دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۸
تعهد عین ذات هنر است، نه صفت هنر/ شهید آوینی متعلق به عالم هنر مدرن نیست

مهدی متولیان مدیر مرکز مطالعات بنیاد روایت فتح تصریح کرد: تعهد عین ذات هنر است؛ نه صفت هنر، که یک شخص در حوزه‌ای متعهد باشد و در حوزه دیگر غیرمتعهد. عقیده دارم باید به اسم تک‌تک پیشکسوتان هنر انقلاب دپارتمان ایجاد کرد و در قالب این دپارتمان شاگرد تربیت کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به مناسبت سالروز شهادت شهید آوینی و  هفتۀ هنر انقلاب اسلامی، مهدی متولیان، مسئول مرکز مطالعات بنیاد روایت فتح، در گفت‌وگویی با ایبنا از شرح کار این مرکز، نگرش شهید آوینی به هنر، خصیصه‌های هنر انقلاب و تقابل هنر اسلامی با هنر غربی سخن گفته است که در ادامه شماره سوم آن را می‌خوانید:

«تعهد» عین ذات هنر است، نه صفت هنر

این گونه که نظر شماست ریشه کلمه «هنرمند متعهد» هم زده می‌شود. یعنی ما «هنرمندِ متعهد» نداریم. اصلاً هنرمند اگر داریم، هنرمندِ متعهد است.

به نکته خوبی توجه کردید. این هم لفظی است که غرب‌زدگی ما انقلابی‌ها آن را ساخته است. هنرمند یا متعهد هست یا اصلاً هنرمند نیست. تعهد عین ذات هنر است؛ نه صفت هنر، که یک جایی متعهد باشد و یک جایی غیرمتعهد. وقتی ما می‌گوییم «هنر متعهد» انگار یک عده‌ای هم هستند که هنرمندند اما متعهد نیستند. در حالی که این گفتمان شهید آوینی نیست. شما مقالۀ «منشور تجدید عهد هنر» را ببینید این از آن استنباط می‌شود. این مقاله شرح شهید آوینی بر پیام امام به هنرمندان در سال ۶۷ است. از این در به بحث وارد می‌شود که کسی که تعهد انسانی نداشته باشد اصلاً هنرمند نیست. این یکی از بی‌دقتی‌هاست که می‌گویند هنرمند متعهد در نگاه شهید آوینی باید فلان گونه باشد. حال آنکه به‌کاربردن چنین لفظی اشتباه است. در نگاه شهید آوینی یا هنرمند داریم یا غیرهنرمند، یا شاید بشود گفت آرتیست. گرافیک بلد است، فیلم‌سازی بلد است، فنونی را بلد است که واقعاً هیچ فرقی هم با «فن» ندارند. مثلاً در رشته عمران یاد می‌گیرید چگونه با روابط ریاضی و متریال و موادی که در طبیعت وجود دارد ساختمان‌سازی کنید. علوم انسانی و آرت هم یک سری فنون به ما یاد می‌دهند که چگونه روان انسان را تنظیم کنیم.



این نگاه را ما داریم سعی می‌کنیم ترویج کنیم اما حتی تیپ انقلابی هم در مقابل آن مقاومت می‌کنند. هفت‌هشت‌ده سال پیش بچه‌های هیئت هنرِ دانشگاه‌ هنر نشست‌های هنری خوبی راه انداخته بودند‌ به نام «حلقه هنر». یکی از دوستان ما که در برنامه فراروایت‌ها هم با او مصاحبه کردم، آمد در آن جلسه حرف زد. او خودش تأملاتی داشت در نگرش امام و آقا بر مسئلۀ هنر. او هم به این نتیجه رسیده بود که آنچه ما در دانشگاه‌ها یاد می‌گیریم هنر نیست و آمد این بحث را ارائه کرد. همین بچه‌ها که در این جلسه نشسته بودند و از این طیف بودند گفتند این بحث‌ها خیلی هم قشنگ، اما ما آرت را چه کارش کنیم؟ نمی‌توانیم از آن صرف‌نظر کنیم. یعنی داشت می‌گفت حرف‌های شاعرانه و قشنگی زدی، امام هم حرف‌های شاعرانۀ قشنگی می‌زده، ولی هنر همان کار فنی است که ما داریم می‌کنیم و بلدیم.
این جملۀ امام که «شهادت هنر مردان خداست» را ما اغلب یک جمله احساسی و شاعرانه تلقی می‌کنیم. در حالیکه به معنی دقیق لفظ آن حرف به لحاظ فلسفی درست است. شهادت یک کار هنری و یک اثر هنری است در عالم. نهضت امام حسین و واقعۀ کربلا یک اثر هنری است در عالم. هنر یعنی این. در اصطلاح عامیانه هم می‌گفتند طرف فلان کار را انجام داده هنر کرده. کنایه از این بود که کار شاق انجام داده است. هنر کار بزرگ انجام دادن بود؛ کار بزرگ نسبت به حقیقت. به همین خاطر هم آن لفظ امام لفظی تعارفی یا تجلیل غلوآمیز از شهدا نیست. حقیقتی را می‌گوید. این دوست ما رفته بود روی این مسئله مطالعه کرده بود، کار کرده بود، نتایج جالبی هم گرفته بود که در واقع با این نگرش شهید آوینی خیلی هم‌سو بود.

این چیزی است که اگر اتفاق بیفتد دانشگاهها و نظام علمی ما را متحول می‌کند. ولی متأسفانه اعتنای لازم وجود ندارد. جریان انقلابی هم متوجه آن نیست. مثلاً جوانی با یک شور و حرارت و انگیزه‌ای می‌آید و فکر می‌کند من همین که دارم فیلمسازی می‌کنم برای انقلاب، دارم کار شهید آوینی را ادامه می‌دهم. در حالی که چه کسی این را گفته؟! شهید آوینی تنها یکی از کسانی بود که در زمان جنگ برای انقلاب فیلمسازی می‌کرد. بسیاری افراد دیگر بودند. اما تو چرا از این میان شهید آوینی را می‌شناسی؟ سی سال است شهید آوینی شهید شده و آن فیلم‌ها تمام شده‌اند. چرا امروز در کوچه و خیابان همه شهید آوینی را می‌شناسند؟ چرا کسی مستند‌های نادر طالب‌زاده را نمی‌شناسد؟ آقای شمقدری هم مستند ساخته است راجع به عملیات‌های جنگ. چرا کسی آن‌ها را نمی‌شناسد؟ یا در صدا‌وسیما خیلی‌های دیگر کار کرده‌اند. چرا همه فقط روایت فتح را می‌شناسند؟ برای اینکه تفاوتی دارد. عالمی دارد. اثر شهید آوینی اصلاً متعلق به عالم هنر مدرن نیست. گرچه علی‌الظاهر می‌بینید که با تکنولوژی روز اثر تولید می‌کند. ولی کیفیت فلسفی اثر اصلاً متعلق به عالم مدرن نیست. متعلق به سنت‌های ما و هنر گذشته ماست.

البته در این راستا ما آدم‌های هم‌سو هم داریم. مثل دکتر محمدعلی رجبی دوانی. مثل آقای محسن نفر در موسیقی که در بحث‌های مبانی هنر هم صاحب نظر است. ولی این‌ها همه مهجورند.
اخیراً کتابی از آقای محمدعلی رجبی دوانی را فرهنگستان منتشر کرده است به نام «حکمت و آداب معنوی در هنر اسلامی‌». این‌ها مهجورند در حالی که شخصیت دانشگاهی هم هستند و عضو پیوسته فرهنگستان‌اند. نگاهشان در جامعه تسری ندارد و رایج نیست. یک نگرش توریستی وجود دارد نسبت به ارزش‌های گذشته که فقط به درد این می‌خورد آن را سر طاقچه بگذاریم و با آن فخر فروشی کنیم. ولی هیچ وقت آن را در متن حیات زندگی اجتماعی و هنری‌مان نمی‌آوریم. فقط به آن احترام می‌گذاریم. ما داریم تلاش می‌کنیم این‌ها را بیشتر بیاوریم در فضای رسانه‌ای و بیشتر روی آن کار کنیم ولی ظاهراً زورمان نمی‌رسد. جریان رسمی‌ای که دارد کار می‌کند و برای هنر تعیین تکلیف می‌کند جریانی است که قائل به هنر مدرن و هنر غرب‌زده است. در حالی که تک‌تک مؤلفه‌هایی که در هنر مدرن وجود دارد را ما می‌توانیم از نظر حکمت اسلامی زیر سؤال ببریم. یک مقدار شهید آوینی این کار را کرده است و مقداری هم نسل‌های بعد باید ادامه دهند.
 

ما الان جریان‌هایی را به خصوص در سینما شاهدیم که خودشان را روایت فتحی و متصل به مکتب شهید آوینی می‌دانند، ولی ما می‌دانیم این راهشان نیست و بعد از بهره‌برداری از این اسم و رسم خود را از این دایره جدا می‌کنند و راه خود را می‌روند. این معضلی است که با کتاب و سند مکتوب حل می‌شود.

شما که این حرف را می‌زنید شمّتان شم کتاب است و با کتاب سروکار دارید. ولی مدیران فرهنگی ما عمدتاً جزو دسته‌ای‌اند که با کتاب سروکار ندارند و فکر می‌کنند کسی کتاب را نمی‌بیند. واقعاً هم ما این عارضه را در مملکتمان داریم که مطالعه کم است. ولی به قول شما کتاب سند است و این سند علمی خیلی مهم است. من فکر می‌کنم یکی از واجب‌ترین کارهایی که باید در انقلاب اسلامی انجام می‌شده و نشده این است که همین تجربیات چهل‌ساله‌اش را در عرصه‌های مختلف مکتوب می‌کرد و سند می‌کرد، تجربه‌نگاری می‌کرد و نگه می‌داشت. در این میان تجربۀ شهید آوینی کیمیاست در عرصۀ هنر. من خودم در این زمینه دارم کار می‌کنم و تلاشمان این است که به تفکر شهید آوینی دامنه و بست دهیم و نتایج جدید از آن دربیاوریم. مثلاً من از تفکر شهید آوینی در بحث سینمای انتقادی و اجتماعی نتیجه‌گیری درآورده‌ام. سعی کرده‌ایم بسطش دهیم. از جمله در برنامۀ فراروایت یک جملۀ شهید آوینی را گرفتیم و دو جلسه رویش صحبت کردیم و گفت‌وگو داشتیم. آن جمله این بود که شهید آوینی می‌گفت «ما باید جوهر هنر جدید را تسخیر کنیم، نه قالب‌هایش را». ما دو جلسه بحث داشتیم سر اینکه جوهر هنر یعنی چه و قالب‌هایش چیستند و تفاوت این دو چیست.



در مورد تولیدات مکتوب هم من خودم قدری دست‌به‌قلم هستم و خیلی از این‌ها را در قالب مقاله نوشته‌ام. ما در آستانۀ برگزاری جشنوارۀ فیلم مقاومت هستیم و ویژه‌نامه‌ای را مجله «فیلم» با توافقی که با ستاد برگزاری جشنواره داشته، کار کرده است. من برای آن‌ها مقاله‌ای داده‌ام دربارۀ اینکه که اسلوب داوری ما در فیلم مقاومت به چه ترتیب است. بر اساس تزی که شهید آوینی در حوزۀ نقد فیلم و نقد سینما دارد نقد تکنیک باید مقدم بر نقد مضمون باشد. در آثار آوینی چنین نکاتی خیلی وجود دارد که ریل سینمای انقلاب را مشخص می‌کند. در وهلۀ اول در حوزۀ مستند و بعد قابل تعمیم است به حوزۀ سینمای داستانی، که البته به نظر من به حوزۀ موسیقی، تجسمی و ادبیات هم قابل تعمیم است. اما باید با کمک شهید آوینی این کار را بکنیم و کس دیگری نداریم که بتواند این کار را بکند. امثال بزرگانی مثل آیت الله جوادی آملی، علامه جعفری و بزرگانی که در حوزۀ هنر نظریه‌پردازی کرده‌اند در مقام اجمال حرف زده‌اند و شهید آوینی تنها کسی است که در مقام تفصیل سخن گفته است.


آن‌ها در غایات و اهداف حرف زده‌اند اما شهید آوینی در روش‌ها نظر دارد. اصلاً گرفتاری ما در مملکت مسئله روش‌هاست. او در حوزۀ تجسمی مقاله دارد و نتایجی از آن قابل استنتاج است. من مقاله‌ای که خودم در حوزۀ گرافیک کار کرده‌ام بر پایه و با نگاه به مقالات ایشان در حیطه تجسمی بود. آوینی دربارۀ موسیقی حرف دارد؛ منتها در قالب‌های رسمی منتشر نشده و بیشتر در گفتارها و آنچه پیاده‌سازی شده است وجود دارد. در حوزۀ سینمای داستانی و سینمای مستند که آثار مشخصی دارد. تقریباً اقسام هنرها را پوشش می‌دهد. ما می‌توانیم راهکارهای زیادی از آن دربیاوریم و چالش‌های امروز خود را حل کنیم. ولی متأسفانه توجه نمی‌شود. البته در روایت فتح خدا را شکر با مدیریتی که الان دارد فضا و مجالی به وجود آمده که ما داریم این کار را می‌کنیم. گرچه با معونه‌ای کوچک و دفتری متشکل از دوسه نفر.
 
 
 
چهره‌های شاخص هنر انقلاب و جریان‌سازی
در بحث هنر انقلاب و چهره‌های شاخص هنر انقلاب، من یک نقد هم دارم که چرا مسئول برگزاری چهرۀ شاخص هنر انقلاب، بنیاد روایت فتح نیست و حوزۀ هنری مسئول است. سؤال من این است که بنیاد روایت فتح در این زمینه چه کارهایی انجام داده است؟ از زندگی‌نامه‌هایشان، از نحوۀ زیستشان آیا کتابی درآمده یا پژوهشی انجام شده است؟

خیر، به این خاطر که روایت فتح در سال‌های اخیر مقداری نوسانات مدیریتی داشت، ریل‌هایش دائم عوض شد و شاید مجالی هم نبود که به این موضوع فکر کند. اما حوزۀ هنری به‌نسبت ثبات مدیریتی بیشتری داشت و برنامۀ هفتۀ هنر انقلاب را راه انداختند و هنرمند شاخص را معرفی می‌کنند. اگر الان روایت فتح بیاید چنین کاری بکند یک نوع موازی‌کاری با حوزۀ هنری خواهد بود. ما باید یک فکر دیگری داشته باشیم. ولی واقعیت این است که به خاطر یک سری بحث‌ها و گرفتاری‌هایی که الان مدیران ما با آن درگیر هستند این اتفاق نتوانسته آن گونه که باید بیفتد. ولی من فکر می‌کنم اگر ما تلاشمان را بر این بگذاریم به این مسئله هم می‌رسیم. حداقل ما در مرکز مطالعات داریم این تلاش را می‌کنیم و آثاری هم دارد می‌گذارد در مجموعه روایت فتح که ریل مدیریتی و عملکردی‎مان را تطبیق دهیم با ریلی که شهید آوینی گذاشت. تک‌تک پیشکسوتان هنر انقلاب کسانی هستند که من عقیده دارم باید به اسمشان دپارتمان ایجاد کرد و در قالب این دپارتمان شاگرد تربیت کرد. مثلاً آقای عبدالحمید قدیریان، محسن نفر، ...


از جوان‌ترها بخواهیم نام ببریم آقای حسن روح الامین...

بله آقای روح الامین هم کمابیش شامل مسئله می‌شود. این‌ها یک جور افراد صاحب سبکی هستند که این سبکشان می‌تواند افراد جدیدی را تربیت کند. البته اگر بخواهیم بر پایه تفکر شهید آوینی به این موضوع نگاه کنیم، به‌خاطر نگرش خاصی که دارد، کمی مسئله سخت و انتخاب‌ها خاص خواهد شد. به‌علت آن تفاوتی که در طول این گفت‌وگو بحث کردیم و گفتیم هرکس برای انقلاب فیلم ساخت نباید خود را پیرو شهید آوینی بداند و آوینی روش‌مندی خاص خود را دارد.
برداشت شخصی من این است که اگر بخواهیم لیستی تهیه کنیم، امرالله احمدجو یکی از افراد مهم این لیست خواهد بود. باید برای تک‌تک آثارش تجربه‌نگاری شود، کتاب تفصیلی جداگانه منتشر شود و آدم‌های جدیدی آموزش داده شوند. اما ما یک عارضۀ ملی داریم که در کشور هر اتفاق خوبی که می‌افتد و آدم خوبی که ظهور می‌کند در حد خودش و پدیدۀ یکتای خودش می‌ماند و هیچ وقت تبدیل به جریان نمی‌شود.
برای اینکه کمی مصداقی‌تر حرف بزنم مثلاً به حاتمی‌کیا نگاه کنید. در طول ۳۰ سال فیلمسازی خود تا حدی نزدیک به نظریۀ سینمایی شهید آوینی است. و در نسبت با سینمای انقلاب هم تنها کسی است که توانسته نگرش و تفکر انقلابی خود را تبدیل به فرم سینمایی کند. حتی قالب‌های دراماتیک جدید ایجاد کرده که از قالب‌های مرسوم و شناخته‌شده ما فراتر رفته است. ولی پسر همین آدم وقتی فیلم می‌سازد فیلمش شبیه دیگری است. ارثی از پدر نبرده است.

اصلاً موضوع و دغدغه‌ها متفاوت است؟

موضوع به کنار، سبک ساخت و فرمی که در این ساخت ایجاد کرده است چیست؟ اصلاً پدر در فیلم‌های او حضور ندارد. یوسف حاتمی‌کیا سال‌ها دستیاری پدرش را کرده است و سینما را از پدر یاد گرفته است. چرا وقتی فیلم می‌سازد فیلمش شبیه اصغر فرهادی است؟

من فکر می‌کنم اگر ابراهیم حاتمی‌کیا و امثال او را یک فرد شاخص و متمایز ببینیم انتظار تکرار او را نباید داشته باشیم.

گرچه این هم حرفی است و حرف شما در عالم هنر یک مسئله است، ولی منظور من تکرار نیست. یک وقت شما از یک نفر تقلید می‌کنید، فرم و سبک او را کپی‌برداری می‌کنید، اما یک وقت در ریل او حرکت می‌کنید. در ریل کسی حرکت‌کردن یعنی یک نگرش سینمایی و یک درکی از فرم او دارید. مثلاً بسیاری فیلم‌های سینمایی داریم که هیچکاکی به حساب می‌آیند. در نمونه‌های اخیرش فیلم «سرخپوست» نیما جاویدی یک فیلم تقریباً هیچکاکی است. اما وقتی نگاه می‌کنید دل‌زده نمی‌شوید و نمی‌گویید که ادای هیچکاک را درمی‌آورد. یک تجربۀ علاوه بر آن و یک تجربۀ جدید در آن مدیوم است. برای حاتمی‌کیا یا هر کس دیگری هم همین مسئله است. مثلاً از مدل تجربه امرالله احمدجو در روزی روزگاری صد قلم دیگر می‌توان کار ساخت. مثلاً اگر امرالله احمدجو در یک مقطع تاریخی خاص تمرکز می‌کرد، تو می‌توانی با همان سبک یک کار معاصر بسازی. کما اینکه سریال «بچه‌های گردان بلال» (سال ۹۷)، سریالی نه چندان طولانی راجع به قصه یک عده نوجوان در جنگ، تحت تاثیر امرالله احمدجو است و امرالله احمدجو مشاور کارگردان بوده است. کارگردان که آدم شناخته‌شده‌ای نیست در کارهای قبلی احمدجو دستیار او بوده است. وقتی این را ببینید اصلاً شمتان نمی‌رود به اینکه دارد تقلید می‌کند یا ادا درمی‌آورد. این امکان وجود دارد. این‌ها جریان هستند. مگر مکاتب هنری در هنر تجسمی غرب یا سینمای غرب چگونه به وجود می‌آمدند؟ مکتب رئالیسم چگونه به وجود آمده؟ اکسپرسیونیسم چگونه به وجود آمده و چگونه جریان شد؟ الان هم ونگوک را نقاش مکتب امپرسیونیسم می‌دانیم هم گوگن را به یک شکل دیگر. ولی ونگوک مشخصه‌های بصری خودش را دارد، گوگن مشخصه‌های خودش. از این مثال‌ها الی ماشاءالله وجود دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط