شنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۶
طوفان‌الاقصی یادآور نبرد نخستین بین هابیل و قابیل است

سیدیعقوب کریمی، پژوهشگر حوزه نظریه بازی‌ها گفت: طوفان‌الاقصی یادآور نبرد نخستین بین هابیل و قابیل و بین موسی و فرعون است و یادآور نبردی سرنوشت‌ساز بین جالوت و داوود نوجوان است و در جنگ بدر و نبرد خیبر جان تازه‌ای می‌گیرد و مصداق قابل فهم‌تری برای آن معرفی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سیدیعقوب کریمی، پژوهشگر حوزه نظریه بازی‌ها، در نشست «نظریه بازی و مبانی گفتمان‌سازی در طوفان‌الاقصی»، که درقالب همایش شناخت و تحلیل نظام نشانگانی طوفان‌الاقصی در حوزه هنری برگزار شد، به مبحث ردپای بازی در الگوهای زبانی و همچنین پرداخت به این الگوها بر اساس مفاهیم زبانی و ادبی و هنری موجود در این زمینه پرداخت.

این استاد دانشگاه در ابتدا بازی را یک ابرواژه دانست که با شروع عمل و عکس‌العمل بین عملگرها به وجود می‌آید و می‌توان این عمل و عکس‌العمل را به برهمکنش زد و خورد، مبارزه یا نبرد تعبیر کرد. بنابراین اگر بازی وجود نداشته باشد نبردی نیز شکل نمی‌گیرد و اگر نبردی وجود دارد خارج از مفهوم بازی نخواهد بود. به همین دلیل است که در نقطه تعادل و صلح، بازی وجود ندارد و مبارزات به پایان می‌رسد. در نهایت وقتی نبردی آغاز می‌شود تمام مفاهیم زبانی مرتبط با آن در هر قالبی وام‌دار آن خواهد بود. از زبان موسیقی گرفته تا زبان شعر و نثر وارد عرصه می‌شوند تا پیوندهای محکمی به‌وجود آید که همه به یک تنه اصلی متصل هستند. بنابراین بررسی ردپای بازی درالگوهای زبانی مرتبط با یک نبرد چندان دور از دسترس نیست. از جمله این مفاهیم مرتبط با بازی می‌توان به نبرد استراتژیک اشاره کرد. این نبردها شکلی از بازی است که در آن عملگرها با گزینه‌های مختلفی وارد مبارزه می‌شوند و در هر گزینه هدف مشخصی را دنبال می‌کنند. بنابراین می‌توان عقلانیت را حاکم بر این نوع بازی‌ها دانست. الگوی دماوندیه ملک‌الشعرای بهار یکی از مثال‌های روشن این نوع نبرد است که دماوند را از حالت پای دربندی و فسردگی تا لحظه‌ای که شرزه شیر درنده است را به تصویر می‌کشد و در هر کدام از این وضعیت‌ها هدف و دلایل خود را بیان می‌کند:

ای دیو سپید پای دربند

تو قلب فسرده زمینی

نی‌نی تو نه مشت روزگاری

ای مادر سرسپید بشنو بخروش چو شرزه شیرارغند

کریمی در ادامه با اشاره به خلق واژه طوفان‌الاقصی توسط ابزار زبان و با الهام عنصر طبیعی طوفان خاطرنشان کرد: طوفان واژه‌ای متداول است که این روزها پیوسته شنیده می‌شود که از طبیعت وحشی الهام گرفته شده است. قدرتی از طبیعت که ویرانگر است و هیچ چیز یارای مقابله با آن را ندارد. در نظریه بازی این واژه، واژه‌ای در تقابل با مفهوم نهنگ تایگرشات است که در بازی‌های به شکل استثماری استفاده می‌شود. این الگو نیز یک الگوی الهام گرفته شده از طبیعت وحشی است. در مفهوم نهنگ تایگرشات، نوزادان تازه متولد شده آن‌قدر همدیگر را می‌بلعند تا شانس بقای نهایی برای یکی باشد و دیگران نابود شوند. گزینه‌ای که ادبیات سیاسی غرب برای نابودی نهایی سرزمین فلسطین جهت تامین امنیت و زیاده‌خواهی اسراییل، همواره در دستور کار داشته است. بنابراین به پشتوانه این قانون که هر عمل، عکس‌العمل متناسب و در جهت عکس را در پی دارد خلق طوفانی به نام الاقصی و تغییر معادله بازی گریزناپذیر است.

دنیا جلودارش نخواهد بود وقتی که برخیزید از آه فلسطین باز طوفان‌ها

با ایجاد چنین شرایطی است که خلق واژگانی جدید درتقابل با یک مفهوم شکل می‌گیرد و برخی واژگان متداول از رنگ و لعاب می‌افتند و جلوه قبلی را از دست می‌دهند. در واقع آن‌گونه که حوادث بزرگ باعث ظهور یا انقراض برخی موجودات و پدیده‌ها می‌شود همان گونه نیز باعث ظهور یا افول برخی مفاهیم واژگانی می‌گردند.

کریمی با اشاره به الگوی مذاکره در نظریه بازی به عنوان شیوه‌ای از نبرد خاطرنشان کرد: مذاکره واژه‌ای معمول درالگوهای نظریه بازی است که برای همه ما آشناست که وقتی در زندگی روزمره به کرات از آن استفاده می‌کنیم به شکلی خود آگاه یا ناخودآگاه درگیر یک بازی هستیم که شیوه نبرد در آن را به این شکل برگزیده‌ایم. اما همیشه نبرد با الگوهای مخملین و نرم پیش نمی‌رود و نیاز به خلق مفاهیم جدیدتر است که مشت آهنین در دستکش مخملی و مشت در مقابل مشت از جمله این واژگان هستند که بر حسب شدت تقابل بین طرفین بازی شکلی از آن به کار می‌رود و ممکن است به قالبی متداول در ادبیات روزمره هم کاربرد داشته باشد.

آری در ابتدا کلمه بود

ولی دیگر کلمات هم به مذاکره امیدوارنیستند

قسم به کلمات قطعه قطعه شده که دیگر حرفی باقی نمانده از دیروز

وی درادامه با اشاره به شکل‌گیری یک نبرد از نوع نهنگ تایگرشات توسط یک عملگر که یک الگوی استثماری و خودخواهانه در پیش گرفته است، اظهار کرد: طبیعتاً معنای مذاکره خود به خود رنگ می‌بازد و الگوی بازی در قالب جدیدی به نام چشم درمقابل چشم یا مشت در مقابل مشت رنگ و جلوه تازه‌ای می‌گیرد که می‌تواند شالوده‌ای برای واژه‌سازی‌های بعدی شود. در شعر شاعرانی که این روزها برای طوفان‌الاقصی شعر سروده‌اند این مطلب به‌خوبی قابل مشاهده است.

دست روی دست بسیار است و این نوبت دستخون شد؛ دست بالا با فلسطین است

پاسخ خنجر دم تیغ است، تیغ‌آور برایم مرهمی کاری مهیا کن برای زخم کاری

وی طوفان‌الاقصی را نیز در این راستا عنوان کرد و گفت: پیش رفتن بازی به این سبک و سیاق به شکلی ذاتی مفاهیم مرتبط با این شیوه مبارزه را در گذشته و آینده به هم پیوند می‌دهد و وحدت معنایی را شکل می‌دهد تا در زمانی همسان و پایه پای یاریگر هم باشند. طوفان‌الاقصی یادآور نبرد نخستین بین هابیل و قابیل و بین موسی و فرعون است و یادآور نبردی سرنوشت‌ساز بین جالوت و داوود نوجوان است و در جنگ بدر و نبرد خیبر جان تازه‌ای می‌گیرد و مصداق قابل فهم‌تری برای آن معرفی می‌شود. این مبارزه از قلب تاریخ می‌گذرد تا کربلا را به طوفان الاقصی و ظهور آخر زمانی موعود را به این نبرد مرتبط سازد.

در گلو خشکیده بغض کربلا، این بار امتحان تشنگی‌ها با فلسطین است

در پشت سر فرعونیان، در پیش رو دریاست اما چه باک از این و آن وقتی خدا با ماست

روشن به چشم ماست دیروزی که طی کردیم چشم انتظار ما پس از این صبح فرداهاست

این نبرد شکل گرفته تا تمام اسطوره‌ها، واقعیت و زمان گذشته را به حال و حال را به آینده پیوند دهد و بین تعالیم آسمانی و هرآنچه بشر نوشته و درآینده خواهدنوشت، پیوند احیاگرایجاد کند. به همین دلیل است که شعر شاعران، قلم نویسندگان و منطق عالمان و زبان سیاست‌مداران در جبهه حق و باطل و غرب و شرق یک محور واحد یافته و تمام توان واژگانی دراختیاراین تقابل آخر زمانی قرار گرفته است. رهبری واژه‌ای دیگر است که در نظریه بازی کاربرد گسترده‌ای دارد و از آن به عنوان (Leadership games) یاد می‌شود. همچنین الگوی بازی قهرمانانه (Heroic games) و الگوی شهادت (Martyrdom games) از دیگر الگوهای پرکاربرد در بازی است که در ادبیات رسمی و روزمره این روزها به شکلی گسترده از آنها استفاده می‌شود. کلیدی بودن این واژگان در نظریه بازی و کاربرد گسترده آنها بین تمام اقشار نشان‌دهنده جاری بودن مفهوم بازی در زندگی روزمره است. طوفان‌الاقصی بازی را به سمت و سویی هدایت کرد که تمام این مفاهیم کلیدی با قدرت و صلابت بیشتر در لابه‌لای الگوهای زبانی فارغ از شکل و قالب به‌کار بروند و این چند واژه در برابر دنیای واژگانی مرتبط با بازی قد علم کرده و علم‌داری می‌کنند.

پیر ما گفت و چه خوش گفت شهادت هنر است

می‌توانند مگر اهل هنر را بکشند؟

کریمی میزان استفاده از این واژگان در شعر شاعران طی دو سه ماه اخیر را گواه کلیدی بودن این واژگان تلقی کرد و گفت: شاعران با استفاده از آن به دنبال فتح بابی تاریخی برای نابودی ظلمی بی‌سابقه هستند. طبیعتاً نمادها هم با توجه به این نوع از مفاهیم بازی جان تازه‌ای می‌گیرند و خلق برخی نمادهای مرتبط با این شکل از بازی گریزناپذیر خواهد بود. غزه نیز نمادی بی‌همتاست که خط مقدم این نبرد استراتژیک و نقطه شروع نبرد است. این کلمه نماد مظلومیت مقتدراست که تن به ذلت نمی‌دهد و یک مثال بی‌نظیر از استقامتی است که معنای واقعی تا آخرین نفس ایستادن است. یک پوست‌اندازی جدید از مقاومت، که تاکنون مانند آن آفریده نشده است. تا آنجا که بدون اغراق نقطه تمایز حق و باطل و نماد روشن حق علیه باطل است.

امروز غزه عرصه حق است و باطل است ای دل تو هم ببین که کجا ایستاده‌ای

کریمی دراین باره ادامه داد: خلق برخی واژگان شناسنامه یک منطقه، جنبش و یا مردم یک سرزمین می‌شود که فقط خاصیتش به نقطه اثرپذیری باز می‌گردد. سنگ‌های خسته و موشک‌های تازه‌نفس دو ترکیب هستند که در کنار هم در هیچ کجا غیر از فلسطین مصداق نمی‌یابند.

کریمی درادامه با اشاره به وارد عرصه شدن اصطلاحات و ترکیبات واژگانی مرتبط با بازی اظهار کرد: اصطلاح داوود حزب‌اللهیان، یک ترکیب میان مکتبی و بین ادیانی است که به‌خوبی در شعر شاعر معاصر نشسته است و به سختی در یک قالب دیگر غیر طوفان الاقصی می‌گنجد. این ترکیب یادآورنبردی سرنوشت‌ساز درلحظات شکست بنی‌اسراییل و امداد غیبی خداوند در واپسین لحظات نبرد به دستان داوود پیامبر است.

تو را داوود حزب‌اللهیان با سنگ خواهد کشت

به لشگر خوش نباش ای زاده جالوت طراری

وی درادامه این نشست، گفت: «کشتن یا کشته شدن نشان‌دهنده اوج تضاد و اختلاف بین عملگرها در یک بازی است». در منطق نظریه بازی این نوع ادبیات در مدلی به نام «بازی ترسوها» معرفی می‌شود. هرچه این اختلاف عمیق‌تر باشد بازی با شدت، بازخورد و برخورد بیشتری جریان می‌یابد. این نوع تضادها در جبهه‌های حق و باطل و تقابل سیاهی و سفیدی و ظالم و مظلوم به بالاترین سطح خود می‌رسد و درست در جریان این گونه بازی‌ها است که همه چیز در بعد غایی و نهایی رخ می‌دهد. نصرت الهی در کمال و شقاوت در اوج به نمایش گذاشته می‌شود. اما این نکته قابل انکار نیست که هر واژه پتانسیلی دارد که در جریان هر نبرد و تقابلی سطحی از آن به ظهور می‌رسد. در دیدگاه شیعیان اوج رنج و درد و مصیبت در کربلا به وقوع پیوسته است و آن‌گونه که درد دراین حادثه خود را به نمایش می‌گذارد درحوادث دیگر این امکان را نداشته است. اما در مقایسه با کربلا سطح رنجی که بر مردم غزه وارد شده است در سطح به مراتب بالاتری قرار می‌گیرد. اگر همه جنایات بشری در کربلا به وقوع پیوست نمونه گسترده‌تر و شدیدتر آن هر روز در غزه پیش روی همه جهانیان است. بنابراین معنای درد ارتقا می‌یابد و در سطح بالاتر و جدیدتری قرار می‌گیرد. درد همان دردی است که همیشه می‌نوشتیم و بر زبان می‌آوردیم ولی کیفیت ارایه آن این دفعه کاملاً متفاوت است. اگر زمانی طفلی با تیر سه شعبه هدف قرار می‌گرفت اکنون بمب یک تنی به سمت او شلیک می‌شود.

گنجشک می‌کشند با بمب یک تنی

البته برای انتقال این سطح از مفهوم رنج علاوه بر حوادث بیرونی، یک آمادگی جهت پذیرش درونی هم لازم است که بتواند آن را درظرف خود بگنجاند و مزمزه کند وگرنه در صورتی که چنین اتفاقی نیفتد و زمینه‌های درونی ادراکی ایجاد نشود مانند بسیاری از علایم و پدیده‌ها که در جهان هستند و ما آنها را درک نمی‌کنیم در غبار فراموشی خواهند رفت. این رسالت زینب‌گونه بر دوش درد آشنایان ظرفیت‌شناس است که این ظرفیت درونی را برای درک مفاهیم بزرگ ایجاد کنند. کار رسانه‌ای که در قالب‌های زبانی و با شناخت دقیق ابعاد گوناگون کمی و کیفی آن در طوفان‌الاقصی انجام شد یک پذیرش دروی را برای همه جهانیان ایجاد کرد که به عمق مفهوم درد و رنج در غزه به گونه‌ای باورمندتر از قبل بنگرند و یک حس همزادپنداری را در همه عالم با هر نگرش و دیدگاهی ایجاد کرده و باعث ایجاد یک خیزش جهانی شده است و این به معنی واقعی برگ برنده بازی است. از جمله مباحث دیگری که در این زمینه قابل بحث است باردار شدن واژگان و تمایل آنها برای جذب شدن در یکی از قطب‌های بازی است که موجب افزایش چگالی واژگانی در قطبین متضاد شده و این امر از میزان جریان واژگانی در فضاهای بی‌طرف و بینابینی خواهد کاست.

کریمی در بخش دیگری از این نشست به بحث مغناطیس واژگان پرداخت و خاطرنشان کرد: از جمله مباحث دیگری که در این زمینه قابل بحث است مغناطیس واژگان و تمایل آنها برای جذب شدن در یکی از قطب‌های بازی است که موجب افزایش چگالی واژگانی در قطبین متضاد شده و این امر از میزان جریان واژگانی در فضاهای بی‌طرف و بینابینی خواهد کاست. بنابراین جریان واژگانی به‌مرور در فضاهایی که به سمت تعادل تمایل دارند کاهش خواهد یافت و ممکن است تا سال‌های سال جریانی خشکیده شود. هرچه سطح کاهش بیشتر باشد تنش افزایش یافته و چگالی واژگانی قطبین به سمت چگالش بیشتر میل می‌کند و این ازدحام و فشردگی آن قدر ادامه می‌یابد تا شرایط برای از هم پاشیدگی یکی از قطبین فراهم شود و انفجاری نو پدید آید و تعادل جدیدی شروع به شکل گرفتن کند. قطبی که از ظرفیت‌های کافی برای این ازدحام واژگانی برخوردار نباشد در نهایت دچار گسست خواهد شد. بنابراین ظرفیت‌سازی، هنری بی‌نظیر دراین شرایط است. در واقع یک ریسمان محکم لازم است تا همه ظرفیت‌های واژگانی به آن چنگ زنند. باور و ایمان یک بستر ظرفیت‌ساز و ظرفیت‌بخش است که تمام حجم واژگانی را آن‌قدر فشرده و کوچک می‌کند که بار سنگینی و فضایی آن حس نمی‌شود انگار که هر قدر هم بارهای معنایی گوناگون بر دوش آن قرار گیرد باز ظرفیت جدید می‌یابد. ظرفیتی که سبک‌بار و امیدبخش است و دچار سنگینی و سنگین باری نمی‌شود و هیچ کدورتی در آن راه نمی‌یابد که چهره آن را زشت و کریه کند و به حدی می‌رسد که بارقه واژگانی (ما رایت الا جمیلا) در عالم خلق می‌شود و ظهور پیدا می‌کند. پس افق چنین ظرفیتی روشن است. قطعاً این دیدگاه شکست‌ناپذیر است حتی اگر مانند حضرت ابراهیم یکه و تنها در مقابل لشگر عظیمی قرار بگیرد. حالا می‌توان گفت افق نهایی بازی به کدام سمت و سو خواهد رفت. پایان‌بندی بازی است که قضاوت در مورد آن چندان دشوار نیست. برای قومی که استراتژی نهایی به مرگ گرفتن آنهاست، قطعاً شدیدترین تب‌ها برایش قابل تحمل است. وجود جرقه‌ای یا کورسویی در دل این ظلمت طبیعتاً امید بخش‌تر از سیاهی مطلق است که هیچ بازیگری غیر از سیطره بی‌چون و چرای خود را قبول ندارد. گذر زمان نشان داده که این ملت از همین جرقه‌های ناچیز شعله‌هایی را فراهم کرده که در دل این ظلمت هدایتگر است. ملتی که زمانی در بازی در حال حذف شدن بود اکنون به دنبال آن است که نقطه تعادل بازی را با اراده خود شکل دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها