سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۱
از مرور افسانه‌ها تا یادآوری روایتی تأثیرگذار از شاهنامه

در چهل‌ویکمین برنامه «اکنون»، دکتر مهری بهفر، پژوهشگر و شاهنامه‌پژوه، مهمان برنامه بود و از شاهنامه و روح حاکم بر آن سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بهفر ابتدا در پاسخ به این پرسش که شخصیت مورد علاقه‌اش در شاهنامه کدام است، اظهار کرد: «انتخاب من رستم است، اما مسئله مهم‌تر این است که تمام این روایت‌ها از آفرینش تا روزگار یزدگرد سوم در تلاش برای حفظ یک شخصیت کلان هستند و آن شخصیت، ایران است. به همین دلیل پاسخ من رستم و ایران است. علاوه بر این، شخصیت راوی را نیز بسیار دوست دارم؛ زیرا بدون جانبداری و قضاوت، با آرامش نکاتی می‌گوید که چراغ فهم داستان‌هاست. بنابراین برای من یک مثلث شکل می‌گیرد: رستم، ایران و راوی.»

او درباره دلیل انتخاب رستم توضیح داد: «رستم در همه‌جا حضور دارد و همواره در پی آن است که بدی را از ایرانیان دور کند. او تنها نیروی بازو ندارد، بلکه خرد، هنر و گوهر را در کنار هم داراست.»

بهفر درباره پرسش دیرینه‌ای که رستم شخصیتی واقعی بوده یا افسانه‌ای، گفت: «این پرسش در خود افسانه‌هایی که درباره رستم و فردوسی ساخته شده نیز وجود دارد. در یکی از این افسانه‌ها آمده است که فردوسی پس از سرودن داستان‌های رستم در اندیشه فرو می‌رود که آیا این پهلوان حقیقتاً وجود داشته است. همان شب در خواب رستم را می‌بیند و از او می‌خواهد نشانه‌ای از وجود واقعی خود بیاورد. رستم محلی را معرفی می‌کند که در آن کاسه‌ای زرین نهاده است. این نمونه نشان می‌دهد که حتی افسانه‌ها نیز به این پرسش پاسخ داده‌اند.»

این شاهنامه‌پژوه در ادامه به حجم گسترده افسانه‌هایی که درباره فردوسی ساخته شده اشاره کرد و افزود: «برای بسیاری از شاعران و نویسندگان افسانه‌سازی شده، اما هیچ‌کدام به اندازه فردوسی موضوع افسانه‌های متعدد قرار نگرفته‌اند؛ از تولد و تخلص او گرفته تا آغاز شاهنامه، تنش با سلطان محمود و حتی درگذشت او.»

او به افسانه مشهور وفا نکردن سلطان محمود به وعده‌هایش اشاره کرد و اظهار داشت: «بر اساس این افسانه، فردوسی در فقر درگذشت و هنگامی که جنازه او را از شهر خارج می‌کردند، کاروان حامل صله سلطان که دیر فرستاده شده بود از کنار تشییع‌جنازه عبور کرد. در روایت‌های دیگر نیز همواره بر این نکته تأکید می‌شود که سلطان فرصت جبران نمی‌یابد و پشیمانی او بی‌ثمر می‌ماند. این همان عدالت شاعرانه‌ای است که افسانه‌ها به فردوسی نسبت می‌دهند.»

بهفر یکی از روایت‌های افسانه‌ای که رنگ‌وبوی «رئالیسم جادویی» دارد را بازگو و عنوان کرد: «در این روایت، سلطان محمود هنگام آبتنی در برکه‌ای ناگهان خود را در بیابانی خشک می‌بیند. عریان و سرگردان به چادری پناه می‌برد و مردمان او را دیوانه می‌پندارند. سال‌ها در بلخ به‌عنوان شاگرد نانوا زندگی می‌کند تا سرانجام دوباره در همان برکه ظاهر می‌شود و اطرافیان درمی‌یابند تنها یک ساعت گذشته است. این روایت نشان می‌دهد که افسانه‌ها چگونه ظلم او به فردوسی را با مجازاتی فراواقعی پاسخ می‌دهند.»

این شاهنامه پژوه در بخش دیگری از صحبت‌هایش به روایتی در شاهنامه اشاره کرد که برای او تأثیرگذار بوده و افزود: «یکی از صحنه‌های جانسوز شاهنامه ماجرای مرگ سهراب است. رستم پس از زخمی‌کردن سهراب در پی نوشدارو برمی‌آید، اما نوشدارو زمانی می‌رسد که سهراب جان سپرده است. این دیررسیدن نوشدارو، همانند دیررسیدن صله به فردوسی، مضمون درام شاهنامه را دوچندان می‌کند.»

بهفر در ادامه گفت‌وگو درباره ماجرای مرگ سهراب توضیح داد: «در شاهنامه، گودرز برای گرفتن نوشدارو نزد کیکاووس می‌رود، اما شاه با خشم پاسخ می‌دهد که هرگز آن را در اختیار نمی‌گذارد؛ زیرا همین سهراب پیش‌تر او را تحقیر کرده و "کابوس‌کین" نامیده بود. بنابراین نوشدارو را دریغ می‌کند. گودرز بازمی‌گردد و به رستم می‌گوید: او به تو نه نمی‌تواند گفت. رستم با شتاب راهی می‌شود، اما در میانه راه کسی خبر می‌آورد که سهراب جان سپرده است:

"همین از تو تابوت خواهد نه کاخ." این طراحی آگاهانه داستانی است تا هم پیوند میان رستم و شاه محفوظ بماند و هم مرگ تراژیک سهراب رقم بخورد.»

نگاهی تحلیلی به سرنوشت سهراب هم موضوع دیگری بود که بهفر با اشاره به آن خاطرنشان کرد: «سهراب به گروهی از شخصیت‌های شاهنامه تعلق دارد که با همه توانایی‌ها و برجستگی‌ها، جایی در هیچ‌یک از دو سوی ماجرا ندارند. نه در ایران پذیرفته می‌شوند و نه در توران. افراسیاب او را به میدان می‌فرستد تا با نیروی جوانی خود رستم را از میان بردارد و پس از آن، خود سهراب نیز قربانی نقشه شود. او "آدم زیادی" است؛ درست مانند اسفندیار یا فرود، که هر یک با توانمندی‌های بسیار، نهایتاً به حاشیه رانده می‌شوند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها