چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۰
برکت فرهنگ ایران

رئیس مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی در آیین پاس‌داشت دهمین سالروز درگذشت عبدالرحیم جعفری گفت: آقای جعفری و افرادی مثل ایشان، برای ملت برکت هستند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا آیین پاس‌داشت دهمین سالروز درگذشت عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر با عنوان «امیرِکبیرِ نشر» سه‌شنبه (۸ مهرماه) با همکاری نشر نو در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد. در این آیین کاظم موسوی بجنوردی، لیلی گلستان، عبدالحسین آذرنگ، میلاد کیایی، کاوه میرعباسی و محمدرضا جعفری، سخنرانی کردند و پیام محمد استعلامی و سروش حبیبی قرائت شد.

بجنوردی، با تاکید بر جایگاه و تاثیرگذاری عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار نشر امیرکبیر گفت: امروز در بزرگداشت مردی گرد هم آمدیم که از همت و کوشش شخصی و آرزوی اعتلای و پیشرفت فرهنگ ایران، کاخی از ابداع ساخت. نهالی کو با رنج و کوشش و پایمردی در جوانی در این سرزمین کاشت؛ درختی تناور شد و بر سر فرهنگ‌دوستان و دلبستگان به کتاب سایه گسترد. خدمات‌زنده‌یاد عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر، در نشر وزین و استوار کتاب، نقشی بی‌بدیل داشت.

برکت فرهنگ ایران

وی با اشاره به برگزاری نخستین بزرگداشت برای مرحوم عبدالرحیم جعفری، ادامه داد: ۲۱ سال پیش برای بنیان‌گذار انتشارات امیرکبیر، به پیشنهاد شورای عالی علمی مرکز بزرگ دایره‌المعارف اسلامی بزرگداشت برگزار کردیم. همه ناشران بزرگ و استادان در آن جلسه حضور داشتند اما متاسفانه در مدت کوتاهی، حسودان و کسانی که با پیشرفت مملکت زاویه دارند، علیه آقای جعفری اقدام کردند.

بجنوردی، در ادامه به برخی اقدامات شخصی برای جبران مسائل پیش آمده برای مرحوم عبدالرحیم جعفری اشاره کرد.

رئیس مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی بیان کرد: آقای جعفری و افرادی مثل ایشان، برای ملت ایران و فرهنگ ملی برکت هستند. این‌ها با ایثار و شجاعت و همتی که دارند، فرهنگ آفرین‌اند و فرهنگ ملی را پاس می‌دارند.

عبدالرحیم جعفری همتا ندارد

لیلی گلستان، در ادامه این آیین با ذکر خاطراتی درباره آشنایی و همکاری با مرحوم عبدالرحیم جعفری، گفت: این مرد بزرگ همتا ندارد.

وی افزود: من دختر ۲۴ ساله و کتابخوانی بودم. کتاب «زندگی و دیگر هیچ» را به فرانسه خواندم و دوست داشتم دوستان و آشنایانم این کتاب را بخوانند و لذتی که من بُردم آن‌ها هم ببرند؛ بنابراین ترجمه‌اش کردم. اما درباره نشر و ناشر چیزی نمی‌دانستم؛ دوست نازنین من سیروس طاهباز، گفت فقط یکجا باید بروی؛ آمدیم خیابان سعدی، انتشارات امیرکبیر.

گلستان ادامه داد: آقای جعفری من و جوانی من را که دیدند، تعجب کردند و پرسیدند این کتاب را تو ترجمه کردی؟ گفتم بله. گفتند این ترجمه را می‌خوانم و حدود یک‌ماه دیگر با تو تماس می‌گیرم. ناامید بودم اما دو روز بعد با تلفن خانه ما تماس گرفتند و گفتند، این دو روز فقط این کتاب را خواندم. گفت، بیا خیابان سعدی. رفتم و با من قرارداد امضا کردند. اشک می‌ریختم و امضا می‌کردم.

این مترجم با اشاره به تاثیرپذیری از شخصیت مرحوم جعفری و روحیه حمایت‌گری وی، گفت: آنچنان مهربان، آنچنان حامی وآنچنان من را دربرگرفته بود که فکر می‌کنم هیچکس در دنیا با من این طور نبود؛ و من آنجا مترجم شدم و ادامه دادم. ترجمه ۶۰ کتابم را مدیون حمایت‌ها و تشویق‌های آقای عبدالرحیم جعفری هستم.

گلستان ادامه داد: آن زمان‌ها رسم نبود برای کتاب‌ها پوستر طراحی کنند. یادم نیست قبل از کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» پوستری دیده باشم. آقای جعفری واقعاً سنگ‌تمام گذاشتند و پوستر خیلی بزرگی هم چاپ کردند. خیلی تعجب کردم وقتی دیدم، همه کتابفروشی‌های روبه‌روی دانشگاه پوستر کتابم را نصب کردند.

نویسنده کتاب «آن‌چنان که بودیم» بیان کرد: از آن زمان، دائم از من مراقبت کردند. دائم از من سوال می‌کردند در حال چه کاری هستی؟ با عشق و علاقه تمام من را در مسیر ترجمه و نوشتن انداختند. کتاب‌های مختلفی را برای انتشارات امیرکبیر ترجمه کردم.

گلستان ادامه داد: آقای جعفری الگوی زندگی من است؛ آقای جعفری چاره‌جو بود، فکر می‌کرد از چه راهی برود تا به مقصدش برسد. می‌دیدم که چطور فکر می‌کند تا به مقصدش برسد. آدم باهوشی بود و از هوش خود نهایت استفاده درست را کرد.

نویسنده کتاب «آن‌چنان که بودیم» بیان کرد: از آن زمان، دائم ازمن مراقبت کردند. دائم ازمن سوال می‌کردند در حال چه کاری هستی؟ با عشق و علاقه تمام من را در مسیر ترجمه و نوشتن انداختند. کتاب‌های مختلفی را برای انتشارات امیرکبیر ترجمه کردم.

گلستان ادامه داد: آقای جعفری الگوی زندگی من است؛ آقای جعفری چاره‌جو بود، فکر می‌کرد از چه راهی برود تا به مقصدش برسد. می‌دیدم که چطور فکر می‌کند تا به مقصدش برسد. آدم باهوشی بود و از هوش خود نهایت استفاده درست را کرد. چاپ کتاب دهخدا، فرهنگ معین یا «همسایه‌ها» کار اسانی نبود، اما توانست و شد. کتاب‌های جیبی را منتشر کرد؛ بنابراین دائم درحال فکرهای نو برای کمک به فرهنگ مردم بود و این کار را کرد.

وی با تاکید بر بزرگی شخصیت عبدالرحیم جعفری، درباره سال‌های آخری عمر این ناشر، گفت: گاهی به دیدار ایشان می‌رفتم، دیدم یک پیانو در اتاق است؛ پرسیدم چه کسی در این خانه پیانو می‌زند؟ گفت من می‌زنم، سه چهار ماهی است معلم پیانو دارم. آفرین! بیش از ۸۰ سال سن داشت. گفت می‌خواهی پیانو بزنم؟ و زد؛ فوق‌العاده زد. گفت معلم فرانسه هم گرفتم؛ می‌خواهم فرانسه یاد بگیرم. این آدم واقعاً قابل تقدیر است و الگوی ما باید باشد.

به گفته وی، آدمی که فقط کارهای مثبت کرد به فرهنگ این مملکت به شدت خدمت کرد اما قدر او دانسته نشد و باید دانسته شود. چرا دانسته نشد؟ فرهنگ ما مدیون عبدالرحیم جعفری بزرگ است. او زحمت کشید و شد امیرِ کبیر نشر ایران. او توانست هر کاری که می‌خواست انجام دهد.آخرین تصویری که از عبدالرحیم جعفری به خاطر دارم در بیمارستان، از پشت شیشه بخش مراقبت‌های ویژه دیدمش. روی تخت بود؛ مردی که التهاب داشت و می‌خواست بلند شود اما نشد. یادمان نرود که فرهنگ ما مدیون این مرد است.

به گفته وی، آدمی که فقط کارهای مثبت کرد به فرهنگ این مملکت به شدت خدمت کرد اما قدر او دانسته نشد و باید دانسته شود. چرا دانسته نشد؟

جعفری کم‌نظیر بود

در ادامه عبدالحسین آذرنگ در جایگاه قرار گرفت و درباره شخصیت مرحوم عبدالرحیم جعفری متن زیر را قرائت کرد:

«گرامی می‌داریم یاد بزرگ‌مرد نشر کتاب در ایران را.

عبدالرحیم جعفری و دستاوردهایش به تاریخ پیوسته است و تاریخ روایتی یکسان و ثابت ندارد. هرگاه و هرجا که گفتمانی یا تعریف مقوله‌ای تغییر کند، یا عامل انسانی به هر علتی تعریفی را تغییر دهد، تاریخ‌ها و تاریخچه‌های آن مقوله هم تغییر می‌کند. هم‌اکنون شاهد مستقیم تغییر در تعریف نشر هستیم. هوش مصنوعی بنیادهای اصلی را که نشر روی آن‌ها می‌ایستد، در معرض زلزله‌های خود قرار داده است. نه پدیدآورنده تعریف پیش را دارد، نه مخاطب، نه ناشر و نه تولید محتوا و نه کاربرد. در پرتو این تغییرات جایگاه ناشران هم در تاریخ نشر تغییر می‌کند و لاجرم بازنگری به جایگاه‌ها و دستاوردها اجتناب‌ناپذیر است.

عبدالرحیم جعفری ناشر عمومی بود. مخاطب نشر عمومی در هیچ‌کجا ثابت نیست و عامل‌های مختلف و متعدد بر گرایش او به خریدن و خواندن کتاب تأثیر می‌گذارد؛ حال آن‌که نشر تخصصی پدیدآورندگان، خوانندگان، کاربردها و بازارهای کم‌وبیش ثابت خود را دارد. به‌همین‌سبب است که نشر عمومی برای بقا و تداوم به سیاست‌ها وبرنامه‌های انتشاراتی انعطاف‌پذیر، مبتنی بر پیش‌بینی و هشیار به همۀ تحولات و به عامل‌هایی نیاز دارد که بر خریداران و خوانندگان کتاب تأثیر می‌گذارند. هم‌چنان که در این روزها شاهد ظهور نسلی در جامعۀ خودمان هستیم که نیازهای دیگری به محتواها دارد. بخشی از آن، خوانندۀ جدی تا سرحد حرفه‌ای است، سلیقه‌ها و گرایش‌های دیگری دارد که تحت تأثیر نگرش‌های او به آینده و توقعات او از همه‌کس و همه‌چیز است.

عبدالرحیم جعفری را در فضا، حال‌وهوا، دورۀ زمانی و در مسیری باید دید که جامعۀ ما در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ تا آستانۀ مقدمات انقلاب ۱۳۵۷ با آن روبه‌رو بود. در آن دورۀ حدوداً ۲۵ ساله، نسلی از کارآفرینان، مبتکران، راه‌گشایان و دوران‌سازان به صحنه آمدند که ازقضا ما در همین مرکز دائرةالمعارف به مطالعه و بررسی آن‌ها می‌پردازیم، به قصد معرفی کردن آن‌ها و شناساندن دستاوردهایشان، در آثاری که این مرکز منتشر می‌کند. اعضای این نسل، که هر کدام ویژگی‌های فردی و شخصیتی خود را دارند، در چندچیز، به‌ویژه در ساختن و ساختن اشتراک دارند. عبدالرحیم جعفری از خانواده‌ای تنگدست برخاست و از نوجوانی کارگری کرد، با غلبه بر دشواری‌ها و مانع‌های بسیار نشر کوچکی را به راه انداخت و به استقلال عمل دست یافت.

سپس به یاری هوش و شم عزیزی‌اش، همراه با جسارت و مخاطره‌پذیری و آزمون و خطا، راه خود را یافت. بنده چون دربارۀ نشر و ویرایش مطالعه و جست‌وجو می‌کنم، در بررسی شیوۀ کار شمار بسیاری از ناشران بزرگ و موفق خارجی، به‌ویژه ناشران دوران‌ساز غربی، جسارت، مخاطره‌پذیری و پیش‌رفتن از زمان خود را در همۀ آن‌ها، بدون استثنا می‌بینیم. شماری از آن‌ها در تشکیلات‌شان واحد بررسی، پژوهش و بازارسنجی داشتند. عبدالرحیم جعفری چنین واحدی در اختیار نداشت و ناشران ایرانی هم هیچ‌کدام بر پایۀ مطالعات لازم برای نشر تصمیم نمی‌گرفتند و عمل نمی‌کردند. مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر در سال‌های واپسین فعالیتش بود که چرخۀ نشر خود را کامل کرد و به سمتی رفت که اگر قیچی روزگار رشتۀ اُمورش را نمی‌بُرید، به مؤسسه‌ای تبدیل می‌شد که با ناشران کامل روزگار خود همانند می‌شد.

برکت فرهنگ ایران

به‌هرحال، عبدالرحیم جعفری نقش ناشرانۀ خود را در همان دوره‌ای که عرض کردم با این اقدامات ایفا کرد؛ تشخیص نیازهای مخاطبانش، دسته‌بندی مخاطبان و انتشار کتاب‌های مناسب آن‌ها و سپس رفتن به سمت مجموعه‌سازی و متناسب‌ساختن محتوای هر مجموعه با قشرهای مخاطب همان مجموعه‌ها. از این مجموعه‌ها نام نمی‌برم و از شمار کتاب‌هایی که منتشر کرد یاد نمی‌کنم. تفصیل این‌ها در کتاب او با نام «در جست‌وجوی صبح» آمده است. قصدم اشاره به قدرت تشخیص و راهبرد (استراتژی) انتشاراتی مردی است که در روزگار و در صنف خود کم‌نظیر بود.

عبدالرحیم جعفری وطن‌دوست بود و پیشرفت و اعتلای ایران از آرزوهای عمیق او بود. این را نه‌‎فقط براساس آن‎چه درباره‌اش نوشته‌اند، یا بررسی مستقیم دستاوردها و فعالیت‌هایش می‌گویم. در دیدارها و گفت‌وگوهایی که با او داشتم، عواطف درونی‌اش را حس می‌کردم. نزدیکانش به او آتقی می‌گفتند. تقی نام کوچک میرزا تقی‌خان امیرکبیر. عبدالرحیم جعفری نام مؤسسه انتشاراتی‌اش را امیرکبیر گذاشته بود، از سر عشق به آن مرد وطن‌پرست، و همپا با توسعه و رونق انتشارات امیرکبیر، این راهبرد را دنبال کرد که پوشش نشرش همۀ طبقات و قشرهای جامعۀ ما را دربربگیرد و کتاب از همۀ راه‌های موجود و ممکن، و در هر نقطه‌ای از کشور که امکان جذب ذاشت، به دست خوانندگان برسد.

در دوره‌ای که مسئولیت تولید و پخش کتاب‌های درسی مدارس را برعهده داشت و به وضعیت نابسامان آن پایان داد، شب و روز نداشت. آن‌چه بنده از نزدیک دیدم، غم و رنج و همۀ ناملایمات و محرومیت‌هایی بود که در دورۀ اول زندگی‌اش چشیده و دیده بود. او با حس و عاطفه‌اش کار می‌کرد، و نه به صرف وظیفه‌ای حرفه‌ای. کسی را پیدا کردم که عبدالرحیم جعفری از طریق او به عده‌ای نیازمندِ آبرومند کمک مالی می‌کرد، بدون آنکه جز آن واسطۀ خیر کسان دیگری باخبر باشند. محتاجانی به بانک کارگشایی می‌رفتند و چیزهایی را گرو می‌گذاشتند تا وامی بگیرند و به زخم‌شان بزنند. او به‌طور ناشناس این‌ها را شناسایی و کارگشایی می‌کرد. او رنج تهی‌دستی را تا مغز استخوانش حس کرده بود. آرمان‌خواهی، بلندپروازی و وطن‌دوستی عبدالرحیم جعفری ریشه‌های عمیق و عاطفی داشت.

کتاب «در جست‌وجوی صبح» را پیش از آنکه منتشر کند، به چند تن از افراد معتمدش داد که بخوانند، نظر بدهند مبادا خطایی یا سهوی از زیر قلم او در رفته باشد. با من هم در این‌باره حضوری صحبت کرد و من هم یکی از همان کسانی بودم که کتاب را پیش از چاپ خواندم و چند پیشنهاد دادم که با سعۀ صدر، گشاده‌نظری و بزرگواری پذیرفت، درحالی‌که در همان زمان در حکم فرزندش بودم. و این هم یکی دیگر از خصلت‌های شایستۀ احترامش بود. کارکنانش را تک‌به‌تک و با ویژگی‌‎هایشان می‌شناخت و آن‌‎هایی را که توان، جربزه و استعدادی داشتند، برکشید. مقایسه کنید با شمار کثیری از مدیران امروز که حتی نام زیردستان‌شان را نمی‌دانند، تا چه رسد به ویژگی‌هایشان.

در این مجال اندک فرصت پرداختن به جنبه‌های دیگر کار و شخصیت او نیست. دور کردن او از دستاوردهایش نکته‌ای نیست که در تاریخ نشر ایران به فراموشی سپرده شود.

فرزند او رضا جعفری که از نوجوانی با نشر پدرش بزرگ شد، عصاره و چکیدۀ فن، فرهنگ و هنر ناشری است. نظام انتشاراتی، نظام آموزشی و نظام پژوهشی کرخ‌تر و بی‌انگیزه‌تر از آن است که این عصاره و چکیده را عامل انتقال دانش فنی نشر به نسل علاقه‌مند، نسل آگاه به اهمیت و تأثیر نشر بر فرهنگ و توسعه قرار بدهد. امیدوارم نوۀ عبدالرحیم جعفری، موسوم به عبدالرحیم ثانی، سنت خانواده را ادامه بدهد و غنی و غنی‌تر کند، و نیز سازگار با تحولات کنونی نشر در جهان؛ همان‌گونه که در چند جای جهان خاندان‌هایی را سراغ داریم که سنت ناشری را نسل در نسل حفظ کرده و ادامه داده‌اند.

به خانوادۀ جعفری ادای احترام می‌کنم و بار دیگر یاد عبدالرحیم جعفری را گرامی می‌دارم. نام و یاد خادمانِ صادقِ فرهنگِ ایران زمین جاودان می‌ماند.

امیرکبیر بزرگترین ناشر خاورمیانه

در بخش دیگری از این آیین، محمدرضا جعفری، ضمن قدردانی از اقدام رئیس مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی برای برگزاری بزرگ‌داشت مرحوم عبدالرحیم جعفری، گفت: باید از واژه رادمرد برای ایشان استفاده کنم.

وی با اشاره به برخی دیدگاه‌ها درباره ظرفیت نشرامیرکبیر برای قرار گرفتن به‌عنوان بزرگترین انتشارات خاورمیانه، بیان کرد: انتشارات امیرکبیر در زمان فعالیت، بزرگترین ناشر خاورمیانه بود؛ بررسی‌ها نشان می‌دهد مجموع تولیدات ناشران کشورهای عربی هزار عنوان بود درحالی که انتشارات امیرکبیر به‌تنهایی بیش از ۳ هزار عنوان کتاب داشت.

جعفری ادامه داد: دهه ۵۰ انتشارات امیرکبیر سرعت درخورتوجهی در تولید کتاب گرفت؛ این موقعیت به‌دلیل دریافت وام یا استفاده از اعتبارات دولتی نبود. امیرکبیر در طول فعالیت خود، یک دینار از دولت پول دریافت نکرده بود.

به گفته وی، فقط یک‌بار وزارت فرهنگ و هنر، سال ۵۶ – ۱۳۵۵ یک فقره حدود ۲۰۰ هزار تومان کتاب خرید. یکی از کارهایی که موسسه امیرکبیر را از نظر مالی سروپا نگه می‌داشت، خرید و فروش زمین و ملک بود. برداشتی از خود موسسه نداشتیم و همه درآمدها هزینه توسعه خود موسسه می‌شد.

برکت فرهنگ ایران

جعفری با بیان اینکه خاطرم هست سال‌های ۵۵ و ۵۶ نشر امیرکبیر رونق عجیبی پیدا کرده بود، بیان کرد: مرداد سال ۱۳۵۷ درحالی که بسیاری فکر فرار از کشور بودند، قرارداد خرید یک دستگاه چاپ و صحافی به قیمت ۳ میلیون دلاری را ثبت کردیم. معادل ۷۰ هزار دلار برای انتقال این دستگاه به ایران را پیش‌پرداخت واریز شد. متاسفانه خرید این دستگاه نهایی نشد اما پیش‌پرداخت بازگردانده نشد.

وی به ابتکارات موسسه امیرکبیر برای افزایش سرعت چاپ اشاره کرد که امکان تولید کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای در عرض یک هفته را فراهم می‌کرد؛ آن هم با شمارگان ۵۰ هزار نسخه.

مدیر انتشارات «نشر نو» به انتشار کتاب «معلومات عمومی» با شمارگان ۵۰۰ هزار نسخه اشاره کرد و گفت: سال ۱۳۵۷ تولید موسسه انتشارات امیرکبیر به ۴۸۰ عنوان کتاب، با ۸ میلیون و ۱۶۴ هزار جلد رسید. از این تعداد بیش از ۱۰۰ عنوان چاپ جدید و مابقی تجدید چاپ بود.

جعفری، با چشمی اشکبار بیان کرد: از پدرم تشکر می‌کنم که از نوجوانی دست مرا گرفت و آورد در موسسه‌اش و اجازه داد، کتاب ترجمه کنم و افرادی مثل مرحوم مهدی آذریزدی، یونسی و عبدالله توکل و اسماعیل شاهرودی کارهای من را اصلاح می‌کردند و یادم می‌دادند. خوشحالم که افتخار شاگردی پدرم را داشتم و از منش و روش انسانی‌اش چیزها آموختم و خوشحالم که در کنارش بودم؛ طی ۳۰ سال بعد از انقلاب. «گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج»

در ادامه این آیین، متن محمد استعلامی، قرائت شد که به شرح زیر است:

«با سلام و سپاس از توجه شما، در مورد یادکرد دهمین سال درگذشت آقای عبدالرحیم جعفری، آفرین به همّت شما! اما اول سلام گرم مرا به جناب محمدرضا جعفری برسانید که چند سالی است چهرۀ مهربان ایشان را ندیده‌ام. در این پنج سال اخیر من فقط هفت روز در تهران بودم و تحمل هوای پاک تهران (؟) را نداشتم که بیشتر بمانم. اما در پاسخ به پیام شما:

۱) برای تهیۀ یک فیلم کوتاه روی منتخب های شاهکارهای ادبیات فارسی: تا هشتم مهر، ما فقط دو هفته فاصله داریم. من هم در مونتریال‌ام. این کار در صورتی ممکن بود که من در آپارتمان نیویورکم و نزدیک بچه‌ها باشم. در آن صورت، دکتر هومن استعلامی با وجود مشغله‌های خودش این کار را با امکانات و تجهیزاتی که دارد انجام می‌داد.

۲) مورد دیگری هم هست که با کتاب «بررسی ادبیات امروز ایران» مربوط است و چاپ چهارم و پنجم آن، که در سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ امیرکبیر انجام داده بود؛ کتاب تاریخچۀ ادبیات معاصر ایران بود از سالهای بیداری تا همان دهۀ پنجاه. در آن، همۀ پیشرفت‌های فرهنگی و هنری عصر پهلوی واقع‌بینانه مطرح شده بود که البته بعد از سال پنجاه‌وهفت دیگر نمی‌توانست تجدید چاپ بشود و گویا باقیماندۀ آن را، غاصبان امیرکبیر به مقواساز داده بودند.

۳) اما دربارۀ منتخب‌‎های مجموعۀ شاهکارها، کاری که برای این برنامۀ دهمین سال می‌توان کرد فقط این است که من آنچه را می‌دانم در چند سطر بنویسم و یکی از عزیزان که درست و روشن بتواند بخواند، آن را برای حاضران قرائت کند:

این مجموعۀ منتخب از شاهکارهای ادبیات فارسی، یکی از برنامه‌های پرحاصلی بوده است که استاد ذبیح‌الله صفا و استاد پرویز ناتل خانلری عاشقانه به آن دل بسته بودند. من در سالهایی که همکار کوچکی در کنار استادان بزرگ بودم، در دیداری با استاد خانلری از لزوم گسترش این مجموعه گفتگویی داشتم و استاد خانلری می‌خواست که این منتحب‌ها را دست‌کم به صد جزوه برساند. عرضۀ حلاّج، باب هفتادودوم تذکرةالاولیاء که شمارۀ هفدهم این مجموعه است، پیشنهاد استاد خانلری بود. یاد آن دو نسل ممتاز استادان ادبیات فارسی به‌خیر که جای همۀ آن‌ها خالی است، و یاد جناب عبدالرحیم جعفری به‌خیر که او هم عاشق ایران و فرهنگ ایران بود و قدر عاشقان دیگر را هم می‌دانست.

باز هم از شما ممنون‌ام و خواهش می‌کنم تمام این پیام را به نظر جناب محمدرضا جعفری برسانید.

با بهترین آرزوها»

علاوه‌براین متن سخنرانی سروش حبیبی در این آیین قرائت شد؛

خورشیدِ تابانِ فرهنگِ ایران

زنده‌یاد عبدالرحیم جعفری نه ستاره، بلکه در آسمان فرهنگ ایران خورشیدی تابان بود. از آنچه بود و کرد هرچه بگویم کم گفته‌ام و در همه‌حال تکرار گفته‌ها و نوشته‌های دیگرانی خواهد بود، که او را بهتر از من شناخته‌اند. به‌عقیدۀ من اگر او را راکفلر ایران بدانیم حرف گزافی نزده‌ایم. با این تفاوت که راکفلر همت خود را در بنیادنهادن ستندرداویل (Standard Oil) و کندن چاه‌های نفت و ساختن پالایشگاه و سیاه‌کردن آسمان با دود و دمه متمرکز کرد و جعفری گرچه ثروت او را نداشت ولی در زمینۀ فرهنگ و کتاب و هموارکردن راه دانشوران و درخشان‌کردن آسمان فرهنگ همت آزمود. با گذاشتن نام این دو در کنار هم متوجه شدم که راکفلر به‌معنی کسی است که صخره می‌شکند و راه می‌گشاید و می‌بینم که جعفری به‌راستی کوه‌شکاف و راه‌گشا بود. آتشی در دل داشت که از هیچ به همه‌چیزش رساند.

بنده معتقدم جوانان ایرانی خوب است زندگی او را برنامه و سرمشق کار و تلاش خود قرار دهند. من اول‌بار او را در چاپخانۀ سپهر دیدم. برادرم بهرام، که در آن زمان تازه تحصیلش را در آلمان شروع کرده بود و برای دانشجویان نوپای ایرانی در آلمان فرهنگ کوچکی تدوین کرده بود که مشکلات راه‌افتادن در کارِ تحصیل را طی سال اول برای‌شان آسان کند از من خواسته بود که اگر می‌توانم این کتاب را در ایران چاپ کنم، که زادراه آنها در سفر به آلمان باشد. این کار در آن زمان در آلمان میسر نبود. من در آن روزها هنوز وارد عرصۀ ترجمه نشده بودم و حتی خیالش در افق ذهنم پیدا نشده بود. تحقیق کردم و دانستم که امیرکبیر بزرگ‌ترین و تواناترین ناشر ایران است. سراغش را گرفتم و به چاپخانۀ سپهر رفتم برای دیدن آقای جعفری رئیس امیرکبیر.

او را دیدم در زیرزمینی که چاپخانۀ سپهر در آن بود. در گوشه‌ای پشت میز کوچکی نشسته بود، حال آنکه به‌خوبی می‌توانست برای خود دفتر روشن و بزرگ و آراسته‌ای داشته باشد، با منشی و ماشین‌نویس و غیره. اما او به قول معروف خاکی بود و ترجیح می‌داد میان کارگران و با آنها باشد و غوغای ماشین‌های چاپ و سروصدای گفتگوی حروفچین‌ها را گوش‌نواز می‌یافت. باری با مهربانی مرا پذیرفت و آنچه لازم بود برایم روشن کرد و توضیح‌های مفصل به من داد و گفت که آماده است که هر کمکی لازم باشد به من بکند. من از همان روز مجذوب او شدم.

سال‌ها بعد که از اولین سفر خود به فرانسه برگشتم، به آستانۀ بوستانِ ترجمه رسیده بودم. یک سال بعد که «بیابان تاتارها» چاپ شد و مقبول خوانندگان افتاد، با مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر که زیر نظر رضا، پسر برومند جعفریِ بزرگ اداره می‌شد نزدیک شدم. رضا، دوست دانشمندم آن‌وقت دانشجو بود اما بر انتشارات امیرکبیر هم نظارت می‌کرد و با همکاری و تحت نظر او بود که چند کتاب، ازجمله «خداحافظ گاری کوپر» و دو کتاب «دربارۀ هنر» اثر هربرت رید، (که به‌زودی از کتب دانشگاهی شد) انتشار یافت و بنیاد همکاری من با امیرکبیر قوام گرفت. آن روزها زنده‌یاد دکتر غلامحسین ساعدی مجلۀ ارجمند الفبا را به سرمایۀ امیرکبیر منتشر می‌کرد و به من هم افتخار همکاری داده بود. یک روز که در دفتر رضا بودم، ساعدی آمد و کتابی به من داد و گفت: این را بخوان و اگر خواستی ترجمه کن، رضا هم چاپش می‌کند. این کتاب «آبلوموف» بود اثر ایوان گانچارُف، که اثر بسیار گران‌قدری است و در عرصۀ ادبیات داستانی جهان مقامی شامخ دارد. کتاب «انفجار در کلیسای جامع» را به پیشنهاد خودِ رضا ترجمه کردم. و نیز دو کتاب «روزنامۀ مقاومت» و «ژرمینال» که انتشارشان در آن روزهای وحشت‌بار جسارت بسیار می‌خواست. هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این کتاب‌ها جواز انتشار بگیرند. ولی با پشتکار رضا و تیزبینی و دانایی‌اش جواز گرفتند و چاپ شدند و انتشار هریک از آنها برای ما جشنی بود.

باری بعد، که آقای جعفری انتشارات خوارزمی و سازمان کتاب‌های جیبی را نیز به میدان وسیع تلاش فرهنگی خود افزود چند کتاب دیگر نیز، ازجمله «تاریخ اجتماعی سیاهان آمریکا» و «هاییتی و دیکتاتور آن» و «پرتغال و دیکتاتوری آن» و «ژاپن» نیز گلمیخ‌هایی بود که پیوند همکاری مرا با جعفری‌ها استوارتر کرد. کتاب‌های بزرگی چون چهار جلد «امثال و حکم» دهخدا، شش جلد «فرهنگ معین»، چهار جلد «برهان قاطع» و «شاهنامۀ» بزرگ امیرکبیر ازجمله جواهرات گران‌بهایی‌اند که من از امیرکبیر دارم و طی چهل سال دربه‌دری هرگز از خود دورشان نکرده‌ام. هزار افسوس که روزگار قدر این دو وجود عزیز را ندانست و خدمات آنها را با درشتی پاسخ داد. امیدوارم که خدا به رضا، این بازماندۀ دانشمند آن پدر بزرگوار، که با شکیبایی عجیبی هرطور بتواند به خدمات فرهنگی خود ادامه می‌دهد توفیق کامل عطا کند. روح آن پدر شاد و عمر این پسر دراز باد.

برکت فرهنگ ایران

در بخش دیگری از این آیین میلاد کیایی، موسیقی‌دان، خاطره کوتاهی از تعامل و دوستی با عبدالرحیم جعفری و کاوه میرعباسی، خاطرات نوجوانی و تجربه خرید کتاب‌های موسسه انتشارات امیرکبیر را روایت کرد.

میرعباسی گفت: هیچ‌وقت افتخار ملاقات و همکلامی با عبدالرحیم جعفری را نداشتم؛ بنابراین موضوع صحبتم را شخصی‌تر می‌کنم. هرچند، بنیان‌گذار امیرکبیر را نشناختم اما شگفت‌آورترین خاطرات کتابخوانی من مرتبط با موسسه امیرکبیر است؛ به همین دلیل برخی از این خاطرات را به اشتراک می‌گذارم.

وی با اشاره به امکان خرید قسطی از فروشگاه‌های امیرکبیر، افزود: موسسه امیرکبیر یک امکان خوب داشت؛ به کارمندان دولت قسطی کتاب می‌فروخت. روزی با پدرم به یک فروشگاه امیرکبیر رفتم؛ پدرم اجازه داد هرچقدر که می‌خواهم کتاب بخرم، این برای من شادی‌آفرین بود. تعدادی کتاب‌های نو را یک‌جا و به اندازه تمام تابستانم خریدم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها