايي را به او مي‌دهيم كه نمي‌تواند بپذيرد و لاجرم به سراغ آثاري مانند هر‌ي پاتر مي‌رود. وظيفه نويسندگان ما اين است كه عميق فكر كنند و بنويسند. اگر كودك ما به داستان‌هاي هيجاني نياز دارد بايد داستان‌هايي با اين سبك به آنها ارائه بدهيم. بايد ببينيم غربي‌ها چه ويژگي‌هايي را در داستان‌نويسي‌شان رعايت مي‌كنند كه در جذب مخاطب موفقند.
البته اخيراً متوجه شده‌ام كه منتقدان و كارشناسان ادبي ما ذهن‌شان را روي اين مساله متمركز كرده‌اند. برخي نويسندگان باتجربه و به روش آزمون و خطا دريافته‌اند كدام آثارشان بيشتر مورد استقبال مخاطب قرار گرفته و دليل اين استقبال را پيدا كرده‌اند. اما اين گونه كار كردن زندگي آنها را تامين نمي‌كند. نويسنده‌اي مي‌تواند زندگي‌اش را از طريق نوشتن تامين كند كه سريع بنويسد. شمارگان كتابش بالا باشد. مسائل فرهنگي سرجاي خودشان؛ اما مسائل مادي هم در اين موضوع تاثيرگذارند. اگر مشكلات اقتصادي نويسنده‌هاي ما حل شود آنها تمام وقت و انرژي‌شان را صرف نوشتن مي‌كنند. بين مسائل مالي و حجم كار نويسندگان و مترجمان ما تناسبي وجود ندارد.

در سال‌هاي اخير ترجمه آثار مجموعه‌اي و برخي آثار بازاري در حوزه‌ كتاب‌هاي كودك و نوجوان افزايش يافته است، به نظر شما دليل اين امر چيست؟
طبيعاً ناشر بايد به‌گونه‌اي كار كند كه چرخ كارش بچرخد. ناشر روي سليقه مخاطب تأثير مي‌گذارد اما مخاطب هم بيكار نيست. اثري ممكن است به چاپ دهم برسد اما چاپ نخست اثر ديگري به فروش نمي‌رسد. اگر اثري به قضاوت ما بازاري است بايد مورد بررسي قرار بگيرد. بايد ديد چه چيزي در اين اثر بوده كه چندين بار به صورت مكرر بازچاپ شده است. كارها بايد نقد شود. ما در حوزه نقد كتاب هم خيلي كار داريم. ناشران ما هم چشم بسته اثري را براي چاپ انتخاب نمي‌كنند. آنها با شناخت از سليقه و ذائقه مخاطب كتاب‌هايي را براي ترجمه انتخاب مي‌كنند. البته ناشران مختلف روش‌هاي متفاوتي براي اين كار دارند. برخي ناشران اين كار را در قالب شوراي فرهنگي و بعضي ديگر به طور حسي انجام مي‌دهند. طبعاً وقتي شوراي فرهنگي وجود دارد ناشر آثار بهتري را منتشر مي‌كند. اما اين‌كه بگوييم ناشري كار بازاري ارائه مي‌دهد، غلط است. چرخ ناشران هم بايد بچرخد اما اين به آن معنا نيست كه هر كار وارد بازار كتاب شود.

تشخيص اين كه چه اثري شايستگي ورود به بازار كتاب ما را دارد بايد برعهده چه كسي باشد؟
در وهله نخست، تشخيص اين موضوع برعهده مخاطب است و در مرحله دوم، كارشناسان بايد سليقه‌سنجي كنند. آنها بايد به دنبال دلايلي باشند كه باعث مي‌شود مخاطب ما جذب آثاري مانند هري‌ پاتر شود. در كنار كارشناسان ما بايد روان‌شناساني حضور داشته باشند كه بررسي كنند چه دلايل رواني سبب مي‌شود مخاطب به سراغ اثري خاص برود.
من گمان مي‌كنم ما نبايد يك عامل را خيلي مهم و عامل ديگر را كم ارزش تلقي كنيم، بلكه بايد تمام عوامل را شناسايي كنيم و به آنها ارزش بدهيم. در زنجيره توليد كتاب، مخاطب، نويسنده، مترجم، ناشر و منتقد هر يك جايگاه خاص خودشان را دارند. كتاب بي‌ارزش خود به خود از چرخه نشر حذف مي‌شود و اثر ارزشمند را ناشر، منتقد و مخاطب شناسايي مي‌كند. نويسنده، مترجم و تصويرگر خوب سال‌هاي سال كار مي‌كند و اثرش مورد توجه قرار مي‌گيرد و در غير اين صورت از چرخه توليد كتاب حذف مي‌شود. انتخاب طبيعي در توليد كتاب هم نقش دارد.

ترجمه‌هاي متعددي از يك اثر توسط ناشران مختلف روانه بازار كتاب مي‌شود. به نظر شما اين اتفاق، خوب است يا بد؟
اين موضوع مثل يك چاقوي دو دم است. طبعاً وقتي از يك اثر يك ترجمه وجود دارد از لحاظ فروش به نفع ناشر و مترجم است اما ممكن است آن ترجمه، ترجمه خوبي نباشد.
اين مشكل نيز با پذيرش قانون كپي‌رايت حل مي‌شود. اگر ناشري مجبور شود كپي‌رايت اثري را بخرد مجبور است براي جبران هزينه‌هايش خوب بفروشد و به همين خاطر به‌سراغ مترجم و ويراستاري مي‌رود كه كارشان خوب باشد. كيفيت چاپ كتاب را نيز بالاتر مي‌برد و طبعاً كتاب خوب از كار در مي‌آيد. من معتقدم اجراي قانون كپي‌رايت مشكلاتي مانند ترجمه‌هاي متعدد از يك اثر و كيفيت پايين كتاب‌ها را حل مي‌كند. 

شما به عنوان يكي از مترجمان باسابقه كتاب‌هاي كودك و نوجوان، چه مشكلات ديگري در اين حوزه مي‌شناسيد؟ 
بزرگ‌ترين مشكل ما مترجمان، دسترسي به منابع است. براي ترجمه يك اثر خوب، مترجم بايد 20 - 15 كتاب را بخواند و از اين ميان يك اثر را براي ترجمه انتخاب كند؛ اما دسترسي ما به منابع، سخت و محدود است. براي مترجمان ما سخت است كه با درآمد ريالي‌شان كتاب‌هاي خارجي را به دلار خريدار كنند. قيمت يك كتاب كودك 8 - 7 صفحه‌اي حداقل 10 دلار است. مترجمي كه بخواهد اثري را ترجمه كند بايد 15 كتاب را خريداري و از ميان اين 15 كتاب يكي را براي ترجمه انتخاب كند كه اين مبلغي حدود 150 دلار هزينه دارد. مترجم كتاب انتخابي‌اش را در 20 روز ترجمه مي‌كند و براي ادامه كار بايد مجدداى هزينه كند. 

پيش از اين خانه ترجمه با همكاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي توسط يك گروه كارشناسي كتاب‌هاي ارزشمند را شناسايي مي‌كرد و در اختيار مترجمان قرار مي‌داد. اما الان متاسفانه چنين امكاني وجود ندارد. ناشر بايد برود و يك چمدان كتاب بخرد و در اختيار مترجمان مختلف قرار دهد. ناشر هم معذوراتي دارد. هزينه‌هاي سفر و انتخاب و تهيه كتاب هم زياد است. شايد اگر منابع در دسترس مترجمان آشنا به ادبيات و مخاطب بود، آثار بهتري براي ترجمه انتخاب مي‌شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها