سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: یکی از مراجعان مرد زلانا مونتمینی درست زمانی عشق را یافت که سرانجام توانست نگاهش را از تلفن همراه خود بردارد. او آنقدر غرق کارش بود که در جلسات مشاوره با مونتمینی، اغلب در میانه جمله حرفش را قطع میکرد تا گوشیاش را ببیند. مونتمینی از او خواست که همراهش به پیادهروی بیاید و تلفنش را در جیب بگذارد. آن مرد با نگاهی مضطرب به رهگذران در پیادهروی شلوغ چشم میدوخت، «گویی مطمئن نبود با این دنیا چه باید بکند». اما سرانجام روزی، هنگامی که منتظر سبز شدن چراغ راهنمایی بود، به زنی که کنارش ایستاده بود سلام کرد. زن پاسخ داد: «بالاخره! دو ماه است که هر روز همینجا میایستم و شما هیچوقت سرتان را بلند نکردید.»
این حکایت، پیام اصلی مونتمینی را به بهترین شکل بیان میکند. هرچند این داستان آنقدر گویاست که میتواند ساختگی به نظر برسد، او تأکید میکند که کاملاً واقعی است و آن مرد و زن بعدها با یکدیگر ازدواج کردند. مونتمینی دانشمند علوم رفتاری، نویسنده و سخنران است و پیام اصلیاش را میتوان در عنوان کتاب جدیدش دید: یافتن تمرکز: مالکیت توجه خود در عصر حواسپرتی.
بنیان استدلال کتاب این است که «باارزشترین منبع ما نه زمان، که توجه است»؛ البته به این شرط که کنترل آن را دوباره به دست بگیریم. مونتمینی این واقعیت را هنگام تحقیق برای کتابش در زندگی شخصی خود نیز مشاهده کرد؛ زمانی که ناچار بود بارها در هفته میان «کلاههای متعدد» نقشهای شغلی و شخصیاش جابهجا شود.
او میگوید: «ما در بحران حواسپرتی به سر میبریم. پیوسته از کاری به کار دیگر میپریم و توجه ما به دهها شکل ربوده میشود. هرچقدر هم که راهکارهای عملی را امتحان کنیم، باز هم خستهایم. اما این خستگی نه از پرکاری، بلکه از این است که همزمان همهجا و هیچجا هستیم.»
ایده نگارش این کتاب — یا به بیان بهتر، ضرورت شخصی نوشتن آن — درست زمانی به ذهن مونتمینی رسید که پشت فرمان نشسته بود. در یک چراغ قرمز ایستاده بود. «دستم ناخودآگاه به سمت گوشی رفت. روز کاری شلوغی داشتم و باز هم تلاش میکردم بیش از ظرفیتم کار کنم.» درست در لحظهای که میخواست به خود برای فرستادن یک ایمیل در آن فرصت کوتاه تبریک بگوید، صدای پسرش را از صندلی عقب شنید: «مامان! مامان! دارم باهات حرف میزنم!»
او حتی یک کلمه از حرفهای پسرش را نشنیده بود. «آن لحظه برایم مانند یک مکاشفه بود. با خودم فکر کردم: دارم دقیقاً همان کاری را میکنم که همیشه میگویم نباید انجام داد و نمیخواهم فرزندانم چنین رفتاری داشته باشند.»
این روزها کتابهای زیادی درباره تمرکز نوشته میشود، اما کتاب مونتمینی جایگاه خاصی پیدا کرده است؛ تا جایی که «باشگاه کتاب مالکوم گلدول» آن را یک «کتاب ضروری» نامیده است. مونتمینی در اثر خود از نظریههای مهمی مانند «غرقگی» (اثر میهالی چیکسنتمیهالی) و تحقیقات شری ترکل دربارهٔ آسیبهای حواسپرتی دیجیتال به روابط ما، بهره میبرد. با این حال، او توضیح میدهد که کتابش با آثار دیگری مانند کار عمیق اثر کال نیوپورت تفاوت دارد.
مونتمینی میگوید: «کتابهایی مثل کار عمیق بیشتر بر افزایش بهرهوری تأکید دارند، اما من نمیخواستم یک کتاب دیگر درباره راههای بیشتر کار کردن بنویسم.»
به باور او، ما برداشت نادرستی از تمرکز داشتهایم: «بیشتر افراد تمرکز را ابزاری برای انجام دادن کارها میدانند.» اما این نگاه، همهچیز را به خروجی و نتیجه محدود میکند. «باید نگاهمان را کاملاً تغییر دهیم. تمرکز، یک عمل برای رسیدن به تابآوری عاطفی است. پرسش این است: چگونه میتوانیم وضوح ذهنی و حضور در لحظه را در جهانی که توجه ما را به یک کالا تبدیل کرده است، بازپس بگیریم؟ چگونه تصمیم بگیریم چه چیزی اهمیت دارد و سپس از آن محافظت کنیم؟»
او در آن لحظه در ماشین، کنار پسرش، دریافت که خود نیز در دام آشنایی گرفتار شده است: «من بهرهوری را همچون مدال افتخار به گردن آویخته بودم.»
کتاب پیشین او، ۲۱ روز تا تابآوری، راهحلی سریعتر ارائه میداد، اما یافتن تمرکز راهنمایی برای ایجاد تغییری معنادار و پایدار است. خود او نیز سبک زندگیاش را تغییر داده، چندوظیفگی را کنار گذاشته و دیگر به «افسانه تعادل» باور ندارد. در عوض، به «فصلها» معتقد است؛ یعنی دورههایی که در آنها بخشهای مختلف زندگی — خانواده، کار یا مسئولیتهای داوطلبانه — نیازمند توجه بیشتری هستند.
در بخشی از کتاب، او بهسرعت توضیح میدهد که بخشی از کارهای خانه، مراقبت از کودک یا حتی رانندگی را برونسپاری میکند: «در گذشته میخواستم همهچیز را خودم انجام دهم و برای همه، همهکس باشم. اما این رویکرد فرسودهکننده و ناسالم بود و مرا پراکنده و غایب میکرد. یاد گرفتم از خانواده، دوستان و دیگران کمک بگیرم و نمیخواهم وانمود کنم که همهچیز کار خودم است، زیرا این کار فقط تصور غلطِ به دوش کشیدن تمام وظایف خانه و خانواده را برای زنان تقویت میکند.»
پس از پایان نگارش کتاب و پیش از انتشار آن، زندگی، عادتها و جامعه او با یک فاجعه واقعی روبهرو شد: آتشسوزی در محله پسیفیک پَلیسِیدز در اوایل سال جاری. او انتشار کتاب را به تعویق انداخت و هرچند آن را بازنویسی نکرد، اما خود را «با غم ویرانشده و دوباره از نو چیدهشده» یافت. «ما هر روز سوگواری میکنیم… برای ایدههایی که فکر میکردیم محقق خواهند شد، برای زندگی سادهتر، برای انتظاراتمان، برای آدمها و روابطی که آنطور که میخواستیم پیش نرفتند. همه این غمها را سرکوب میکنیم و چون نمیخواهیم با آنها مواجه شویم، خودمان را با انواع حواسپرتی مشغول میکنیم»
مونتمینی در عملگرایی و بیان نکاتی که منطقشان بدیع است اما چنان درست به نظر میرسند که گویی خودتان پیشتر به آنها رسیدهاید، استعدادی کمنظیر دارد و تمرینهای روزانهاش برای انتخاب آگاهانه محل تمرکز، حسی از تغییر عمیق و «عملی روزانه از جنس مقاومت» را در خواننده ایجاد میکنند.
این کار با امتناع از چک کردن تلفن همراه بلافاصله پس از بیدار شدن آغاز میشود، «زیرا این کار مغز را برای حواسپرتی شرطی میکند». او یک دفترچه یادداشت روی میز کارش دارد و هر فکری را که به ذهنش خطور میکند، روی آن مینویسد. «وقتی ذهنم را روی کاغذ خالی میکنم، میتوانم آن فکر را رها کنم. با این کار، شلوغی ذهنی را از بین میبرم و حافظه کاریام برای وظایف ضروری آزاد میشود.»
او «وقفههای کوچک» در روزش ایجاد میکند: «حتی ده دقیقه رانندگی بدون موسیقی مانند یک مراقبه روزانه عمل میکند.» او دستکم یک مراسم بدون تلفن همراه دارد — برای نمونه، صرف شام بدون گوشی — و تلاش میکند «هر روز زمانی را در طبیعت بگذراند».
سختترین بخش از «تمرین تناسب ذهنی» او، افزایش تحملش برای بیحوصلگی بوده است؛ بهگونهای که بتواند بیکاری را بدون نیاز به پر کردن هر لحظه آن بپذیرد. او از قدمهای کوچک شروع کرده است — پنج ثانیه نگاه کردن به بیرون از پنجره، و سپس کمی بیشتر — درست مانند افزایش تعداد تکرارها در یک تمرین ورزشی. «گاهی از پشت میز بلند میشوم و فقط به نقطهای خیره میشوم و با افکارم تنها میمانم. برایم تکاندهنده است که این کار چقدر کمیاب شده است.»
هدف نهایی او این است که «هر روز را با وضوح، اختیار و حضور بیشتری زندگی کنیم. اگر بتوانیم با احساسات مهم روبهرو شویم و آنها را پردازش کنیم، در آن سوی این مواجهه، رشد، یادگیری، قدرت و تابآوری در انتظار ما خواهد بود.»
منبع: The Guardian, Mon 22 Sep
نظر شما