شروود آندرسن كه او را پدر داستان كوتاه مدرن ناميده اند در ۱۳ سپتامبر سال ۱۸۷۶ در شهر کامدن ایالت اوهایو به دنیا آمد. او كه تازه از ميانههاي سالهاي زندگي اش به نويسندگي روي آورد ، در طی عمر خود هفت رمان و چندین داستان کوتاه نوشت و با همين داستان ها، صورت جديدي از داستان نويسي را پيش روي نويسندگان پس از خود قرار داد.
آندرسن از دوستان و در حقيقت استاد اصلي ارنست همينگوي در داستان نويسي است و هم او بود كه همينگوي را تشويق كرد تا به پاريس برود و او را با حلقه ادبي آمريكاييهاي ساكن آن شهر مرتبط ساخت. آموزه هاي او مهم ترين عامل تشويق همينگوي به استفاده از كمترين واژهها در داستانهاي كوتاهش شد. پیدایش نویسندگانی چون جان اشتین بک و ویلیام فاکنر را نيز متاثر از آثاري ميدانند كه شروود آندرسن خالق آنها بود.
آندرسن در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، پدرش زین اسب میساخت و درآمد چنداني نداشت، به همين دليل شروود امکان تحصیلات منظم را به دست نياورد و خيلي زود برای کسب درآمد به انجام کارهای متفرقه پرداخت ؛ مدتي دوچرخهسازی کرد، بعد به تبلیغات تجاری روي آورد و مدتي هم به نقاشي ساختمان پرداخت و وقتي كار پيدا نمي شد به عنوان کارگر فصلی كار كرد.
زماني كه اوضاع زندگياش داشت از نظر كاري جا ميافتاد و كار منظم و دفتري پيدا كرده بود، به اين نتيجه رسيد كه بايد در زندگياش تغيير ايجاد كند و مثل بسياري از آمريكاييها راهي پاریس شد. در آنجا او با آمریکایی های مهاجري آشنا شد كه شكليابي جنبش آوانگارد را در هدف داشتند. رهبر اين گروه «گرترود استاین» جايگاهي خاص در ميان محافل فرهنگي و هنري پاريس داشت.
اما آنچه موجب شهرت آندرسن شد نه رمان هاي 7 گانه او كه داستانهای کوتاهش بود. او در داستانهایش بيش از هر چيز به زندگي طبقه متوسط جامعه آمریکا پرداخته است و بیشتر آدم هايي را به عنوان سوژه انتخاب كرده كه در حاشیه اجتماع به سر میبرند؛ آدمهايي که محروم به دنیا میآیند، ناکام زندگی می کنند و همیشه در حسرت آن چیزهایی هستند که نمیتوانند داشته باشند. بنابراین راهی ندارند جز پناه بردن به تنهایی و خیالبافی. زندگی بحرانی آدمهایی که خرافات، کوته بینی و ناتوانی روحی به آن دامن می زند، در خلال یک رشته عوامل به هم پیوسته ادامه می یابد و معمولا هم به انجام مطلوبی نمیرسد.
فضاهای قصههای آندرسن پر است از لحن اندوه بار و گاه مالیخولیایی آدم هایي که هرگز وارد عمل نمي شوند و هر تغييري برايشان به منزله زمين لرزهاي بزرگ است. آدم هايي كه از قدرت راي برخوردار نيستند و همواره زير بار فشار نامريی اطرافیان و قضاوت های آنها از پا ميافتند.
او براي بيان اين داستانها از سبك روايتي متفاوتي استفاده ميكند و گاه حتي با لحني طنزآلود اين آدم هاي وامانده و ناتوان و زندگيشان را توصيف ميكند. با اين حال تامل لایههای زیرین داستان بيان كننده زندگي تلخ و تكراري آدم هايي تنها و رها شده است كه نصيبي از شادكامي هاي زندگي نداشته اند.
شروود آندرسن نخستین مجموعه داستانهای کوتاهش را در سال ۱۹۱۹ منتشر کرد. او تا اين زمان دو رمان نيز منتشر كرده بود، كه هر چند براي او به عنوان يك نويسنده وجههاي اجتماعي به همراه آورده بود، اما داستانهاي كوتاهش با عنوان «واینزبرگ اوهایو» بود كه او را به عنوان چهره اي متفاوت به جامعه ادبي آن زمان شناساند.
واینزبرگ نام شهری تخیلی است که نویسنده ميگويد در ایالت اوهایو وجود دارد. همه داستانهاي اين مجموعه در همين شهر ميگذرد و زندگي آدمهاي همين شهر كه در دوران صنعتی شدن و گذار از جامعه كوچك و سنتي و در روند درغلطيدن به روابط پيچيده انساني هستند، دستمايه او براي داستانهاي اين مجموعه مي شود.
آندرسن چندان علاقه اي به دیالوگ نویسی ندارد و به جاي آن براي بررسي انديشههاي كاراكترهايش به مونولوگ مي پردازد و با زبان خود آنها انديشههايشان را روشن ميسازد. آدمهايي كه به زباني بيآلايش سخن ميگويند و با خودشان براي درك مسايل بيرحمانه اطرافشان در تقلا هستند. در این داستانهاي كوتاه او از زندگی سیاه پوستان هم غافل نمانده و همانگونه به مشكلات آنها پرداخته است كه زندگي سفيدپوستان را زير ذره بين قرار داده است. به همين دليل هم سياهپوستان او آدمهايي هستند كه با سفيدپوست ها تفاوتي ندارند و از همان نيازهاي انساني و عاطفي برخوردارند. به همين دليل هم از او به عنوان يكي از پیشگامان ادبی سیاهان آمریکا نام برده ميشود.
اولین رمان آندرسن كه در سال ۱۹۱۴ منتشر شد «پسر ونیدی مك فرسون» نام داشت. تمام تلاش او در این رمان يافتن و ارائه سبكی بود كه بتواند وضعیت بحرانی و خاص انسان آمریكایی را به بهترين شكل روايت كند. در رمان دومش يعني «مردان پیاده» او به اين سبك نزديكتر شده بود. در رمان «خنده سیاه» هم كه اساس داستان بر مبناي روايت زندگي سفيدپوستان از خلال تصورات يك سیاه پوست شكل گرفته، او نشان ميدهد كه نوع زندگي سياهپوستان و خواستهايشان چقدر با زندگي و نيازهاي سفيدپوستان شباهت دارد و در عين حال آنها از داشتن چيزهاي بديهي تا چه اندازه دور هستند. در اولين دهه هاي قرن بيستم بيان چنين سوژه اي يكي از جسارتهاي بزرگ بود كه تنها آدم سردو گرم چشيدهاي مثل شروود آندرسن مي توانست از پس آن برآيد.
در رمان ديگرش با عنوان «فراسوی علاقهها» که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد نیز آندرسون به کارگران ریسندگی و فعالیت های صنفي آنها پرداخته و در چنين بستري به طرح خواست هاي آنها مي پردازد.
او مجموعه بعدي داستانهاي كوتاهش را با نام «پیروزی تخم مرغ» در سال ۱۹۲۱ منتشر كرد. برخي از داستانهاي اين مجموعه از چنان اعتباری برخوردار شد که سال ها به عنوان بهترین داستان های کوتاه در مجموعه های جهانی منتشر میشود.
آندرسن داستان هايش را گاه از زاويه ديد دانای کل روايت ميكند و گاه يكي از شخصیتهای درگیر ماجرا را وارد عمل مي كند تا داستان را تعريف كند. گاهي هم وارد حيطه خاطرات گذشته ميشود و با مرور آنها داستاني را تعريف ميكند.
با وجود اين كه آندرسن تا سال مرگش یعنی ۱۹۴۱، پنج رمان دیگر نیز نوشت و به دست چاپ سپرد، اما همین دو مجموعه داستان کوتاه او مسیر داستان کوتاه را تغییر داد و موجب شد تا انتقاد اجتماعی به عنوان سوژه به متن داستان راه يابد. نبايد فراموش كرد كه او در اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ که سال هاي سخت زندگي آمريكايي به دليل بحران ناشی از رکود اقتصادی بود، مينوشت و به همين دليل هم ميخواست تا با بيان رنج هاي افشار پايين و به ويژه طبقه كارگر كه همان كار بخور و نمير را نيز از دست داده بود، دروغ هاي جامعه صنعتی را افشا كند. براي همين درباره او گفتهاند: «لحظه هايي از زندگي امريكاييان وجود دارد كه اندرسن اولين و آخرين توصيف كننده آنها بوده است».
اين عوامل موجب شد تا او با پشت سر گذاشتن زبان رمانتيك قرن نوزدهم به زباني ناتوراليستي دست يابد و گاه رگههايي از سورآلیسم را براي بيان روانکاوی شخصیت ها مورد استفاده قرار دهد.
از اتفاقهاي عجیب زندگی آندرسن انتشار کتابی از او پنجاه سال پس از مرگش است. این کتاب که هفده سال پیش منتشر شده «نامههای عاشقانه مخفی» نام دارد و دربرگیرنده نامه های روزانهای است که آندرسن در حالی آنها را براي همسر آینده اش مینوشت که در حال جدا شدن از همسر سوماش بود. او با وجود این که بعدا ۱۰ سال و تا زمان مرگ با همسر آخرش «النور شوپنهاور» زندگی کرد اما هرگز از این نامه ها سخن نگفت. چند سال پس از مرگ او «النور» به صورت تصادفی اين نامهها را پيدا كرد و حاضر شد تا آنها را تنها زماني چاپ كنند كه خودش در گذشته باشد. از آنجا که النور ۵۰ سال پس از همسرش به زندگی ادامه داد، این مجموعه در اواخر قرن بیستم امکان انتشار یافت.
شروود آندرسن در این نامه ها احساساتش را گاه در قالب داستانهای بسیار کوتاه، گاه در قالب شعر و گاه مقاله بيان كرده و همه ظرافت، ایجاز و انديشه هاي ژرفش را در آنها گرد آورده است.
شروود آندرسن با همان آثار معدودش موجب شد تا سبك جديدي در داستان نويسي آمريكا به وجود آيد و شاگردانی که پس از او آمدند راهي را دنبال كردند كه به جايگاهي فراتر از او رسيدند و هر يك جوايز معتبر نوبل ادبيات و پوليتزر را براي آثارشان دريافت كردند.
او در سال های پایانی زندگي اش به مقاله نویسی برای مطبوعات پرداخت و در نوشتن اين مقاله ها نيز به نوعي از همان سبك نوشتارياش بهره جست.
از دیگر آثار شروود آندرسن می توان به سلام به شهر، سفیدپوست بیچاره و مجموعه مقالات او اشاره کرد.
رويا ديانت
نظر شما