یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۹:۲۱
ژست های ادبی مثل بادکنک می‌ترکند

حسن اصغری متولد 1326 بندرانزلی از جمله نویسندگانی است که با حفظ فضاهای بومی به آفرینش داستان و رمان می‌پردازد. از آثار او می‌توان به رمان «ول کنید اسب مرا»، «نقش باغ نگارستان» و «راز اشکهای کریستالی» اشاره کرد. او همچنین دو رمان زیر چاپ دارد با نام های...

 خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا):فرشاد شیرزادی:حسن اصغری متولد 1326 بندرانزلی از جمله نویسندگانی است که با حفظ فضاهای بومی به آفرینش داستان و رمان می‌پردازد. از آثار او می‌توان به رمان «ول کنید اسب مرا»، «نقش باغ نگارستان» و «راز اشکهای کریستالی» اشاره کرد. او همچنین دو رمان زیر چاپ دارد با نامهای «رستم در مرداب خوان دوم» و «تابلوهای زلزله‌خیز قله کوه کرکس» که نشر روزگار آنها را منتشر خواهد کرد.

- آیا نمونه‌های منحصر به فرد در ادبیات ما وجود دارند؟
 
:  به واقع اشعار حافظ، سعدی، مولوی، خیام و فردوسی به دلیل بازتاب دادن ویژگیهای فرهنگ ملی ما جهانی شده‌اند. در یک کلام، اگر نویسندگان فارسی زبان بتوانند با نگاه ژرف به واقعیتهای جاری زندگی امروز بنگرند و اثری غنی خلق کنند، نمونه‌های منحصر به فرد پدید خواهد آمد.

- به گمانم ساخت و بافت برخی داستانهای مدرن ما، تحت تأثیر رئالیسم جادویی آمریکای لاتین است. لااقل در یک دو دهه از آنها تقلید کرده‌ایم. این طور نیست؟ 

: تأثیرپذیری در تمام زمینه‌های زندگی وجود دارد، اغلب مواقع هم
تأثرپذیری از یک یا چند اثر مثبت ارزیابی شده و حتی به جایی رسیده که فرهنگ یک کشور را غنا بخشیده است. مثلاً در قرن دوم و سوم هجری آثار فرهنگی یونان به زبان عربی ترجمه شد و حتماً می‌دانید چه تأثیر عمیقی بر اندیشه و باروری تفکر کشورهای اسلامی گذاشت. همین آثار فرهنگی ترجمه شده، هنگامی که وارد کشورمان شد بر عرصه فرهنگی ما تأثیر گذاشت. بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، خیام و سایر اندیشمندان آن فرهنگ ترجمه شده را هضم کردند، آثار ملی خود را آفریدند و از مرزهای ملی هم عبور کردند که نهایت به تأثیرپذیری ذهن هنرمندان دیگر کشورها نیز منجر شد. البته باید میان تأثیرپذیری و تقلیدکورکورانه تفاوت قائل شویم، چرا که بعضی داستان‌نویسان
ما متأسفانه در پی تقلید کورکورانه اند و گهگاهی هم ژست می‌گیرند و می‌گویند: اثر خلاقه مدرن آفریده‌ایم و روند الگوی متعارف هنری را
شکسته‌ایم! شاید چنین ژست هایی در آغازجنجال مطبوعاتی هم به راه بیندازد اما سرانجام مانند بادکنکی می‌ترکد. از سوی دیگر تقلید نوعی کپی برداری است. درست مثل اینکه یک نقاش ایرانی از تابلو «مونالیزا» داوینچی اثر دیگری بکشد. اگر کمی فکر کنیم بی شک درمی‌یابیم چنین کپی برداری هایی در بهترین حالت توانایی و قدرت مقابله کردن با اصل اثر را ندارد ولی تأثیرپذیری اصلاً شباهتی به تقلید ندارد و می‌توان گفت هیچ اثر خلاقه‌ای بدون تأثیرپذیری از گذشتگان پدید نیامده است.

- چگونه می‌توانیم در ادبیات داستانی به خودکفایی برسیم؟ یعنی اثری خلق کرد که تماماً ایرانی باشد؟
 
: فقط با تأثیرپذیری و جذب و هضم میراث فرهنگ کهن ایران و دیگر کشورهای جهان و با نگاه ژرف به زندگی اجتماعی. آنگاه می‌توان اثری خلق کرد که نخست ملی باشد و در گام دوم بر فرهنگ دیگر ملل هم تأثیر بگذارد. 

خودکفایی فرهنگی نه تنها در ایران بلکه در دیگر کشورهای جهان هم به معنای محدود کردن چارچوب فرهنگ ملی نیست. دستاوردهای فرهنگی ملت ها، دائم در حال چرخش است و بر یکدیگر اثر می‌‌گذارند و گاه در هم تنیده و ادغام می‌شوند. 

آنگاه فرهنگ نو پدید می‌آید، دقیقاً مثل ادبیات داستانی روسیه. اغلب نویسندگان روسی قرن نوزدهم ابتدا از ادبیات فرانسه و فلسفه آلمان تأثیر گرفتند و آن را درونی کردند و با خون خود آمیختند که حاصل کار خلق آثاری برتر و قوی‌تر از ادبیات داستانی فرانسه بود. پس به واقع ممکن است که به اصطلاح ذهن یک نویسنده از سرچشمه اصلی هم عبور کند و چیزی تنومند بیافریند.

- بعضی مواقع نویسندگان فارسی زبان به بندبازی های زبانی روی می‌آورند و نام کارشان را می‌گذارند اثر مدرن و فوق مدرن. آیا چنین تجربه‌هایی در آثار نویسندگان خارجی هم دیده می‌شود یا در آثار موفق دنیا زبان ساده است؟
 
: با بندبازی زبان به گونه‌ای انتزاعی و تفکیک کردنش با سایر عناصر داستانی و آن را در مرکز و محور داستان قرار دادن و همه عناصر را فدایش کردن، به گمانم ادبیات خلاق پدید نخواهد آمد. زبان در داستان، مؤلفه مهمی است و می‌توان گفت ستون و شالوده اثری ارزشمند است، اما باید بدانیم زبان در خدمت دیگر عناصر داستان است و البته آفریننده بدون توجه به زبان نمی‌تواند اثر هنری غنی خلق کند. اما از سوی دیگر صرفاً با تکیه زدن به زبان انتزاعی نمی‌توان انتظار خلق داستانی مدرن داشت. ولی نویسندگان جوان و کم تجربه و کم مطالعه تصور کردند این نظریه‌های بی‌بنیان، کلام آول و آخر است و آن را همچون آیه‌های آسمانی مطلق گرفتند. نظریه «یاکوبسن» و فرمالیست های روسی درباره زبان و آشنایی زدایی هم متأسفانه به غلط معرفی شدند و شاید بتوان به جرأت گفت که اصلاً معرفی نشدند و به گونه‌ای جسته و گریخته، اینجا و آنجا نقل شدند. نمونه‌اش هم در ایران، نظریه‌های «رولان بارت» فرانسوی است که از آنها مطلق سازی شد. نظریه «مرگ مؤلف» او در تفسير متن با نظریه «نیت مؤلف» یا «قصد مؤلف» به چالش آمد. از دیگر سو اگر بخواهیم با نگاه مطلق‌گرا به نقد نظریه‌ای که صد البته کلام اول و آخر نیست، بنشینیم باید برای توجیه‌اش بگوییم: فلان نظریه‌پرداز چنین و چنان گفته است و ما هم طبق نظریه او داستان نوشته‌ایم. نهایت روند ادبیات‌داستانی و شعر ما فاجعه بار خواهد شد و به فراموشی سپرده می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها