سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری- سوریه طی دهههای اخیر، جایگاه ویژه و مهمی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشته است. تقریباً از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران جنگ تحمیلی، روابط تهران و دمشق فزاینده و مداوم بوده است که اوج آن را میتوان در تحولات پسابهار عربی و حمایت جمهوری اسلامی ایران از نظام سیاسی سوریه در جنگ داخلی این کشور ارزیابی کرد.
کتاب «ادلب تا دمشق» با عنوان فرعی جریانشناسی گروههای شرکتکننده در عملیات سقوط نظام اسد در سوریه تالیف یاسر قزوینی حائری به نهضتهای مقاومت در سوریه میپردازد. در این زمینه با یاسر قزوینی حائری استاد تاریخ دانشگاه تهران به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
***

با توجه به جایگاه سوریه در تحولات منطقهای شناخت تحولات روزهای پایانی این کشور و ماهیت جریانها و گروهها از چه اهمیتی برخوردار است؟
سلام خدمت شما، به نظرم از اهمیت بالایی برخوردار است، هم از نظر شکل تحولات و هم از نظر محتوای تحولات؛ از نظر شکل تحولات میتوان بررسی کرد که در دوره کنونی چه نوع تحولاتی میتوانند یک قدرت را ساقط و قدرتی دیگر را بر سر کار بیاورند این تحول چه ویژگیهایی دارد. در این بین ویژگیهای امنیتی این تحول شاید از هر ویژگیای مهمتر باشد. اقدام بر اساس شناخت اطلاعاتی و یا اطلاعات عملیات سنجیده و در مقابل پنهان داشتن بسیاری از اطلاعات مرتبط با خود و استفاده از عنصر غافلگیری مبتنی بر این حفاظت اطلاعات قوی و چگونگی استفاده از جریانهایی که در صحنه بینالمللی و منطقهای رخ میدهد همه و همه میتوانند در فهم شکل الگویی که تحول در سوریه را رقم زد و امکان دارد در جاهای دیگر هم تکرار شود، کمک میکند. اما در ساحت محتوا یا مصداق تحول، در هر صورت شما با تحول در کشوری مواجه هستید که اهمیت زیادی برای نظام در ایران داشته و سرمایهگذاری زیادی روی آن شده بود. منتقدان و مؤیدان از وجوه مختلف دراین باره سخن گفتهاند. اما یک بعد مصداقی یا محتوایی دیگر جایگاه ژئواستراتژیک سوریه در منطقه بلکه در جهان است. منطقه سوریه و شام جایی است که شرق و غرب عالم را از رهگذر دریای مدیترانه به یکدیگر متصل میسازد. برای همین فهم این تحول به خاطر جایگاه سوریه در جهان میتواند به فهم ما از دنیای امروز کمک کند.
برای تبیین موضوع از چه منبع یا منابعی بهره بردهاید؟
بنده تلاش کردم از منابع خود این گروهها استفاده کنم. اینها معمولاً منابع کلاسیک نیستند بلکه بیشتر منابع مرتبط با فضای مجازی هستند که از سوی این گروهها یا از سوی گروههای رقیب استفاده میشوند. همچنین تلاش شده از اطلاعات و تحلیلهایی که مراکز مطالعاتی مرتبط با معارضان سوری نیز استفاده شود. این منابع نیز منابع مفیدی هستند. در این بین ویدئوهای منتشر شده و حتی تصاویر به ما برای فهم مسائل کمک میکنند. شاید در کتاب دیده باشید که از تصاویر مختلف استفاده شده. بنده در مقدمه اشاره کردهام که تصاویر تزئینی نیستند بلکه تصاویر اطلاعات و تحلیل ما را در مورد مسائل تکمیل میکنند و گاهی امکان دارد حتی یک گزاره اشتباه را تصحیح کنند.
شما در کتاب «ادلب تا دمشق» به جای جنگ نیابتی از تعبیر «جنگ اولویتها» استفاده کردهاید، شرحی در مورد کاربرد این اصطلاح بیان کنید.
به نظر بنده در فضای سیال و متزلزل و غیر ثابت و کمتر قابل پیشبینی دهههای اخیر به ویژه در سوریه آنچه جنگ نیابتی یا proxy war خوانده میشود به خوبی نمیتواند فضا را توضیح دهد. بنده ترجیح دادم برای نشان دادن فضای سیال و غیر ثابت دستکم تحولات چند سال اخیر سوریه از تعبیر جنگ اولویتها بهره ببرم. درواقع وقتی کنشگران در یک نزاع بیش از دو طرف باشند دیگر نمیتوان تحلیل خطی و یکبعدی از این نزاع ارائه داد. مثلاً اگر اطراف نزاع مثلاً به سه طرف ارتقا یابند، یک طرف لاجرم باید بر مبنای اولویت نزاع خود با یک طرف را متوقف سازد تا بتواند نزاع با طرف سوم را ادامه دهد. برای فهم مفهوم جنگ اولویتها بنده از سیاست جنگی شاه عباس اول صفوی در قبال دو دشمن او یعنی عثمانی و ازبکان وام گرفتهام.
در کل از چه منظر یا منظرهایی به تحولات سوریه و تاثیر این تحولات بر منطقه پرداخته شده است؟
بنده احصای دقیقی در این باره ندارم. اما به نظر میرسد بیشتر رویکردها از منظر نظام بینالملل به این مسئله نگاه میکنند. در این نگاه کنشگری قدرتهای بزرگ در اولویت قرار میگیرند و معمولاً کنشگری نیروهای محلی نادیده گرفته میشود که البته به نظر بنده این نگاه آسیبهایی دارد. تئوری توطئه یکی از رایجترین نگاههایی است که وجود دارد که به نظر بنده مسائل را سادهسازی میکند. این سخن به این معنی نیست که توطئهای وجود ندارد اما آنچه به نظر میرسد این است که گاهی ضریب بیش از حدی به تئوری توطئه در تحلیلها در کشور ما داده میشود.
در ابتدای کتاب ذکر شده که احتمالاً خواننده از این منظر سطرهای کتاب را میخواند که به پیشبینی در آینده برسد، اما چون کتاب به فاصله کمی از این اتفاق نوشته میشود، برای نگارنده چون دام محسوب میشود، حال که مدت زمان بیشتری از رخداد سوریه را پشت سر گذاشتهایم، آیا تحلیلی بر آنچه در سطرهای کتاب آمده، اضافه شده است؟
آنچه پس از نگارش کتاب در سوریه میبینیم خیلی با آنچه در کتاب آمده متفاوت نیست، هرچند بنده همچنان به دنبال فهم آن چیزی هستم که رخ داده و میدهد، درواقع بنده مانند خیلیها از بالا و به عنوان یک دانای کل که خیلی شبیه به نگاه شرقشناسانه است به مسائل سوریه نگاه نمیکنم. اینکه پیشبینی کنم یا نکنم و اینکه پیشبینی بنده درست از آب دربیاید یا نه خیلی اهمیت ندارد، آنچه بیشتر اهمیت دارد این است که بتوانم سیر تحولات و اقدامات کنشگران را بفهمم و این مسئله مستلزم مطالعه جزئی و موردی است.
به اختصار در مورد گروه تحریرالشام شرحی بیان کنید؟
تحریرالشام گروهی پیچیده و پر فراز و نشیب بود که به نظر بنده هسته سخت آن حول ابو محمد الجولانی (احمد الشرع) و اطرافیان و حواریون او شکل گرفت. این گروه را میشود بیش از هر چیز یک باند امنیتی خواند. این گروه از سال ۲۰۱۱ تحت نام جبهه النصره در سوریه به عنوان شاخه دولت اسلامی عراق شناخته شد و بعد از ابوبکر البغدادی جدا شد و در سال ۲۰۱۳ با ایمن الظواهری رهبر القاعده اعلام بیعت کرد و در سال ۲۰۱۶ جبهه فتحالشام را تشکیل داد و از القاعده هم جدا شد و به تدریج از جهاد جهانی به یک جهاد محلی گذر کرد و در جهت پذیرفته شدن از سوی دیگر گروههای معارض سوری و همچنین در جهت پذیرفته شدن از سوی مجامع بینالمللی گام برداشت. پس از چندی و پس از مذاکرات آستانه و پس از صفبندی گروههای وابسته به ارتش آزاد مورد حمایت ترکیه، هیئت تحریرالشام در سال ۲۰۱۷ از به هم پیوستن چند گروه تشکیل شد، طولی نکشید که جولانی و هسته سخت او بر تحریرالشام تسلط یافتند و به عنوان پشتیبان دولت نجات تشکیل شده در ادلب شناخته شدند. تحریرالشام در این دوره مقدمات پیشروی به سوی دمشق را چید و در نهایت با سازوکارهایی که در کتاب میخوانیم توانست بر دمشق چیره شود.
گروههای سیاسی، اجتماعی و قومی مخالف بشار اسد و حکومت او در سوریه کدام گروهها بودند؟
گروههای متنوع و زیادی بودند که به برخی از آنها در کتاب اشاره شده است. درواقع ما با طیفی از گروههای معارض سروکار داشتیم که در یک سرش داعش به عنوان افراطیترین گروه قرار داشت تا این سر طیف که ارتش آزاد بود. البته این طیفبندی به این معنی نیست که این گروهها روابط خوبی با هم داشتند. درواقع این گروهها همانقدر که با دولت اسد میجنگیدند با هم نیز سر ستیز داشتند. بحثهای مربوط به اقوام به درازا میکشد و مجال دیگری میطلبد.
ویژگی متمایزکننده تحریرالشام و نقاط قوت این گروه چه بود؟
به نظر بنده تحریرالشام از یک هسته سخت امنیتی برخوردار بود که تا جای ممکن این هسته را از دست نداد. از طرفی توانست از تمام ظرفیتها به سود خود بهره ببرد. از ظرفیتهای بینالمللی گرفته تا ظرفیت گروههای افراطیتر. در هر صورت تفوق امنیتی این گروه را میتوان مزیت نسبی آن در مقایسه با دیگر گروهها دانست.
هر قیام یک مرحله جنبش و یک مرحله استقرار در پیش دارد، با توجه به اینکه تحریرالشام در مرحله استقرار قرار دارد، آیا میتواند به شعارهایی که داده است، برسد؟ چه مشکلاتی پیش روی تحریرالشام قرار دارد؟
همانطور که در کتاب هم عرض کردهام پیشبینی کار سادهای نیست. اما در اینجا مسئله دیگری را میخواهم مطرح کنم که در کتاب نبود. به نظر بنده احمد الشرع امروزه به دنبال چیزی است که از آن تحت عنوان نیشن برندینگ نام میبرند. او تلاش میکند وضعیت جامعه سوریه را نسبت به دوره سابق بهبود ببخشد و برای این کار با بسیاری از رهبران و سیاستمداران جهان دیدار کرده است. شاید دیدارهای جولانی با بازرگانان سوری و غیر سوری از نظر فراوانی بیشترین دیدارهای او پس از استقرار را تشکیل بدهند. اما در هر صورت مشخص نیست که او خواهد توانست سوریه با تمام مشکلاتش را به نقطه خوبی برساند یا خیر.

تحریرالشام مورد حمایت کدام نیروی خارجی بود و حمایت این نیروها چه تاثیری در پیروزی آنها داشت؟
تحریرالشام در فرایند تحول خود آرام آرام نگاه نیروهای خارجی را به خود جلب کرد. از یک طرف این گروه از شرایط منطقهای و جهانی به سود خود بهره برد و پیش از آن نیز زمینه ایجاد روابط عادی با سیاستمداران قدرتهای بزرگ بینالمللی و منطقهای را فراهم کرده بود. در این بین میتوان وثیقترین رابطه تحریرالشام را با ترکیه و قطر دانست، هرچند این روابط نیز فراز و نشیبهایی داشته و دارد. اما عدم دخالت روسیه در دفاع از حاکمیت بشار اسد را نیز نمیتوان در موفقیت این گروه نادیده گرفت.
متاسفانه به رغم این همه سیاستگذاری در سوریه، اما ضعیف عمل کردیم و تاریخ این منطقه آنگونه که باید نوشته نشده است، این ضعف را باید کدام نهاد جبران کند، وزارت خارجه، دانشکده مطالعات جهان یا دانشکدههای تاریخ؟
به نظر بنده تا وقتی نهاد دانشگاه ضعیف است و شاید هم ضعیف نگاه داشته میشود اوضاع به همین منوال خواهد بود. مسائل آنقدر پیچیده شدهاند که لایههای مختلف آن باید در دانشگاه و از رهگذر پایاننامهها و رسالههای دانشگاهی مو به مو بررسی شوند. اما به نظر میرسد ظرفیت دانشگاه و پژوهشهای دانشگاهی نه از سوی حاکمیت و نه از سوی خود دانشگاهیها جدی گرفته نمیشود. به نظر بنده این بزرگترین آسیبی است که در مورد شناخت منطقه وجود دارد. شاید سیاستزدگی که به گونهای سطحی بودن دامن بزند را نیز باید به آنچه عرض کردم بیفزایید، همینطور فرایندی که دانشگاه را از یک مکان علمی جدی دارد به یک اداره تبدیل میکند. با وجود چنین موانعی داشتن نگاه عمیق خود به خود کنار گذاشته میشود و جایگاهی در سیاست پیدا نمیکند و اینگونه بسیاری از مسائل حل نمیشوند.
نظر شما