دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۴
نگاه ضد سرمایه‌داری در پوپولیسم ضد‌مهاجر وجود ندارد

این دیدگاه که در پوپولیسم ضد‌مهاجر یک لبه ضد سرمایه‌داری آشکار وجود دارد، هرچقدر هم که دستکاری شده باشد یک نگاه ضدسرمایه‌داری صرفا جابجا و مبهم است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: آنچه در پی می‌آید ترجمه بخشی از گفت‌وگوی اسلاوی ژیژک، فیلسوف نامدار اسلوونیایی با مجله اسپایک است. محوریت این گفت‌وگو کتاب «علیه اخاذی مضاعف: پناهجویان، ترور و دیگر دردسرهای مربوط به همسایگان»، است که در بحبوحه بحران پناهجویان در اروپا نوشته و منتشر شد. این کتاب در سال 1398 از سوی کامران برادران،‌میلاد روانبخش و محسن اصفهانی‌زاده از سوی نشر مانیاهنر به فارسی ترجمه و منتشر شد. 

* شما در کتاب جدیدتان، «علیه اخاذی مضاعف»، از انسان‌دوست لیبرالی و واکنش بیش از حد احساسی به بحران مهاجرت انتقاد می‌کنید. به نظر شما چرا این یک مشکل است؟
 
چیزی که من را آزار می‌دهد احساس‌گرایی نیست؛ وقایع فعلی در مورد پناهجویان داستان‌هایی غم‌انگیز‌ هستند. آنچه من می‌خواهم بدانم این است که چرا بحران مهاجران، حداقل در اروپا، به عنوان یک مشکل صرفاً انسانی تلقی می‌شود. مردم می‌گویند‌ «صدها و هزاران نفر می‌آیند؛ آیا پذیرای‌شان خواهیم بود یا نه؟ آیا اروپا روی گشاده از خود نشان خواهد داد؟» فکر می‌کنم این شیفتگی به بدبختی مهاجران، سؤالات دیگری را که برای من بسیار مهم‌تر هستند، به محاق برده و مبهم می‌کند. در این میان پرسشی حیاتی مطرح نمی‌شود: علل این بحران چیست؟ عمل استعمار نوین اقتصادی اروپا، مداخلات نظامی در خاورمیانه و غیره چیست. تغییر در این سطح همان چیزی است که ابتدا باید به آن بپردازیم.
 
استعاره من برای پاسخ به بحران مهاجران یک استعاره سینمایی خواهد بود. ما نمایی نزدیک از پناهجویان داریم که از دریای مدیترانه می‌آیند. اما باید دوربین را به عقب ببریم تا بتوانیم یک شات تثبیت‌کننده کلی داشته باشیم؛ دقیقاً در آنجا چه می‌گذرد؟ من به ویژه به این آمادگی فوری برای احساس گناه و مسئولیت‌پذیری مشکوک هستم: حسی که براساس آن ما اروپایی‌ها هستیم که سرزمین مهاجران را خراب کردیم و بنابراین همه چیز تقصیر استعمار نو ماست. منظور من از کاوش در پس‌زمینه چنین چیزی نیست.
 
پاسخی این‌چنین به بحران مهاجران یک مشکل است زیرا پناهندگان را در موقعیت کاملاً منفعل قربانیان قرار می‌دهد. انگار شعار نژادپرستانه قدیمی بار مرد سفیدپوست را به گناه سفیدپوست تبدیل کردیم، گویی تنها ماییم که می‌توانیم نقشی فعال برعهده بگیریم. من فکر می‌کنم این دیدگاه نژادپرستانه اساسی ماست. هنگامی که پناهندگان بیش از حد فعال می‌شوند، آن‌ها را به عنوان تروریست اخراج می‌کنند.
 
اما بزرگ‌ترین مشکل من با این حجم از بشردوستی این است که مردم از آنچه واقعاً در اروپا اتفاق می‌افتد -‌جنبش عظیم پوپولیستی ضد مهاجر‌- آگاه نیستند. رهبر حزب پوپولیست آزادی اتریش شانس جدی برای رئیس‌جمهور شدن داشت. این می‌توانست اولین بار در یک کشور اروپای غربی باشد که یک پوپولیست محض، ضد‌مهاجر و نژادپرست رئیس‌جمهور می‌شود.
 
 
* اغلب کسانی که طرفدار کنترل مهاجرت هستند انگ نژادپرستی بهشان زده می‌شود. آیا ما داریم نگرانی‌های واقعی مردم را در مورد این موضوع جدی سیاسی نادیده می‌گیریم؟
 
من با نگرش معمول چپ لیبرال که همه این‌ها را فقط به عنوان پوپولیسم طبقه پایین، نژادپرستی یا فاشیسم رد می‌کند، موافق نیستم. والتر بنیامین زمانی به صراحت بیان کرد که «پشت هر فاشیسمی یک انقلاب شکست‌خورده وجود دارد.» این نارضایتی مردم به اصطلاح عادی در اروپای غربی برآمده از چیست؟ چگونه به این موضوع رسیدگی کنیم؟ چپ‌های لیبرال نمی‌خواهند به چنین موضوعی بپردازند. آن‌ها فقط از این واقعیت که اروپا دارد مایوس می‌شود ابراز تاسف می‌کنند. این بزرگ‌ترین سرزنش من برای آنچه من چپ لیبرال ‌می‌نامم است: هر چه وضعیت بدتر شود، آن‌ها از نظر اخلاقی بیشتر احساس برتری می‌کنند. آن‌ها دوست دارند بر حس وحشت از فاشیستی شدن اروپا تأکید کنند. خوب، آن‌ها برای جلوگیری از این وحشت در عمل چه می‌کنند؟
 
من خواهان دیدگاهی بسیار پیچیده‌تر هستم، برای شروع نوعی تجدید ساختار دیدگاه اقتصادی، نظامی و سیاسی از کل وضعیتی که باعث بحران مهاجران شده است. راه‌حل فقط این نیست که «بیایید مرزهایمان را باز کنیم و همه وارد خواهند شد». به نظر من این اولین قدم به سوی یک فاجعه است. من سعی می‌کنم نگرانی‌های مردم عادی را بدون چشم‌پوشی از نژادپرستی درک کنم.
 
من برنی سندرز، نامزد [وقت] ریاست جمهوری آمریکا را ، علی‌رغم تمام محدودیت‌هایش، تحسین می‌کنم. موفقیت او بر این واقعیت استوار است که او همیشه با کشاورزان کوچک ورمانت ارتباط برقرار می کرد، همه کسانی که معمولاً به محافظه کاران کمربند انجیلی [واژه ای است غیر رسمی که اشاره بر نواحی جنوب شرقی ایالات متحده آمریکا و ساکنین محافظه کار و پروتستان‌های مسیحی آن دارد]  رای می دهند. امروز این یک وظیفه کاملاً حیاتی است. اگر این کار را نکنیم، از دست رفته‌ایم.
 
به یاد دارم بیست سال پیش در یک نشست، ژان ماری لوپن، رهبر وقت جبهه ملی را در تلویزیون تماشا کردم. کاری که او انجام داد مبتکرانه بود. او یک یهودی، یک سیاه‌پوست و یک عرب را روی صحنه آورد و گفت: «به آن‌ها نگاه کنید، آن‌ها کمتر از من فرانسوی نیستند. آن‌ها دوستان من هستند، نه دشمن!» اینجا بود که اظهارات او رنگ نژادپرستی ضدیهودی به خود گرفت: «دشمنان من سرمایه‌داران بی‌رحم و جهان‌وطنی هستند». در این پوپولیسم ضد‌مهاجر یک لبه ضد سرمایه‌داری آشکار وجود دارد، حال این دیدگاه هرچقدر هم که می‌خواهد دستکاری شده باشد. این نگاه ضدسرمایه‌داری صرفا جابجا و مبهم است.
 
* کتاب «علیه اخاذی مضاعف»‌ همچنین به آنچه که شما آن را تابوهای چپ می خوانید و بی‌میلی در قضاوت درباره برخی چیزهایی که مردم انجام می‌دهند و می‌گویند، نگاه می‌کند، به ویژه در مورد مهاجران یا پناهندگان. آیا این تابوها ما را از بحث صادقانه در مورد مهاجرت باز می‌دارند؟
 
مردم استدلال می‌کنند که اگر پناهندگان کار اشتباهی انجام دهند، نباید مسئولیتش را متوجه آن‌ها دانست. همیشه این است که ما اروپایی‌ها باید به‌نوعی مسئولیت‌پذیر باشیم. اما، اگر شما با مهاجران واقعی صحبت کنید (من با آن‌ها در آلمان و جاهای دیگر صحبت کردم) آنها می خواهند به عنوان افراد مسئول با آن‌ها رفتار شود.
 
این‌ها انتخاب‌های سیاسی مهمی هستند. از این قضیه آگاهم. به همین دلیل است که برخی از پسااستعمارگران اینقدر به من حمله می‌کنند. ما سرمایه‌داری جهانی را داریم و باید از خود بپرسیم که چگونه از آن عبور کنیم. آیا قبول داریم که باید از آن به معنای مدرنیزه شدن، سکولاریزاسیون عبور کنیم؟ و اینکه این تنها دیدگاه مارکسیستی موجود است؟ یا آن‌که باید دست به بازی دیگری زده و روشنگری اروپا را به دلیل وحشتی که ایجاد کرد بدنام کرده و استدلال کنیم که امروزه، تنها مقاومت در برابر سرمایه‌داری جهانی می‌تواند از طریق حراست از سنت‌های بومی جهان سوم ممکن شود: مانند سنت‌های آفریقایی، سنت‌های آمریکای لاتین و غیره.
 
من این نسخه دوم را نمی‌پذیرم، نه‌تنها به این دلیل که ناکارآمد است، بلکه به این دلیل که فکر می‌کنم کاملاً با مسیر فعلی سرمایه‌داری جهانی مطابقت دارد. مطلقاً هیچ چیز رادیکالی در این ایده وجود ندارد که ما باید برخی از سنت‌های قدیمی جلسات اشتراکی را حفظ یا احیا کنیم، یعنی همبستگی کل جامعه بر سر حقوق فردی. من معتقد نیستم که پتانسیل رهایی‌بخش قابل توجهی در این مورد وجود داشته باشد. چین امروز این کار را انجام می‌دهد. من اخیراً در آمستردام با یکی از متفکران سیاسی چینی مناظره داشتم که خط فکری‌اش این بود که «شما در غرب مدرنیته‌ای ویرانگر دارید، زیرا مدرنیته شما بیش از حد در این رگه رقابتی دکارتی، حقوق فردی و رقابتی ریشه دارد. اما ما چینی‌ها موفق شدیم مدرنیته را با سنت‌های باستانی کنفوسیوس ترکیب کنیم.» من به چنین چیزی باور ندارم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها