سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری- توسعه مدرن همراه بود با تسلط علوم مهندسی بر نظام اداره جامعه و نیز سیطره منطق فیزیک و ریاضی بر شناخت انسان مدرن از جهان. در این راستا سیمان به نوعی نماد توسعه، سبک مدرن و ساخت و ساز و عمران به شمار میرفت و ساختمانهای سیمانی نشاندهنده جریان تجدد هستند. یکی از پژوهشهای اجتماعی که درباره ایران انجام گرفت کتاب «انقلاب در صنعت سیمان» به قلم سارا کریمی است که از سوی نشر نی به بازار کتاب آمده است. از این نویسنده کتابهای دیگری از جمله «انقلاب در میراث فرهنگی» نیز منتشر شده است. به بهانه انتشار کتاب «انقلاب در صنعت سیمان» با سارا کریمی به گفت و گو نشستیم تا فرآیند تجدد و مدرنیزاسیون را از خلال صنعت سیمان مورد بازنگری قرار بدهیم. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
کتاب درباره سیمان و تاریخ صنعت آن در ایران است. نخست بفرمایید که سیمان به عنوان یک ماده (matter) یا عنصر چیست و در فرآیند مدرنیته چه نقشی داشت و از چه زمان و چگونه وارد ایران شد؟
اگر ما معماری صنعتی یا فرآیند ساخت و ساز مهندسی و صنعتی را از جایی که کاملاً به شکل علمی انجام شده است؛ فرم مدرنیته بدانیم، سیمان در واقع محتوا یا ماده این فرم است. سیمان یکی از مهمترین موادی است که ساخت و ساز مدرن و تغییر شکل زندگی در دنیای مدرن را امکانپذیر میکند.
فرآیند ورود سیمان به ایران همانطور که در تاریخچه دولت مدرن میبینیم از سمت اروپاییها بوده است، آنها در ایران برای سفارتخانههای خود ساخت و سازهایی میکردند و ساختمانهایی میساختند. این روند در زمانی بود که ما هنوز در ایران برای خانهها، اقامتگاهها و در واقع سکونتگاههای شهری و روستایی خودمان از خشت و گل استفاده میکردیم، اولین سازههای مدرن در ایران که از سیمان و از مواد متفاوتی استفاده میکردند، در واقع کنسولگریها با ساختمانهای نظامی یا اداری بود که خارجیها برای خودشان میساختند. بعد از آن با آغاز دوره پهلوی اول میبینیم که اولین سازههای سیمانی ساخته شد. چون مهندسی ساخت و ساز ابتدا از طریق ارتش وارد ایران شد، اولین سازههای مدرن از متریالی مثل سیمان و چیزهای دیگر استفاده میکرد. ستونهای بتونی یا متریال دیگری را که متفاوت با تاریخچه سنتی ماست، متعلق به ارتش است و تغییر به تدریج ابتدا از ساختمانهای نظامی شروع میشود و بعد در ساختمانهای اداری دیده میشود و بعد از آن ما شاهد این هستیم که در جاهای مختلف از سیمان استفاده میشود.
البته پیش از دوره پهلوی اول، ابتدا معماری مدرن و ساخت و ساز به شکل مهندسی باز هم در بخش نظامی ما وجود داشته است. این روند هم به شکل مستشاری بود و هم کسانی را برای کسب مهارتهای فنی و مهندسی به اروپا فرستاده بودیم تا آموزش ببینند. این افراد آموزشدیده برگشته بودند و یکی از کارهایی که میکردند، ساختن ساختمانهای نظامی بوده است. در دوره قاجار این اتفاق میافتد، البته اعزام دانشجو به اروپا از زمان عباس میرزا و از زمان جنگهای ایران و روس شروع شده بود اما بعد از آن نیز ادامه پیدا میکند. نقطه آغاز ساختمانهایی که در آن سیمان به کار میرفته است، در دوره پهلوی اول مشهود است. در این دوره ساختمانهای اداری به سرعت گسترش پیدا میکند. در این دوره ساختمانهای اداری با متریال و معماری مدرن ساخته میشود و بعد از آن کمکم در شهر و حوزههایی که شهرداری برای آنها برنامهریزی میکند، مهندسی مدرن و در نتیجه متریال جدید مثل سیمان استفاده میشده است. بنابراین سیمان یکی از مهمترین مادههایی است که فرم تجربه مدرنیته ما را ممکن کرده است. یعنی شکل دادن به تجربه مدرنیته ما به وسیله سیمان ممکن شده است.
در این دوره خانههایی به شکل آپارتمان ساخته شد. در این ساختمانها از معماری به سبک گذشته استفاده نمیشد. این ساختمانها به جای خانواده گسترده برای خانواده هستهای ساخته میشد. در آنها اتاق خواب و تفکیک فضاهای شخصی داشتیم و این فرمها ما را وارد یک تجربه جدیدی از زندگی مدرن کرد که به تدریج امروز میبینیم که به شکل گسترده تمام حوزههای شهری و روستایی ما را دربر گرفته است.
دوره نخست که در کتاب ذکر شده است، یعنی از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ که پایهگذاری صنعت سیمان در ایران بود، دارای چه ویژگیهایی است؟
دوره نخست در واقع از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ دوره تشکیل دولت مدرن بوده است. دولتی که خواهان برنامهریزی و اجرای برنامههای متمرکز در ایران بود و این برنامهها، برنامههای توسعه مدرن بوده است. برنامههای توسعه مدرن دقیقاً یعنی تغییر فرم زندگی در ایران از طریق تاسیس یک نهاد دولت به عنوان یک نهاد حاکمیتی متمرکز که بتواند در تمام حوزهها و لایههای زندگی تغییر ایجاد کند. در واقع از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ شاهد تاسیس نهادها در تمام حوزهها هستیم. یعنی در این زمان نهادهای قانونی، حقوقی، اجرایی، سیاستگذار، تربیتی و انواع نهادها تاسیس شد. همه این تغییرات منوط به یک نوع ساخت و ساز و توسعه فیزیکی نیز بوده است. این توسعه فیزیکی نیازمند حجم زیاد متریال موردنیاز از جمله سیمان بوده است. در این زمان شروع به واردات بسیار زیاد سیمان کردیم. اما بعد دولتمردان به این نتیجه رسیدند که بهتر است که خودشان تولید کنند و چون از طرف شریک خارجی از یک زمانی به بعد تایید و همراهی از طرف آلمانیها داده شد که برای ما کارخانه سیمان بسازند، لذا ما برای تاسیس صنعت سیمان در ایران اقدام کردیم. بنابراین همانطور که در این دوره شاهد تاسیس انواع نهادها هستیم، شاهد تاسیس صنعت سیمان هم در ایران از سوی این دولت مدرن در حال شکلگیری نیز هستیم.
در دوره دوم از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۶ یعنی دوره پهلوی دوم شاهد نوعی مدرنیزاسیون هستیم، در این دوره صنعت سیمان چه تغییری کرد، نقش دولت در این صنعت چگونه بود و صنعت سیمان در این دوره چقدر مستقل و چقدر خصوصی بود و چه روندی را طی کرد؟
ما از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ را باید دو دوره ببینیم. دوره اول ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ است که ویژگیهای متمایزی با دوره پس از آن یعنی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ دارد. همانطور که در پاسخ پرسش قبلی گفتم ما میزان قابل توجهی از مهندسان ایرانی را تا ۱۳۲۰ تربیت کردیم. به این شکل که ما از دوره عباس میرزا اعزام دانشجو به اروپا داشتیم و این اعزام دانشجو در دوره پهلوی اول هم ادامه پیدا کرد. یعنی به موازات اعزام دانشجو که به هر حال تحصیلکردههایی که به ایران بازمیگشتند، خودشان امکان آموزش به دیگران را داشتند، لذا در این زمان نظام آموزش عمومی یعنی نظام آموزش متمرکز آموزش و پرورش و تحصیلات تکمیلی یعنی دانشگاه در ایران تاسیس شد. این دانشگاه نسلی از مهندسان ایرانی را تربیت کرد، این مهندسان آموزشدیده داخل کشور با توجه به شرایط جهانی با ایدههای ناسیونالیستی هم آشنا شده بودند. ایده استقلال در واقع یک ایده ناسیونالیستی بود که ناسیونالیستها میخواستند که زمام امور را در دست خودشان بگیرند و با توجه به آموزشی که دیدهاند و تواناییهایی که دارند به عرصه سیاستگذاری و اداره امور وارد بشوند. البته این برنامهای بود که از سمت دولت اول یعنی حاکمیت طرح شده بود.
در واقع از زمان عباس میرزا در حاکمیت ایران این ایده وجود داشت که ما باید ایرانیهایی را تربیت کنیم که به شکل مدرن توانایی اداره امور را داشته باشند. این ایده در دوره مشروطه پیگیری شد، پس از آن و بعد در دوره پهلوی اول هم به شکل گسترده سیاستگذاری و پیگیری شد. اما در ۱۳۲۰ یک تحول سیاسی تاثیرگذار و مهم داشتیم و آن کنار زده شدن دیکتاتوری رضاشاه بود و چون این دیکتاتوری از سر راه برداشته شده بود، جنبشهایی میخواستند در اداره امور مشارکت کنند، منظور من از جنبشها لزوماً جنبشهای سیاسی نیست و انواع جنبشهای سیاسی، اجتماعی، صنعتی، اقتصادی و انواع فعالان وارد عرصههای مختلف شده بودند. از جمله در حوزه صنعت سیمان شاهد این هستیم که هم جنبشهای کارگری و هم جنبشهای مهندسی از سمت ایدههای چپ و ایدههای ناسیونالیستی وارد عرصههای صنعتی میشدند که زمام امور را در دست بگیرند و بتوانند کاری را انجام بدهند.
در این زمان صنعت سیمان تعلیق شد. این جنبشهایی که ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بلند شدند، تلاش فراوانی کردند که یک برنامه ملی برای توسعه با مشارکت نیروهای مختلف داشته باشند و این برنامه را در ایران اجرا کنند اما به دلیل تحریمهای بینالمللی که علیه این جنبش و ملی شدن صنعت نفت به طور خاص در ایران انجام شد، مخصوصاً از سال ۱۳۲۸ به بعد دیگر توان مالی و بودجهای خود را از دست دادیم و نتوانستیم اقداماتی را که میخواستیم در حوزه توسعه انجام بدهیم با کمک نیروهای داخلی انجام بدهیم.
حال رسیدیم به سال ۱۳۳۲، در این سال شاهد یک کودتا و بازگشت نیروهای خارجی که تحریم کرده بودند، به ایران هستیم. این نیروها برای توسعه در ایران به دست خودشان یک برنامههایی داشتند. البته به موازات اجرای برنامههای آنها نیروهای داخلی تربیت میشدند اما به طور خاص اطلاعات موجود نشان میدهد که مدیریت توسعه در سطوح میانی خصوصاً به شکل فنی در دست خارجیان بوده و مهندسان ایرانی مدیران اجرایی بودند و در نقش تکنسین نقش ایفا میکردند.
این رخداد ممکن است که هم به دلیل ضعف آموزشی، ضعف مهارت فنی و هم به خاطر ضعف در سیاستگذاری بوده باشد اما به تدریج نیروهای داخلی دارای این توانایی شدند که بتوانند خودشان این کار را انجام بدهند یا حداقل این ایده در آنها ایجاد شد که چرا ما خودمان نمیتوانیم زمام امور را به دست بگیریم. یعنی آن ایده شکست خورده سال ۳۲ بازگشت.
از ویژگیهای خیلی مهمی که باید قبل از اینکه به این ایده بپردازم؛ آن را بگویم، این است که در این دوره ما میتوانیم سه نیروی مهم را در مورد تاسیس صنعت سیمان و گسترش آن تا سال ۵۷ نشان بدهیم. نخست نیروی خارجی است، دیگری سیاستگذار داخلی است که نیروی خارجی را به ایران دعوت کرده است و دیگری مالکان صنعت سیمان هستند. وقتی همه اینها را بررسی میکنیم، میبینیم که اینها یک نیروی اقتصادی بودند متکی به آن سیاستمدار در راس و اینها در واقع سودشان در نزدیکی به قدرت بوده است. قدرت هم از طریق اینها میخواست توسعه موردنظر خودش را انجام بدهد و اینها پولی را که در اینجا سرمایهگذاری و خرج میکردند، برای تجهیزات و اجرای آنها در ایران به نیروی خارجی میدادند و به این شکل صنعت شکل گرفته است.
اما توجه به این نکته ضروری است که بخشی جبر بوده است، برای اینکه فکر میکردند ما خودمان نمیتوانیم. در واقع هم توانایی فنی در این شکل وجود نداشت، اصلاً شرکتهایی وجود نداشت که خود نیروهای داخلی بتوانند تاسیس صنعتی مثل صنعت سیمان را برعهده بگیرند.
به هر حال ما اینگونه به سال ۵۷ رسیدیم. ما یکسری مدیر در اینجا داشتیم که مدیران میانی بودند و سهمی در مالکیت صنعت سیمان و سیاستگذاری صنعت سیمان نداشتند. با اینکه به تدریج مهارت فنی بالایی پیدا کرده بودند، فقط در حوزه اجرایی کار میکردند و آن چیزی را اجرا میکردند که به آنها ابلاغ میشد. تقریباً میشود گفت در این زمان ما شاهد انقلاب این قشر علیه سطح سیاستگذاری و مالکیت صنعت سیمان تا سال ۵۷ هستیم.
دوره بعد دوره سازندگی است، در این دوره سیمان چه نقشی در سازندگی داشت، دولت سازندگی چه تمهیداتی اندیشید و چه نقشی داشت؟
در دوره بعد از انقلاب ما شاهد یک دهه فترت هستیم. با اینکه مهندسان انقلابی به شدت خواهان این هستند که زمام امور را بدون دخالت نیروی خارجی به پیش ببرند، یعنی نیروی خارجی به دلیل انقلاب از ایران رفته و سیاستگذار هم در این زمان رفته است. مالکان هم همه خلع ید شدهاند و در واقع امور از دست آنها خارج شده و مصادره شده است. در نتیجه ما شاهد یک دههای هستیم که مهندسان انقلابی میخواهند زمام امور را به دست بگیرند و خودشان به اداره این صنعت باقیمانده از پیش از انقلاب بپردازند. در این زمان شاهد یک اختلافی بین نیروهای انقلابی هستیم که این اختلافات به تدریج بالا میگیرد و باعث تعطیلی کارخانهها میشود ولی در نهایت با رسیدن جنگ به اوج خودش اختلافات کمکم فروکش میکند. حالا به هر دلیلی شاهد کاهش اختلافات نیروها هستیم و به سمت همگرایی در دوره پساجنگ میرویم. چون صداهای مخالف دیگر شنیده نمیشوند و یک همگرایی در سازندگی به وجود میآید که در دوره سازندگی چون به دوره بعد از جنگ رسیدهایم، میبینیم مهندسان سیمانی که بعد از انقلاب کمکم در یک دهه تا رسیدن به جنگ تجربه کسب کردهاند، حالا بعد از جنگ خواهان این هستند که برای کل کشور به صورت متمرکز برنامهریزی کنند، چون نیاز کشور سازندگی و بازسازی است.
یعنی این زمان هم توسعه و هم بازسازی تخریبهای ناشی از جنگ در جریان است، لذا نیازمند سیمان زیادی هستند که به دنبال آن میآیند و یک معاونتی را در سازمان صنایع ایران شکل میدهند، شرکتی به نام «شرکت احداث صنعت» تاسیس میشود که فقط به احداث صنایع سیمان در ایران میپردازد. از این زمان به بعد شاهد این هستیم که مهندسان انقلابی رسیده به عرصه با سرعت کارخانههای سیمان را در ایران میسازند.
از دوره بعد (۱۳۸۰-۱۳۸۹) با عنوان دوره رونق و خصوصیسازی یاد شده است، صنعت سیمان در این دوره چه تحولی پیدا کرد؟
در این دوره به اوج سازندگی صنعت سیمان رسیدهایم. شرایط در این دوره به گونهای است که ساختاری شکل گرفته و زمین در اختیار صنعتگر قرار میگیرد، ارز نیز به صنایع اختصاص پیدا کرده و سوخت و انرژی نیز به صورت یارانهای در اختیار صنعتگر قرار داده میشود و اینگونه ساخت صنعت سیمان مورد حمایت قرار میگیرد. در چنین شرایطی صنعت سیمان راه میافتد و شرکتهای تکنولوژی که در بیرون از ایران هم قرار داشتند به عنوان شریک اقتصادی شناسایی میشوند، با آنها ارتباط برقرار شده و خرید از محصولات آنها انجام میشود. در اینجا سهم مهندسان ایرانی در ساخت صنعت سیمان به شدت افزایش پیدا میکند. یعنی اگر که ما در گذشته فقط اداره صنعت سیمان را آن هم با نقشه و پروتکلهای خارجی انجام میدادیم در این زمان و بعد از این انقلابی که انجام شده بود و با پیمانکاری، تقریباً ۷۰ تا ۸۰ درصد کار را خودمان انجام میدادیم، در این زمان پیمانکاران همه شرکتهای ایرانی هستند. کارفرما ایرانی و بهرهبردار هم شرکت ایرانی است. بنابراین فقط تکنولوژی ساخت و امکان ساخت بخشی از ماشینآلات در ایران وجود ندارد، این بخش از ماشینآلات از خارج خریداری و در داخل کشور نصب میشد. نقشه تکنولوژی را هم آنها اجرا میکنند ولی بقیه کارها را خود ایرانیان انجام دادند. این ساختار به ساختاری بسیار سودآور تبدیل شد.
به نحوی که ما حتی بدون اینکه مطالعه کنیم که فرایند چگونه به پیش میرود و چقدر نیازمند سیمان هستیم، شروع به ساخت صنعت سیمان در تمام نقاط ایران میکنیم. چیزی که در این کتاب بیان شد این است که ما در دهه هشتاد تقریباً شاهد این هستیم که ساخت صنعت سیمان کمکم از بهرهبرداری صنعت سیمان سودآورتر میشود.سرعت ساخت کارخانهها کاهش پیدا نمیکند و در عین حال سیاستگذاری برای ورود به بازارهای جهانی جدید به شکل متمرکز انجام نمیشود و همین روند شروع به صدمهزدن به صنعت سیمان در ایران میکند. در این زمان روند خصوصیسازی آغاز و باعث میشود روند ساخت صنایع سیمان در حوزههای خصولتی شکل بگیرد. یعنی در حوزههای میانی که در واقع خصوصی شده اما هنوز از رانت دولت یعنی از رانت ارز دولتی، زمین دولتی و انرژی یارانهای برخوردار است. عطشش برای ساخت صنایع سیمان خیلی بالا میرود و این روند ادامه پیدا میکند.
از سوی دیگر در این زمان ورود به بازارهای بینالمللی را داریم اما کم کم با مشکلات زیادی مواجه میشویم. یعنی چون یک برنامهریزی وجود ندارد، برنامهریزی نیازمند مشارکت نیروهای متعارض در سیاست است. یعنی در واقع نیروهای متعارضالمنافع باید در برنامهریزی نمایندگی و حضور داشته باشند تا بتوان یک برنامه ملی را بر اساس خیر عمومی نوشت. وقتی که این نیروها به شکل دموکراتیک در فرایند سیاستگذاری حضور ندارند و ما شاهد نوعی غربال نیروها هستیم که در نهایت نوعی تکصدایی در آنها هست، اینجا میبینیم که برنامه به سمتی میرود که منافع آن قشر سازنده صنایع سیمان دنبال میشود. از سوی دیگر خود کارخانههای سیمان دوباره با حمایتهایی که میگیرند به بازارهای محلی میروند و مثل بازار عراق، بازار افعانستان، بازار سوریه و بعد در آنجا دچار همین تعارض منابع میشوند. بخشی از کارخانههای سیمان به دنبال بازار جدید وارد این کشورهای همسایه میشوند و میخواهند که سیمانشان را بفروشند که شروع به رقابت با یکدیگر و شکستن قیمت سیمان میکنند. از سوی دیگر سازندگان صنایع سیمان وارد این کشورها میشوند و شروع به ساختن صنایع سیمان در این کشورها میکنند.
از سویی این کشورها شاهد این هستند که هم در حال تامین اعتبار برای ساخت صنایع سیمان هستند و از سوی دیگر خود فروشندگان ایرانی دارند قیمت سیمان را در این کشورها میشکنند، حتی خود این کشورها هم نمیتوانند در برابر این رقابت تاب بیاورند. بنابراین از یک جایی به بعد این کشورها ورود سیمان ایرانی را به کشورشان ممنوع میکنند و ما شاهد افول صنعت سیمان در ایران هستیم. بالغ بر هشتاد و اندی کارخانه در این دهه داریم که بعد از تشکیل تحریمها علیه ایران امکان فروش محصولشان را ندارند. از سویی فرایند توسعه در ایران به خاطر تحریمها و کاهش فروش نفت شروع به افول میکند. بازار مستغلات دچار رکود میشود و به این ترتیب ما با صنایعی روبرو هستیم که دیگر مثل قبل رونق ندارند.

در پایان از سالهای ۱۳۹۰-۱۳۹۹ با عنوان سالهای رکود و بحران یاد شده است، منظور از رکود و بحران در این دوره چیست و اساساً چرا صنعت سیمان در این دوره وارد رکود و بحران شد؟
در دهه نود بیشترین هدف کارفرمایان سیمانی این است که تعرفه را از روی سیمان بردارند. یعنی ما شاهد شکلگیری صنفی هستیم که از یک سمت از حمایت دولتی برخوردار است، ارز چهار هزار تومانی دولتی میگیرد. زمین مجانی میگیرد، سوخت یارانهای دریافت میکند ولی از سوی دیگر یک حوزه خصوصی درست شده و هلدینگهای خیلی بزرگ در آن تشکیل شده است.
منافع خیلی بزرگی در آن تجمیع شده و اینها با هم ائتلاف کردهاند. برای اینکه قیمت تعرفهای سیمان را بشکنند. میخواهند که این تعرفه را بردارند و به نحوی بتوانند به عنوان صنف کارفرمایی بر سر قیمتگذاری با دولت مذاکره کنند و آن را بالا ببرند. از سوی دیگر هم همان مسائل صادرات را داریم. مسائل امکانِ صدور سیمان به عنوان کالایی که در برابر رطوبت و در مقابل بستهبندی نامناسب حساس است، سنگین است و نمیتواند در مسیرهای طولانی که خیلی به صرفه نباشد، حمل شود. علاوه بر آنها تحریمها باید مورد توجه قرار گیرد. قطع ارتباط مالی با حوزه بینالملل هم پیش روی ایران قرار دارد. تولیدکنندگان سیمان دچار همه این مشکلات با همدیگر هستند. ولی در عین حال که همه این اتفاقها با هم میافتد اما ساخت صنعت سیمان تعطیل نمیشود. کمی کاهش پیدا میکند ولی هنوز شاهد ساخت کارخانههای جدید سیمانی در ایران هستیم.
اساساً بازخوانی تاریخ مدرنیته از خلال صنعت سیمان چه نقاطی را بر ما روشن میکند؟
در نهایت میتوان گفت این روندی که از تولد تا افول صنعت سیمان در این کتاب ترسیم شده یک تجربه مدرنیته در ایران را به ما نشان میدهد. این تجربه هم نقاط قوتمان و هم نقاط ضعفمان را به ما نشان میدهد. به نظر من هر گونه تاریخنگاری در ایران و سرزمینهای مشابه ایران باید با عمق کیفی همراه باشد. چون این عمق کیفی بیشتر از آمار و بیشتر از نمودارهای کمی میتواند به ما نشان بدهد که چه رفتارها و تصمیمگیریهایی به ضرر ما تمام میشود و چه رفتارها، کنشها و تصمیمگیریهایی دارد به نفع ما تمام میشود که این کنشها و تصمیمات متکی به استدلال کسانی است که آنها را انجام دادهاند. یعنی دلایلی که برای تصمیمگیری خودشان میآورند، در بسیاری از اوقات متکی به نوعی خرد حسابگرانه که بشود در روشهای کمی آنها را به دست آورد، نیستند. بعضی وقتها منافع گروهی است. بعضی وقتها حتی یک شرایط بحرانی متناقضنما به خاطر فشار نیروهای اطراف است و بعضی وقتها برخی تصمیمها ضعف یا قوت یک شخصیت است که یک تصمیمهایی گرفته میشود. به همین دلیل اگر ما با این عمق به منشها یعنی چیزی بیشتر از کنشهای افراد تاریخیمان نگاه کنیم، میتوانیم بفهمیم که نقاط ضعف و قوتمان کجا بوده است و چه چیزی را باید به شکل ساختاری مورد تامل و تغییر قرار بدهیم.
در این تاریخی که لنز پژوهشمان را بر روی آن تنظیم کردهایم، دیده میشود که ما توانستهایم بعضی از اهدافمان را با تلاش محقق کنیم اما تحقق اهداف به خاطر شتاب بیش از اندازه بعضی وقتها برای در نظر نگرفتن اهمیت چندصدایی و ساختار دموکراتیک در سیاستگذاریها است. بعضی وقتها برای اینکه ما یک هماهنگی و انسجام در استراتژی ملی نداریم و به افول و به ضرر منجر شده است. این میتواند چیزی بیش از تاریخ سیمان را به ما نشان بدهد. میتواند چیزی درباره تصمیمگیریهای میانی و کلان و بر هم نهاد این نیروها به ما نشان بدهد و سرنوشت آینده ما را تعیین کند. به نظر من علم تاریخ نه علمی است که به علیت جبری در تاریخ بپردازد. یعنی بتواند توضیح بدهد؛ در تاریخ اگر «آ» وارد بشود و با «ب» بعلاوه بشود پس آنگاه «سی» میشود، چنین چیزی در تاریخ ممکن نیست به خاطر اینکه تاریخ فقط جبر نیست. تاریخ با ارادههای ما ساخته میشود و ارادههای ما بر اساس دلایلی که به خاطر تصمیمگیری داریم، شکل پیدا میکند و این دلایل همیشه خردمندانه نیستند. بعضی وقتها عاطفی هستند، بعضی وقتها از روی میل هستند و بعضی وقتها از روی حرص و طمع و حسادت و انواع ویژگیهای انسانی هستند که در ما وجود دارند و ما اگر نتوانیم اینها را توصیف کنیم، نمیتوانیم به یک توصیف کامل از تاریخ خودمان برسیم و بعد بتوانیم درباره خودمان تامل کنیم.
هدف تاریخ اگر خودآگاهی جمعی باشد، به جز از نگاه کردن عمیق به این منشها و کنشها نمیتواند اتفاق بیفتد و من در این کتاب تلاش کردم علاوه بر اینکه تاریخ صنعت سیمان را برای ایرانیان توصیف میکنم، به لحاظ روشمند هم توضیح بدهم که چگونه باید به تاریخ خودمان نگاه کنیم و نقاط ضعف و قوتمان را پیدا کنیم و از اشتباه الگوواره و تکرارشونده در سرنوشتمان جلوگیری کنیم.
نظرات