چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۶
فروغ به آنچه در شعر بود رضایت نمی‌داد

پوریا گل‌محمدی، شاعر و دانش آموخته دکترای جامعه‌شناسی گفت: فروغ یک نابغه بودکه به آنچه در شعر هست رضایت نمی‌داد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پوریا گل‌محمدی در نشست «فروغ فرخزاد؛ نابغه ای که باید از نو شناخت» که ۲۴ بهمن ماه در گروه جامعه شناسی ادبیات انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد، عنوان کرد: نابغه کسی که بتواند از هوش و استعداد خود را تشخیص بدهد و به سمت آن برود و آن را شکوفا کند؛ نابغه ابتدا استعداد خود را کشف می‌کند و بعد دست به شکوفا کردن آن می‌زند. نوابغ همیشه جلوتر از زمان خود هستند و در بیشتر مواقع این باعث می‌شود به سختی بتوانند حرف خود در زمان خود به کرسی بنشانند. فروغ یک نابغه بود که به آنچه در شعر هست رضایت نمی‌داد. زمان حال را خوب می‌دید و می‌فهمید و به آینده هم توجه داشت. فروغ استعداد خود را در شعر و مستندسازی پیدا کرد. در هر دو در کوتاه‌ترین زمان درخشید و خود و هنرش را به اثبات رساند. عمر کوتاه فرصت نداد که آثار بیشتری خلق کند اما با همین شعرها در تاریخ شعر ایرانی و فارسی از تاثیرگذارترین و بزرگترین شاعران شد.

وی ادامه داد: نبوغ شعری فروغ به او می‌گفت که مسایل اجتماعی و شناخت و بیان آنها بسیار مهم است و می‌تواند در توسعه جامعه نقش داشته باشد. شعر فروغ یک شعر توسعه یافته است که همه جوانب شعری را در نظر می‌گیرد و به توسعه جامعه فکر می‌کند. شعر فروغ توسعه یافته است یعنی به همه جوانب شعر توجه دارد و اعتبار شعری خود را از بیرون نمی گیرد بلکه از درون شعرش گرفته است. همچنین توسعه گراست چون به سرنوشت جامعه توجه دارد و همه مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را شعرش به شکلی مستقیم و نمادین بیان می‌کند. فروغ در شعر، جامعه ما را در عصر خودش به تصویر کشیده و این ویژگی نگاه اجتماعی داشتن در فروغ نسبت به شاعران دیگر پررنگ‌تر و ملموس‌تر است.

گل‌محمدی تاکید کرد: فروغ در شعر ابتدا بر علیه جامعه مرد سالار قیام کرد. در این حرکت خودش را به عنوان زن پیدا کرد و بعد خودش را به عنوان زنی شاعر در جامعه معرفی کرد. به‌عمد زن بودن خود را به رخ کشیده تا از زیر سلطه شعر مردانه خارج شود. در سه مجموعه شعر اول می‌توان این اندیشه را به‌خوبی دید که مدام از عشق و علاقه و عشق زنانه حرف می‌زند. در ادامه به «شاعر زن» رسیده یعنی شاعری او بر زن بودنش غلبه می‌کند و اینجا «تولدی دیگر» اتفاق می‌افتد. در پایان از او «شاعر» مانده، شاعری که اول شاعر است بعد زنی مبارز و سنت‌شکن که توانست خودش را به عنوان یک نابغه در کنار شاعران بزرگ طول تاریخ ای آن به ثبت برساند. فراموش نکنیم که فروغ منتقد مرد سالاری در جامعه بوده اما طرفدار بی‌نظمی و ناهنجاری در جامعه نبوده است. او فقط شاعری با نبوغ شعری و روشنفکر بوده است.

شعر زنانه نداریم

در ادامه، لیلا درخش، شاعر و مستندساز در سخنانی با تاکید بر اینکه ما شعر زنانه نداریم یعنی تعریفی با عنوان شعر زنانه غلط است، گفت: ما لحن زنانه داریم و فروغ علاوه بر تسلط بر لحن زنانه، آن قدر صادقانه از دنیای خود پرده برداشته که بی هیچ نقابی با شعر زنی صریح مواجه هستیم؛ زنی که بی‌پرده و حتی برای نخستین بار از عاشقی‌های خود می‌گوید؛ از احساس و علایقش و حتی از ظلمی که بر او و جهان زنانه‌اش روا داشته‌اند سخن می‌گوید و مصرانه تاکید دارد «من یک زن هستم و تصمیم دارم که در شعرم همچنان زن باقی بمانم و به هیچ وجه خیال بازگشت ندارم.» در یکی از مصاحبه‌هایش گفته که آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است و در جایی دیگر گفته که من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت بر اثر بی‌عدالتی متحمل می‌شوند کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار می‌برم «من دلم می‌خواهد / که بگویم نه، نه، نه» و این نه در حقیقت، نه به تمام تحمل ظلم و استبداد و پدرسالاری‌هایی است که فروغ به جان تجربه کرده است. فرزند سرهنگ فرخزاد بودن، همسر پرویز شاپور کاریکلماتوریستی که سر آخر رهایی فروغ را تاب نیاورد و حتی بعد از جدایی اورا از دیدن فرزندش محروم ساخت تنها بخش‌هایی از نفوذ پدرسالاری‌های تحمیل‌شده از سوی بی‌عدالتی‌های اجتماعی است که فروغ به جان زیسته بود.

وی تاکید کرد: شعر فروغ را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد. دوره نخست و وفاداری او به سبک نیمایی در مجموعه‌های اسیر، دیوار وعصیان، دوره دوم با تولدی دیگر که زبان و بینش فروغ کاملاً به پختگی رسیده و در آخر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. مصاحبه‌ای از فروغ در مجله «سپید و سیاه» هست که فروغ در مورد اشعار دوره نخستش اشعار اسیر، دیوار، عصیان می‌گوید: «شعر من با خود من پیش آمده است من متاسفم که کتاب‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» را بیرون داده‌ام. افسوس می‌خورم که چرا من این کار را با «تولدی دیگر» شروع نکرده‌ام.»

این منم زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده زمین

و یاس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست‌های سیمانی

پرسش اینجاست که جهان‌بینی فروغ در تمام این آثار و حتی در تنها مستندش بر محور چه واژه یا واژگانی می‌گردد؟ به نظر من پاسخ فقط یک واژه است «انسان». گاه اسارت انسان چه در سنت‌ها و چه در تابوهای خود ساخته‌اش؛ گاه عصیان انسان چه در برابر جهان چه در چالش با خویش گاه انسان محصور در حصار چه این حصار واقعی باشد چه برساخته ذهنی‌اش و حصارهایی که وادارت می‌کند به تولدی دیگر و در نهایت انسانی که باید ایمان بیاورد به آغاز فصل سرد....

این مستندساز همچنین گفت: فروغ در گفت‌وگو با فرج صبا، «خانه سیاه است» را تصویری از اجتماع دربسته و محصور ایران دهه ۴۰ نامیده و این مستندی است از زندگی جذامی‌ها و در عین حال از خود زندگی، نمونه‌ای از زندگی عمومی و این تصویری است از هر اجتماع دربسته و محصور و تصویری است از عاطل بودن، منزوی بودن، بیهوده بودن و حتی آدم‌های سالم نیز ممکن است در اجتماع به ظاهر سالم بیرون از جذام خانه، همین خصوصیات روحی را داشته باشند. یا در گفت‌وگوی فرج صبا با فروغ، در مجله روشنفکر، اسفند ۱۳۴۲ زندگی را چنین تعریف می‌کند «زندگی یک چیز جبری است. زندگی است که این انسان جذامی را اداره می‌کند، نه او زندگی را. او مثل یک ذره است از زندگی.» اگر به تدوین فروغ و انتخاب میزانسن‌ها و متن‌های نریشن بیشتر دقت کنید نخست متوجه طعنه‌های پی در پی فروغ به نه فقط هستی و خالق که خود انسان می‌شوید صحنه‌های آرایش و پیرایش زنان و مردان، سکانس‌های به غایت کافکایی از انزوا و تکرار تنهایی آدمی است سکانس عبادت بیماران و توسل جستنشان بر منبر و تکیه، حتی سکانس عروسی که اینجا معلوم نیست بر پایه کدام فلسفه شکل گرفته است؟ عشق؟ رهایی از غریزه؟ تولید مثل؟ و فروغ با چشمان رو به بیهوشی عروس این گرفتاری آدمی در امید ِعبث ِ نافرجام را نشان می‌دهد. علاقه فروغ به زنان در این مستند هم به شدت پیداست زنان بر خلاف مردان که یا کشتی می‌گیرند یا قمار می‌کنند یا بیهوده روزگار می‌شمارند و فقط در پنبه زنی و آرایشگاه شاهد کار آنها هستیم زنان را که یا پرستارند یا نخ می‌ریسند یا کودکان را در آغوش دارند یا لباس می‌بافند یا در صف غذا پرشمارند و رزق خانه را فراهم می‌کنند و یا در شستن و روفتن ظاهر می‌شوند به نوعی مفیدتر نشان می‌دهد آن هم با تمام زخم‌های جسمی مشترک با مردان و این کادرها همان تاکید بر زجر فروغ بر زجر مداوم زنان است.

وی تاکید کرد: برای من هر ساله سالروز مرگ فروغ پارادوکسی غریب است؛ از دست دادن چنین نابغه‌ای، این چنین نابهنگام قطعاً تلخ است اما رهایی آن روح بی‌قرار و ناآرام از کالبدی سنگین شاید رهایی از زجر زیستن است برای او.

فروغ با شعر خود واقعیت جدید تولید کرد

مهرداد ناظری، عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعه‌شناسی ادبیات انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز در سخنانی عنوان کرد: هر کشوری به شیوه‌ای مسیر تحول و توسعه را طی می‌کند. به عنوان نمونه در غرب دکارت نقش پر رنگی در ایجاد تفکر آزاد و شک کردن در همه چیز را داشته است. به واقع تمدن غرب محصول انسان‌هایی است که در قالب فلسفه دیدگاه‌های خود را مطرح کرده‌اند. اما در ایران بدون شک ادبیات در این مسیر گام برمی‌دارد. در هر دوره‌ای شعرا و نویسندگان ایرانی توانسته‌اند نقش فراگیری در گسترش تمدن ایرانی داشته باشند. شاید به نوعی بتوان گفت فروغ در دوره معاصر، همانند دکارت توانسته است عبور از قواعد اجتماعی دست و پا گیر ایجاد کند. او در وجوه مختلف فرهنگ پدرسالاری را با نقد مواجه ساخته است. نکته دیگر در خصوص فروغ فرخزاد توجه به دیالکتیک تکاملی در ارائه‌ی یک عشق بالغ است که از منظری با مولانا مقایسه می‌شود. در اندیشه مولانا می‌خوانیم:
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما گفت آنکه یافت می‌نشود، آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
این نگاه نشان می‌دهد که اندیشیدن و اندیشه‌ورزی موضوعی است که در حرکت به سوی نور معنا دارد. در واقع انسان شدن نوعی عبور از تاریکی‌ها و رسیدن به نور است. همین اندیشه را در نگاه فروغ فرخزاد شاهد هستیم.
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
چراغ آوردن در اینجا نیز همان معنای نور بر تاریکی است.
نکته سوم در اندیشه فروغ این است که او توانسته با شعر خود واقعیت جدید تولید کند. اسکار وایلد می‌گوید: «ادبیات همیشه زندگی را پیش‌بینی می‌کند، آن را کپی نمی‌کند و آن را بر اساس اهداف خود می‌سازد». قرن نوزدهمی که ما می‌شناسیم تا حدود زیادی اختراع بالزاک است. حال با این نگاه می‌توان گفت قرن بیست‌ویک، قرن فروغ فرخزاد است، چرا که او توانسته نگا متفاوتی به انسان، زن و جامعه داشته باشد. از این منظر می‌توان او را جزو شعرای ادبیات توسعه‌گرا به حساب آورد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 9
  • نظرات در صف انتشار: 2
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حمید فتاحی IR ۲۳:۴۰ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۵
    درود بر شما خدمت سر کار خانم درخش کاش از سبقه جنابعالی اطلاع بیشتری داشتم در شعر و شاعری... لبه تیغ قدم میگذارین بزرگوار ،وقتی از فروغ شعر میگین خیلی از بانوان قبل از فروغ در تاریخ ادبیات طبق آنچه فرمودین از عشق شون و از انسان... به فرموده شما گفتن ، اما آیا اجرای زبان شون ، رنگ و فام زبان شون زبان معیار شعر مردانه روزگارشون نبود ؟ البته ممکن هست که قایل به زبان زنانه نباشین ، این نظر شماست و محترم ، اما انتساب به زبان یونیک ، پخته ، و زنانه ...تاکید میکنم زبان زنانه فروغ ...بنظرم کمی بی احتیاطی در گفتن کلام بصورت قل و دل باشد از اینکه به فروغ شعرمان پرداختید ، تابو شکنی کردید ، تشکر میکنم امیدم تشکیل جلسات بیشتر و بهتر برای شناخت پریدخت شعر زمانه مان است توفیقات افزون
  • نا IR ۱۲:۵۵ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۶
    زن،،شعر،،شروع،،آری زیستن در زمانه،،چگونه تعریف شود،،مگر با شعر،،آن هم در شوق،،تا چه گوید ،،آنکه ندانست ،،که زن رمز بزرگ هستی ایست،،
  • مسعود IR ۱۷:۰۵ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۶
    نظر دکتر در مورد نبوغ ه فروغ رو نمیدونم مبتنی بر چه روش پژوهشی بوده ..مطالعه آثار...مصاحبه با بستگان گرایش فکری ...اما فروغ عاشق خوبی بود
  • گل در سبد IR ۰۹:۱۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
    کاش یکی از شعرهایش را در این متن ارائه میدادید با تشکر از شما
  • رضا خاکپور IR ۰۳:۱۸ - ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
    تنها صداست که می ماند.
  • ناشناس IR ۰۷:۴۹ - ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
    عشق معنا یکی،،درد یکی،،درمان هزار،،،من‌رن ام،،،در ظاهر ظریف،،دل قوی دارم،،جوهر از آهن ام،،،،،،
  • وانوها US ۰۰:۰۳ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۱
    عالی وتفسیر شما چون آفتاب آمد دلیل آفتاب
  • قاسم حسینی IR ۲۰:۱۴ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۲
    فقط فروغ
  • مجید عبدیانپور IR ۱۳:۵۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۳
    سلام عالی بود ممنون

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها