یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۲
من از کسانی که جوانی‌ام را دزدیدند انتقام ادبی گرفتم

کرترسکو در بازخوانی سه‌گانه کورکننده (Blinding) تجربه زیسته خود در رومانی کمونیستی را به روایتی ادبی از فقدان، خشونت و بازپس‌گیری هویت تبدیل می‌کند. او با تاکید بر حافظه‌ای زخمی و شهرِ همیشه بازسازی‌شونده‌اش می‌گوید این اثر پاسخی است به سال‌هایی که از او ربوده شد.

به گزارش سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: میرسئا کرترسکو با انتشار دوباره نخستین جلد سه‌گانه Blinding(کورکننده) در بریتانیا، از تجربه‌های زیسته‌اش در کمونیسم، دلبستگی‌اش به ناباکوف و نگاهش به شهرت و شایعات نوبل می‌گوید. او در گفت‌وگویی از بخارست، ابتدا به رؤیایی اشاره می‌کند که در سال ۲۰۱۴ محقق شد: دیدار از مجموعه پروانه‌های ولادیمیر ناباکوف. او که از کودکی رؤیای پروانه‌شناس شدن داشته، تعریف می‌کند که چطور در هاروارد اجازه یافت وارد دفتر ناباکوف شود و ویال‌های بسیار کوچکِ پروانه‌ها را ببیند. به‌گفته او «این مثل تصویری از یک شعر یا داستان بود. واقعاً شگفت‌انگیز بود.»

کرترسکو توضیح می‌دهد که ساختار سه‌گانه Blinding نیز مانند پروانه طراحی شده و در جلد نخست، The Left Wing (بال چپ) ، پروانه‌ها حضوری گسترده دارند؛ حتی در صحنه‌ای که روستاییان قرون وسطایی پروانه‌های عظیم را زیر یخ دانوب می‌یابند و پس از تحسین، آن‌ها را «مثل خرچنگ» می‌جوشانند. او می‌گوید: «همیشه با سالوادور دالی و جورجو دِ کی‌ریکو احساس خویشاوندی کرده‌ام» و باور دارد تصویر آن پروانه‌های عظیم «می‌توانست از دالی یا جورجو د کی‌ریکو آمده باشد.»

به‌باور برخی، این سه‌گانه برای بخارست نقشی شبیه نقش Ulysses (اولیس) برای دوبلین دارد، اما تصویری که او از شهر می‌سازد تیره، چندلایه و گاه هولناک است. او یادآوری می‌کند: «من انتقام ادبی و سبکی خود را از کسانی گرفتم که جوانی‌ام را دزدیدند.»

کرترسکو که متولد ۱۹۵۶ است، در سال‌های کمونیسم بزرگ شد. پدرش در ساختار اداری رژیم نقشی کوچک داشت و با سقوط پرده آهنین «دفترچه قرمز حزبی‌اش را در آتش انداخت» و گریست، چون «به کمونیسم باور داشت و حالا می‌دید که همه چیز یک دروغ بوده است.» اما خود کرترسکو از جوانی به «نسل جین آبی» پیوست؛ گروهی تحت تأثیر بیت‌نیک‌ها که به‌قول او «همه جین آبی می‌پوشیدیم، نه ورنگلرهای اصلی، بلکه جین‌های ابتدایی تولیدشده در یک کارخانه پارچه‌بافی در رومانی.»

او می‌گوید: «بعد از انقلاب، من شهروند جهان شدم.» تنها چند صفحه اول سه‌گانه را در بخارست نوشته و بخش عمده ۱۴۰۰ صفحه آن در شهرهای اروپایی دیگر شکل گرفته است. پروانه محبوبش «پادشاهی» است، چون «هر سال هزاران کیلومتر مهاجرت می‌کند.»

آثارش در سال‌های اخیر بیش از پیش جهانی شده‌اند. Solenoid( سلونوئید) در فهرست بلند بوکر بین‌المللی قرار گرفته و The Left Wing (بال چپ) در فهرست «صد کتاب برتر جهان» اشپیگل. بااین‌حال، مهم‌ترین موضوع رسانه‌ای درباره او همچنان شایعات نوبل است. با وجود قرار گرفتن نامش در فهرست‌های شرط‌بندی، می‌گوید: «من هرگز منتظر تماسی نبودم. من از کسانی که مرا شایسته آن می‌دانند سپاسگزارم، چون اینکه انسان شایسته جایزه نوبل دانسته شود حتی اگر فقط یک شایعه باشد افتخاری مطلق است.»

کرترسکو معتقد است ادبیات اروپای شرقی اکنون در دوره رونق است و می‌گوید: «فکر می‌کنم امروز می‌توان از نوعی رونق نویسندگان شرقی سخن گفت. می‌توان آن را با آنچه در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ با نویسندگان آمریکای لاتین مثل گارسیا مارکز، بارگاس یوسا یا بورخس رخ داد، مقایسه کرد.» او ویژگی مشترک این نسل را در غیرتجاری بودن می‌بیند: «هرگز به فکر پول درآوردن یا گرفتن جوایز نبودند. آن‌ها کاملاً وقف هنر خود هستند.»

بااین‌حال، در کشورش همیشه مورد پذیرش کامل قرار نگرفته است. او به‌تازگی تنها با یک رأی از عضویت در آکادمی رومانی بازمانده است؛ ماجرایی که با اظهارنظر یکی از اعضا جنجال‌برانگیز شد: «در داستایفسکی ده‌ها شخصیت هست، در توماس مان ده‌ها شخصیت هست. در میرسئا کرترسکو سه شخصیت وجود دارد: بابا، مامان و میرسئا.» ولی او واکنشی آرام دارد: «در پایان از اینکه وارد نشدم احساس آسودگی کردم. فکر می‌کنم برای آن‌جا مناسب نیستم. هیچ چیز آکادمیکی در وجودم نیست.»

کرترسکو بخش مهمی از ریشه‌های فرهنگی‌اش را در مواجهه متأخرش با دین می‌بیند. او که در دوران کمونیسم «هرگز به کلیسا نمی‌رفت» و انجیل نداشت، بعدها با خواندن آن شگفت‌زده شد: «متوجه شدم که آن فقط یک کتاب مقدس نیست بلکه بزرگ‌ترین رمان نوشته‌شده است.» او می‌گوید «تمام ذهنم از شیوایی متن، از شعر خارق‌العاده پیامبران و تمثیل‌های فوق‌العاده عیسی سرشار شد.» این گرایش را می‌توان در صحنه نبرد فرشتگان و «کاکودمون» ها در بال چپ دید. خودش می‌نویسد: «ادیان دیوانگی‌اند، و بااین‌حال تنها راه‌اند، چون تنها راه گریختن از جهان ما هستند که ذهن می‌تواند تصور کند.»

در پایان به شکاف جامعه رومانی و دیاسپورا اشاره می‌کند؛ شکافی که انتخابات اخیر آن را پررنگ کرده است. او با شگفتی می‌گوید: «دیاسپورا دموکراتیک‌ترین و پیشرفته‌ترین مردم بودند، اما… کاملاً علیه آن چرخیدند.» و ادامه می‌دهد که برخی از مهاجران «شروع کردند به نفرت از کشور خودشان تا آنجا که می‌خواستند آن را نابود کنند.» بااین‌حال تأکید دارد: «رومانیایی‌ها همیشه اروپایی بوده‌اند و خواهند ماند… امیدواریم که جنبش‌های افراطی کاهش یابند.»

منبع: گاردین، ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها