جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۹
من را به عنوان یک هنرمند ببینید نه یک معلول

منصوره محمدی شاعر جوان خرم‌آبادی گفت: ما چون معلول هستیم، هر چقدر هم هنرمند باشیم، هنرمان را نمی‌بینند و با حس ترحم به ما نگاه می‌کنند؛ به همین دلیل آدم آن حس خوبی که از هنرش دارد از دست می‌دهد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در لرستان، معلول از نظر لغوی به معنای هر چیزی است که آن را به علت و سبب ثابت کرده باشد؛ پس معلول آمده است تا ثابت کند که می‌تواند جزء بهترین‌ها باشد گرچه از نظر فیزیکی دچار مشکل است؛ اما با ایمان، اراده، پشتکار، تلاش و امیدِ والای خویش می‌تواند در اوج انسانیت و موفقیت قرار گیرد. روز جهانی معلولان (3 دسامبر، مصادف با 12 آذرماه) بهانه‌ای شد تا با منصوره محمدی شاعر جوان و خوش‌‌آتیه خرم‌آبادی به گفت‌وگو بنشینیم.

او که از مشکلات و رنج‌های دوران بیماری‌اش نیز با ما سخن گفت، معتقد است هنرش تنها چیزی است که در پس مشکلات بسیارش او را به ادامه این مسیر امیدوار می‌کند.
 
تو را می‌نگرم، نه آن‌چنان که دیگران تو را می‌بینند. کیست همچون تو که نور خدا در درونش جاری است؟! چشمت را بسته‌ای تا مبادا با ارمغان نور خدا، زشتی‌ها را ببینی.
تو با قلمت دالان‌های‌ طولانی پر از نور امید را می‌شکافی.
تو در درونت قصرهای سر به فلک کشیده از روشنی ساخته‌ای که دست بینایی به آن نمی‌رسد. قصرهایی که خشت‌ خشت آن را با چشم دل دیده‌ای و بر هم نهاده‌ای.
با توام!
بنشین و دقایقی جهانِ نورانیِ درونت را برایم بازگو، برای منی که سال‌هاست چشم می‌چرخانم و هیچ نمی‌بینم.
 
لطفاً خودتان را بیشتر برای خوانندگان ایبنا معرفی کنید.

منصوره محمدی هستم، متولد دومین روز از دومین‌ماه سال 1374 در یکی از روستاهای بخش پاپی به نام روستای «حکومتی» از توابع خرم‌آباد.

از چگونگی علاقه‌تان به شعر و شاعری برایمان بگوئید.

فکر می‌کنم یک اتفاق بود، البته از دوران کودکی به شعر علاقه داشتم، ولی در سنی که شروع به شعر گفتن کردم، بجز اشعار کتاب‌های درسی، شعر دیگری مطالعه نکرده بودم که بخواهم بگویم شعری خوانده‌ام یا از شاعری الهام گرفته‌ام. بیشتر شبیه یک اتفاق بود. وقتی شعری را نوشتم، کم‌کم بیشتر فکر کردم و شروع به نوشتن کردم.

از چند سالگی سرودنِ شعر را آغاز کردید و اولین جرقه سرودن شعر از چه زمانی زده شد؟

از 9 سالگی در میان دشتی از شقایق‌ها شروع کردم. اولین جرقه‌اش خنده‌دار بود به نظرم (می‌خندد)، اولین جرقه از آنجا شکل گرفت که معلم به ما گفته بود یکی از اشعار کتاب را حفظ کنید. همکلاسی‌های من از لحاظ وضعیت جسمانی سالم بودند و مشکلی نداشتند؛ ولی من چون مشکل بینایی داشتم همه درس‌ها و کتاب‌ها شامل ریاضی و علوم و ... را حفظ می‌کردم و امتحان می‌دادم، به همین خاطر یک‌ بار شعری را باید حفظ می‌کردم و امتحان می‌دادیم، فراموش کرده بودم و خودم شبیه آن شعر را سرودم، این اتفاق افتاد و من شروع به شعر گفتن کردم.

به مشکل بینایی‌تان اشاره کردید. در صورت تمایل بفرمایید این مشکل چگونه برایتان به وجود آمد؟

وقتی به دنیا آمدم دچار معلولیت شدید چشمی بودم، اما در اسفند 1383 چشم راستم ضربه خورد و کامل تخلیه شد، چشم چپم هم بینایی ندارد، همان روزها شادی‌های کودکانه‌ام تمام شد ولی این اتفاق من را دگرگون کرد و جهان دیگری برای خودم ساختم و سال 1387 با دنیای نابینایان آشنا شدم و خط بریل را یاد گرفتم.

از شما مجموعه شعری به نام «سایه‌های دور» منتشر شده است. در مورد این کتاب‌تان توضیح دهید.

این کتاب را تقریباً از سال 1395 شروع کردم، من اول از نثر و دل‌نوشته شروع کردم و سپس تکنیک‌های شعر سپید را یاد گرفتم و البته در این راه دوستان زیادی داشتم که به من کمک کردند و سرانجام این کتاب در سال 1399 ازسوی انتشارات آنان منتشر شد.
 

 
اثر دیگری هم در دست چاپ دارید؟

بله، کتاب «زندان کاغذی» که اکثر اشعار آن رباعی و چهارپاره هستند به زودی منتشر می‌شود.

وضعیت شعر و ادبیات در لرستان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ادبیات لرستان شاید از سایر استان‌هایی که من با نویسندگان و شاعران آنها در ارتباط هستم، خیلی قوی‌تر است؛ اما متأسفانه مشکلی که ما در استانمان داریم، این است که آن‌گونه که باید از نویسندگان حمایت نمی‌شود، من دوستان نویسنده‌ خوب و معروفی دارم که کتابی چاپ کرده‌اند و اینک کتابشان روی دستشان مانده یا اگر کتاب چاپ نمی‌کنند دلیل آن را نبود بازارِ خوب فروش در لرستان عنوان می‌کنند.

بجز اندک شاعرانی که کتابشان به فروش می‌رسد، اکثر شاعرانی که کتاب چاپ کردند، یا کتابشان روی دستشان می‌ماند یا مثل خود من که کتابم را به جاهای مختلفی هدیه کردم، همین کار را می‌کنند که حداقل کتابشان دیده شود. آنها دنبال این قضیه نیستند که از کتابشان درآمدی حاصل شود؛ ولی به صورت کلی وضعیت شعر لرستان مطلوب است و در لرستان ما نویسندگان و شاعران خوبی داریم و توانستیم شاعران خوبی به جامعه ادبیات کشور تحویل دهیم.

مردم کشور چقدر از شعر استقبال می‌کنند؟

خیلی. استان‌هایی مانند تهران، شیراز، اصفهان، چهارمحال و بختیاری استقبال خوبی از شعر دارند، اما مردم لرستان آن‌گونه که باید به شعر بها نمی‌دهند.

جایگاه شعر در کشور از دیدگاه شما چگونه است؟

به نظر من شعر در کشور ما جایگاه ستودنی دارد، تاریخ، فرهنگ و موسیقی ما با شعر عجین شده است. ما توانسته‌ایم شاعران بزرگی همچون حافظ و فردوسی اخوان و فروغ را به جهانیان معرفی کنیم و شعرهای این بزرگان به زبان‌های مختلف در دنیا عرضه می‌شود.

مهمترین دغدغه و مشکلات شاعران از دیدگاه شما چیست؟

حمایت نشدن و دیده نشدن، اینکه همیشه مهجور مانده‌اند و کسی به عنوان هنرمند به آنها نیز نگاه نمی‌‌کند. شاعران هرچقدر هم کارشان قوی باشد، مگر اینکه شانس به آنها روی بیاورد که شعری از آنها دیده شود و حمایتی از آنها صورت بگیرد؛ وگرنه هر چقدر کتاب چاپ کنند و هرچقدر شعر خوب بسرایند تا زمانی که شانس به آنها روی نیاورد، به نظر من دیده نمی‌شوند؛ البته این نظر شخصی من است ولی به آن اعتقاد دارم.

در شعر و شاعری الگویی هم داشتید؟

نه نداشتم، من از شاعری الهام نمی‌گیرم، همیشه سعی کردم خودم باشم و هیچ وقت سعی نکردم خودم را شبیه کسی نشان بدهم.
 
با توجه به محدودیت‌هایی که وجود دارد، بعضی از اشعارتان را در فضاهای مجازی بارگذاری می‌کنید. چه بازخوردهایی را دریافت می‌کنید؟

ما درگیر ممیزی در شعر و ترانه هستیم، برای این کتاب (سایه‌های دور) حدود 70 شعر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارسال کرده بودم ولی فقط 49 شعر برای چاپ تأیید شد و هر کاری کردم نتوانستم یک شعر دیگر اضافه کنم که 50 شعر در این مجموعه چاپ شود، شاید به همین خاطر فضای مجازی می‌تواند این امکان را در اختیار من و دیگران قرار دهد که شعر را آنگونه که هست بیان کنیم، البته مردم نیز استقبال خوبی دارند و بازخوردهای خوبی دریافت می‌کنم.
 

 
منصوره محمدی آینده شاعری خود را چگونه می‌بیند؟

با توجه به وضعیتی که خودم دارم متأسفانه نمی‌توانم خیلی خیلی به آینده امیدوار باشم، چون ما قشری از جامعه هستیم که جور دیگری به ما نگاه می‌کنند. با توجه به اینکه در روز جهانی معلولان هستیم، ما چون معلول هم هستیم هرچقدر هم هنرمند باشیم هنرمان را نمی‌بینند و با حس ترحم به ما نگاه می‌کنند، به همین دلیل آدم آن حس خوبی که از هنرش دارد از دست می‌دهد، شاید برای همین هم هنرمندهای معلول هنرشان را نادیده می‌گیرند ولی به معلولیتشان نگاه می‌کنند؛ اما من همیشه سعی کردم از این قضیه خودم را جدا کنم ولی من نمی‌توانم نگاهِ جامعه را یکدفعه تغییر دهم که من را به عنوان یک هنرمند ببینید، نه به عنوان یک معلول.
 
به غیر از شعر سرودن آیا فعالیت هنری دیگری هم دارید؟

بله، در رشته‌های تئاتر، بازیگری و صنایع دستی فعالیت دارم، یک تله‌فیلم کار کردم، دو مستند و یک فیلم سینمایی که به زودی اکران می‌شود، یکی از مستندها با عنوان کوله‌پشتی به عنوان بهترین مستند جهان اربعین شناخته شد.
 
و سخن آخر؟

بیشتر به معلولین توجه شود، به نویسندگان اعم از شاعران، رمان‌نویسان، داستان‌نویسان توجه شود و آنها را ببینند. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان و یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کتاب‌های شاعران جوان را خریداری کنند حتی اگر خریداری هم نمی‌کنند برای شاعران جوانی که کتابشان تازه چاپ و منتشر شده امکانی را فراهم کنند که بتوانند کتاب‌های خود را معرفی کنند و در نشست‌هایی برای آن‌ها برگزار کنند و یا در سایت‌های مرتبط با این وزارتخانه همراه با بیوگرافی‌هایی از شاعران و نویسندگان این آثار را اطلاع‌رسانی کنند، به نظرم کار سختی نیست.

متأسفانه من درگیر یک بیماری ژنتیکی دیگری نیز هستم که هر سری برای تهیه داروهایم 10، 15 میلیون تومان هزینه درمانم می‌شود، من برای چاپ کتابم وام دریافت کردم، اما هزینه کتابم برای تهیه داروهایم مصرف شد و من هنوز نتوانسته‌ام داروی اصلی خودم را تهیه کنم در این خصوص نیز بهزیستی و وزارت بهداشت نیز توجهی به این امر ندارند و من تنها این مشکل را ندارم شاید هزاران نفر شبیه من در کشور وجود داشته باشند که با این مسأله می‌جنگند، صندوق اعتباری هنر نیز آخرین بار در سال 1398 کمک جزئی به ما داشته و دیگر کمکی نداشت و من 6 سال است با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کنم و هر سال 50، 60 میلیون تومان هزینه داروهایم را باید پرداخت کنم، وقتی یک هنرمند معلول این مسائل را می‌بیند از خودش خسته و ناامید می‌شود و افسردگی گریبان‌گیرش خواهد شد، اما تنها چیزی که من را به ادامه مسیرم امیدوار می‌کند هنر است، برای ما چیز امیدوار کننده‌ای جز هنر نمانده است.

منصوره محمدی گفت‌وگوی خود را با ما با این شعر از کتاب سایه‌های دور به پایان رساند:
نه چینی بند زده شبیه قبلش می‌شود
نه من اگر برگردی
شبیه زنی خواهم شد که پیش از رفتنت بود
عشق می‌‌آید و زنده می‌کند
می‌رود و می‌میراند
این تمام ماجرای ماست
من قصه تکراری زنان جهانم
که به تمام زبان‌های زنده دنیا ترجمه می‌شود

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها